مروری بر مبانی عرفان ناب اسلامی
در كشور ما در حال حاضر چهار جريان عمده عرفانی و معنوی وجود دارد، اين چهار جريان عبارتند از: عرفان ناب دينی، دوم مدعيان دروغين و پوشالی، سوم رهبران سلاسل دراويش و چهارم، معنويتهای نوظهور.
سنگ بنای عرفان ناب، آیات قرآن کریم است
جريان اول، عرفان ناب دينی و قرآنی است. عرفان ناب دينی را در سه بخش میتوان توضيح داد. بخش اول اينكه منابع عرفان ناب آيات، احاديث و ادعيه میباشد. سنگ بنای عرفان ناب آيات است.
عرفان ناب عرفانی است كه از سه منبع اصلی آيات قرآن كريم، احاديث معتبر و ادعيه تغذيه كند، در باب مضامين عرفانی آيات قرآن دو ديدگاه عمده وجود دارد؛ اول اينكه كل آيات قرآن كريم مضمون عرفانی دارند. تمام كسانیكه تفاسير عرفانی نگاشتهاند قائل به اين ديدگاه هستند.
لازم به يادآوری است كه در بحث روشهای تفسيری حداقل هشت روش برای تفسير قرآن مطرح شده است كه برخی از آنها عبارتند از: روش عقلی مانند تفسير كبير فخررازی و تا حدی تفسير كشاف زمخشری كه در اين تفاسير قرآن به شيوه عقلی تفسير شده است. روش ديگر تفسير مأثور است، مانند تفسير البرهان سيد بحرانی و الدر المنثور جلال الدين سيوطی.
روشهای ديگری نيز برای تفسير قرآن استفاده میشود كه يكی از آنها تفسير عرفانی، كنايی، اشاری، تأويلی يا باطنی است، عمدتاً به اين شيوه تفسير قرآن، تفسير تأويلی يا باطنی گفته میشود. از آغاز تا امروز حدود 30 تفسير عرفانی عمده نوشته شده كه ظاهراً اولين تفسير نگاشته شده به روش عرفانی تفسير سهل تستری مربوط به سده سوم هجری است كه هماكنون نيز موجود است.
آخرين تفسير عرفانی نيز مربوط به سده اخير از آيتالله سيد مصطفی خمينی در چند جلد برجای مانده كه شامل آيات سوره حمد و 40 آيه ابتدايی سوره بقره است كه ايشان به شكل مبسوطی به تفسير اين آيات پرداخته است.
اگر تفسير آيتالله حاجآقا مصطفی ادامه پيدا میكرد، شايد حدود 100 جلد میشد، شهيد حاجآقا مصطفی در تفسير هر آيه از تمام جنبهها به آيه میپرداخت و از تمام ابعاد آيه پردهبرداری میكرد، حتی در يك آيه به مباحثی همچون علم اعداد و علم حروف نيز میپرداخت و از احكام مربوط به علم فقه آيه نيز بحث میكرد. يكی از ابعادی كه در تفسير مدنظر ايشان قرار داشت، بُعد عرفانی آيه بود. البته ناگفته نماند كه تفسير مختصر حضرت امام خمينی(ره) مربوط به سوره حمد نيز از جمله تفاسير عرفانی سده اخير بهشمار میآيد.
در ميان تفاسير عرفانی چند تفسير از ديگران برگزيدهتر شده است كه يكی از آنها لطائف الاشارات قشيری مربوط به سده پنجم هجری است. تفسير ديگر تفسير كشفالاسرار و عدةالابرار خواجه عبدالله انصاری با شرح ابوالفضل رشيدالدين ميبدی است. اين دسته از مفسران بر آن هستند كه كل آيات قرآن كريم مضامين عرفانی دارند.
ديدگاه دوم در باب آيات عرفانی قرآن، ديدگاهی است كه عنوان میكند آيات قرآن دستهبندی و طبقهبندی شده است، بخشی از آيات قرآن آيات علمی هستند، قائلان به اين ديدگاه 700 يا 900 آيه از قرآن را از جمله آيات علمی قرآن بهشمار میآورند. تفسير المنار و الجواهر از جمله تفاسير معروف و شهير علمی هستند. سيدرشيد رضا در تفسير المنار عنوان میكند كه در قرآن 700 آيه علمی وجود دارد. اما طنطاوی در تفسير الجواهر ادعا میكند كه در قرآن كريم 900 آيه علمی وجود دارد. قابل ذكر است كه تفسير الجواهر از تفسير المنار در باب روش علمی مهمتر است.
دكتر پاكنژاد نيز در كتاب «اولين دانشگاه آخرين پيامبر» با اينكه كتاب تفسير نيست، اما از آنجا كه وی پزشك بود با نگاهی علمی به آيات قرآن نگريسته است. در اين ديدگاه برخی از آيات قرآن را آيات فلسفی تشكيل دادهاند. اين آيات حامل حجج و استدلال و قياسهای قرآنی است. حدود 200 آيه از آيات قرآن حامل مضامين فلسفی بهشمار میآيند؛ بهعنوان مثال میتوان از آيات «أَفِی اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» يا آيه «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» نام بُرد كه در اين آيه از برهان تمانع برای توحيد استفاده شده است.
حدود 2000 آيه در مورد توحيد و 2000 آيه مربوط به معاد احصاء شده است. بخشی از آيات مربوط به قصص است. بهطور مشخص در قرآن قصههای فراوانی ذكر شده است كه آيات آن بالغ بر 1800 آيه است. اين حجم حدود يك سوم آيات قرآن را تشكيل میدهد كه در حد آيات مربوط به توحيد و معاد است.
همچنين در ميان آيات حدود 700 آيه عرفانی وجود دارد، البته منظور آياتی است كه بعد عرفانی در آن غالب است، زيرا آيات قرآن ذووجوه و دارای جنبهها و ابعاد مختلف هستند. حتی يك آيه كوتاه مانند «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» نيز تنها به يك موضوع نمیپردازد. بنابر اين هركدام از اين دو ديدگاه را كه در نظر گيريم اجماع مركب حاصل شده است كه در ميان آيات آياتی وجود دارد كه به مباحث عميق عرفانی، معنوی و آسمانی اشاره كرده باشد؛ بنابراين اولين منبع عرفان ناب آيات قرآن است.
احادیث معتبر و صحیح؛ دومین منبع عرفان ناب
دومين منبع عرفان ناب، احاديث معتبر و صحيح نبوی و علوی است، در ميان روايات معصومين(ع) احاديثی وجود دارد كه حاوی مضامين عالی، ناب و زيبای عرفانی است كه در يك احصاء ساده تعداد اين روايات بالغ بر چندين هزار روايت است.
چند سال گذشته كه بنده در صدد تأليف كتابی پيرامون عرفان حج بودم، تنها 5000 حديث در اين زمينه پيدا كردم كه پس از حذف 3000 مورد آن به دلايلی همچون ضعف سند و محتوا، 2000 حديث صحيح عرفانی از آن برجای ماند. طبيعی است كه در باب صوم و صلاة نيز احاديث بيشتری وجود داشته باشد، خصوصاً در باب عقايد مانند توحيد احاديث عرفانی زيادی از ناحيه معصومين(ع) صادر شده است.
ادعیه؛ سومین منبع عرفان اسلامی
سومين منبع عرفان ناب اسلامی ادعيه هستند. دعا در واقع همان حديث با مضمون مناجات با خالق و مبدأ هستی است، اما به جهت اهميتی كه دارد بهصورت منبع سوم معرفی میشود. اهميت و تأثير دعا در عرفان بهگونهای است كه میتوان گفت عرفان ناب؛ يعنی دعای ابوحمزه ثمالی، مناجات امام حسين(ع) در روز عرفه، راز و نياز امام سجاد(ع) در مناجات خمسعشر، دعای كميل و ندبه و در يك كلام عرفان ناب؛ يعنی كتاب «مفاتيح الجنان» شيخعباس قمی.
اگر دعا عرفان نباشد، پس عرفان چيست؟ عرفان يعنی گفتوگو با خدا كه اين موضوع در ادعيه بهصورت كامل و شفاف خودنمايی میكند. بهطور خلاصه میتوان دو كتاب را بهعنوان منابع غنی عرفانی نام برد؛ مفاتيح الجنان و صحيفه سجاديه.
كتاب شريف «مفاتيح الجنان» خلاصه كتاب «اقبال الاعمال» سيد بن طاووس است. سيد بن طاووس در تاريخ عرفان شيعه اسطوره دعا و مناجات بهشمار میآيد. در طول تاريخ اسلام دهها كتاب در باب تاريخ عرفان اسلام توسط اهل سنت به رشته تأليف درآمده است، اما متأسفانه حتی يك كتاب با عنوان تاريخ عرفانی شيعی وجود ندارد.
اگر قرار باشد زمانی عرفان شيعی مكتوب شود، حتماً از سيد بن طاووس بهعنوان يكی از ستارگان عرفان شيعی در آن كتاب ذكر بهميان خواهد آمد. از ميان 49 كتاب سيد، مضمون 19 اثر خاصه دعا است. يكی از شاهكارهای سيد كتاب «اقبالالاعمال» وی است كه هركس در باب عرفان و دعا كتابی نگاشته، براساس اين كتاب تأليف كرده است.
در ميان منابع دينی ما عرفان سالم و پاك دفينه است، اگر روزی قرار باشد نكات عرفانی لطيف دين ما كشف شود و با عرفانهای جديد سنجيده شود، خواهيم ديد كه كسانی همچون آنتونی رابينز، وين داير، اسپنسر جانسون، جان گری، تری سی، ديپاك چوبرا، كامفيل و ديگران آيا توان اظهار نظر خواهند داشت يا خير.
در باب موفقيت و روانشناسی موفقيت كتابهای زيادی تأليف و ترجمه شده است، از رابينز حدود 30 اثر به زبان فارسی ترجمه شده است. مهمترين كتاب وی بهنام «بهسوی كاميابی» به 17 گونه مختلف بهچاپ رسيده است. كاترين پاندر ـ خانمی است كه به ترويج و نشر عرفان مسيحی همت گمارده است ـ نيز 7 كتاب دارد كه برخی از عناوين كتابهايش همچون «چشم دل بگشای» و «دولت عشق» توسط 11 مترجم با نامهای مختلف بهچاپ رسيده كه در اصل يك كتاب بيشتر نيست.
از مهمترين آثار عرفانی مجموعه كتابهای وين داير است، از ميان آثار وين داير 25 كتاب وی به زبان فارسی ترجمه شده است. در مجموع در باب روانشناسی موفقيت در حال حاضر حدود 1500 كتاب به زبان فارسی در بازار موجود است كه بنده اكثر اين كتابها را خواندهام و با ديدگاههای آن آشنا هستم. اگر تمام اين كتابها را به لحاظ ارزش علمی و محتوايی در يك كفه ترازو بگذارند و بخواهند تنها با يك كلمه از يكی از جملات قصار نهجالبلاغه بسنجند، هرگز برابری نخواهد كرد كه اصلاً قابل قياس نيست، زيرا اين دو كلام از يك جنس و مقوله نيستند.
بخش دوم در باب عرفان ناب دينی پيشگامان آن هستند كه به دو دسته متقدمين و متأخرين تقسيم میشوند. از ميان پيشگامان عرفان شيعی میتوان از افرادی همچون؛ شيخ جعفر شوشتری، ميرزا حسينقلی همدانی، بهاری همدانی، سيد احمد كربلايی، ميرزا جوادآقا ملكی تبريزی، آيتالله شاهآبادی، آيتالله سيدعلیآقا قاضی طباطبايی، علامه طباطبايی و امامخمينی(ره) نام برد.
امامخمينی(ره) 5 سال نزد ميرزا جوادآقا ملكی تبريزی تلمذ كردند، ميرزا جوادآقا ملكی تبريزی صاحب آثار و كتب ارزندهای هستند كه از جمله مهم ترين آنها میتوان از كتاب «المراقبات» در باب مراقبههای 12 ماه سال، «رساله لقاءالله يا لقائيه» عرفان عاشقانه و مناجات گونه و «اسرار نماز» نام برد.
در ميان اين افراد، بلكه در طول تاريخ تشيع همواره افرادی اهل سياست و عرفان؛ همچون آيتاللهالعظمی بروجردی، آيتالله نائينی، آيتالله بهبهانی و آيتالله مدرس و همچنين افرادی اهل فقاهت و عرفان؛ همانند ميرزا حسينقلی همدانی و آيتاللهالعظمی بهجت وجود داشتهاند.
امام خمينی(ره) جامع فقاهت، سياست و عرفان بودند
در ميان پيشگامان عرفان ناب اسلامی اينكه يك نفر اهل سياست باشد در اوج، يعنی يك حركت بزرگ سياسی را ايجاد و رهبری كند، اهل فقاهت باشد در قله، يعنی مرجع اعلم و تامالاختيار در زمان خودش باشد و هم اهل عرفان در بلندا باشد، نظيری ندارد غير از امامخمينی(ره). تنها كسی كه از زمان غيبت كبری تا زمان حاضر توانسته باشد ميان اين سه جمع كرده باشد، جز شخص ايشان وجود ندارد.
امام خمينی(ره) 6 كتاب بسيار مهم عرفانی دارند كه از جمله آنها عبارت است از؛ «دعای سحر»، «سرالصلاة»، «شرح جنود عقل و جهل»، «كتاب اربعين» و «مصباح الهداية الی الخلافة و الولاية»، آيتاللهالعظمی جوادی آملی در طی سالهای 64 تا 70 بر اساس متون عرفانی رايج به تدريس درس عرفان میپرداختند به اين صورت كه هنگامیكه يك مبحث تمام میشد به شرح آن میپرداختند كه اين شرح بر اساس دو كتاب صورت میپذيرفت. يكی از آن دو كتاب، كتاب «مصباح الهداية الی الخلافة و الولاية» بود كه ايشان با احترام بسيار زيادی با اين كتاب برخورد میكردند.
آيتاللهالعظمی جوادی آملی در طی اين چند سال بيش از 20 مرتبه تكرار كردند كه امام(ره) در اين كتاب فرازهايی دارند كه من نمیفهمم. نكته جالب توجه اين است كه امام(ره) اين كتاب را در سن 26 سالگی نگاشتهاند. كتاب «مصباح الهداية الی الخلافة و الولاية» تعليقه يا رديههايی بر ديدگاههای محیالدين عربی، مهمترين شخصيت و اسطوره عرفان اسلامی، متوفی 637، قرن هفتم است.
ابتناء بر شريعت وحيانی شاخص اصلی عرفان ناب است
بخش اول و دوم در عرفان ناب اسلامی، منابع عرفانی و پيشگامان آن هستند، سومين نكته در باب عرفان اسلامی، شاخصههای عرفان ناب است. عرفان ناب دارای 10 ويژگی و خصيصه است؛ اول آنكه عرفان ناب خدا محور است، يعنی معتقد است آمدن انسان به اين جهان برای نيل به هدفی صورت گرفته و آن آشتی با مبدأ عالم هستی است كه برای اين مهم بايد تلاش كند.
نام اين تلاش در ادبيات دينی تقوا، عمل صالح يا عمل ايمانی است. در توضيح تقوا میتوان گفت كه بايد كاری كرد تا خدا با انسان آشتی كند و در كنار او بنشيند همانطور كه در فرازهايی از ادعيه، خداوند را با عبارت «يا جليس الذاكرين» میخوانيم.
عرفانی ناب است كه دست انسان را در دست خدا بگذارد، قد انسانها را تا آسمانها بلند كند، خواهان تصفيه و طهارت درون انسانها باشد و لحظه به لحظه انسان را با خدا صميمیتر كند. بنابراين اولين خصيصه عرفان ناب اين است كه انسان را از فرش به عرش برساند، «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ؛ سخنان پاكيزه به سوى او بالا مىرود و كار شايسته به آن رفعت مىبخشد»(فاطر/10) عرفان ناب تا مقام عصمت انسان را بالا میبرد، يعنی جايی كه انسان ديگر خطا و اشتباه نكند. تعبير دينی آشتی با خدا «قرب الی الله» است.
قرب دو گونه است؛ قرب انسان به خدا و قرب خدا به انسان، در قرآن آياتی ناظر به هر دو قرب؛ يعنی هم قرب خداوند به ماسوا و هم قرب مخلوقات و بندگان به خدا وجود دارد كه از جمله آنها میتوان به آيات «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنكُمْ وَلَكِن لَّا تُبْصِرُونَ؛ و ما به آن [محتضر] از شما نزديكتريم ولى نمىبينيد»(واقعه/85) و يا آيه «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ؛ و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم»(ق/16)، يعنی نسبت خدا با انسان نسبت بود و نبود است.
همچنين در آيه ديگر كه از لطايف آيات قرآن بهحساب میآيد، چنين میفرمايد: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِيبٌ؛ و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند من نزديكم»، در اصل بايد يك «قل» در آيه باشد اما مفسران عنوان میكنند كه به علت شدت قرب خدا به انسان از آوردن واسطه صرف نظر شده است.
دومين خصلت عرفان ناب مبتنی بودن آن بر شريعت وحيانی است، نسخه عمل انسان در اين جهان دوگونه است؛ اول نسخهای كه حاصل وحی خداوند است و به آن شريعت وحيانی میگويند و دومين مورد عبارت است از نسخههای بشری؛ مسلم است كه برای تسكين آلام ذهنی، فكری و روحی انسان نسخهای كه خالق او ارائه كند قطعاً مفيدتر خواهد بود.
حدود سده 5 قبل از ميلاد؛ يعنی 2500 سال پيش، شخصی به نام بودا 13 سال در بيابانهای داغ و سوزان هندوستان رياضت كشيد و به حالت روشن ضميری، روشن باطنی و يا نيروانا دست يافت. پس از آن وی نسخههايی پيچيد و در طی 45 سال آن نسخهها را ترويج و تبليغ كرد كه بر اساس يافتهها و تجربههای دينی خودش تنظيم شده بود. آيين بودا به دلايلی بهسرعت سراسر هندوستان را فراگرفت و از هندوستان خارج شد.
امروزه مهمترين آيين معنوی غير دينی در جهان معاصر تعاليم اخلاقی معنوی بوديسم است. در كشور خودمان نيز در دو دهه اخير بهعناوين مختلف آيين بوديسم تبليغ و ترويج شده است. نكته جالب توجه اما تأسفانگيز اين است كه در اين دو دهه كتابهايی كه در باب تعاليم معنوی بودا به زبان فارسی ترجمه وچاپ شده، چندين برابر آثار امامخمينی(ره) و شهيد مطهری است.
سومين خصيصه عرفان ناب مبتنی بر اعتقاد به جهان ديگر است، هرگونه عرفانی كه از اين سه خصيصه خالی و تهی باشد، عرفان سكولار است. سكولاريسم ابعادی دارد كه يكی از ابعاد آن عرفان سكولاريسم است.
اين عرفان دو خصيصه دارد: اول آنكه از خدا تهی است و انسان در اين عرفان بهجای خدا نشسته است. اگوست كنت فيلسوف و جامعهشناس فرانسوی قرن 19 برای اولين بار اين نظر را مطرح كرد كه چرا بايد به اميد فرضيهای بهنام خدا بنشينيم و پس از او نيچه فرضيه مرگ خدا را مطرح كرد.
دومين ويژگی عرفان سكولار اصالت دنيا و دنيا گرايی آن است، در عرفانهای سكولار گاه از خدا و معاد نيز اسمی بهميان میآيد، اما اصالت ندارد و اصالت حقيقی با انسان است؛ يعنی خداوند و هرچه در اين جهان است در خدمت بشر است.
در اين گونه از عرفانهای سكولار مطرح میشود كه انسان بايد در اين جهان به آرامش دست يابد، پس بايد راهكارهای آن را كشف كرد. بههمين جهت در راستای روشهای شاد زيستن، كسب ثروت و هر آنچه موجب آرامش و رفاه اين جهانی است، كتاب تأليف میشود و تمام داشتههای درونی و بيرونی انسان بر اساس تكنيكهای اين جهانی شكل میگيرد.
نشست دوم ------------------------------------------------------------------------------------------------ مشاهده گزارش تصویری
اهداف و زمینههای نفوذ عرفانهای کاذب
در كشور ما در حال حاضر چهار جريان عمده عرفانی و معنوی وجود دارد، اين چهار جريان عبارتند از: عرفان ناب دينی، دوم مدعيان دروغين و پوشالی، سوم رهبران سلاسل دراويش و چهارم، معنويتهای نوظهور.
دومين جريان عرفانی در كشور ما موسوم است به مدعيان دروغين، متأسفانه حدود دو دهه است كه اين جريان عرفانی ابتدا در كلان شهرها، سپس ديگر شهرهای بزرگ و اخيراً حتی در روستاها به وجود آمده است و دعاوی عجيبی از اين افراد سر میزند. در اين چند سال اخير گاه در روستاها افرادی پيدا میشوند كه دعاوی عجيبی مطرح میكنند.
ادعاهای مدعيان دروغين، اين ادعاها كه شامل طيف وسيعی میشوند، ادعاهايی هستند همچون؛ رمالی، اسطرلاب، پيشگويی، جادوگری، طالعبينی، طلسمنويسی، ارتباط با ارواح و اجنه. اينگونه دعاوی در سطح جامعه به اشكال مختلفی ظهور پيدا میكنند.
گاه شبهات موجود در ذهن افراد باعث تمايل به سمت اين مدعيان دروغين عرفان میشود، بهعنوان مثال ممكن است به ذهن افرادی كه اهل مطالعات تاريخی هستند خطور كند كه برخی از بزرگان و پيشگامان دينی ما نيز اهل علوم غريبه بودهاند، كه در اين ميان میتوان از افرادی همچون؛ خواجه نصيرالدين طوسی متوفی سده هفتم و مرحوم شيخبهايی نام برد.
لازم به ذكر است كه استفاده از علوم غريبه در صورتیكه مبتنی بر مسائل دينی و علمی بوده و از سوی مجتهدی انجام گيرد سخن ديگری است، زيرا كه گاه يادگيری سحر بر مجتهد جامع الشرايط مجاز بلكه و اجب میشود. اما آنچه توسط مدعيان دروغين مطرح میشود اولا دروغ است زيرا آنها بر اين علوم احاطه ندارند ثانيا شرايط ياد گيری آن را واجد نيستند ثالثا هدف آنها تنها كسب درآمد و اغراضی از اين دست است.
مدعيان دروغين دو دستهاند؛ دسته اول نااهلانی هستند كه با استفاده از حقايقی كه اصالت دارد، تنها بهدنبال سوء استفادههای شخصی خود از آن مطالب حقه هستند، دسته ديگر افرادی نالايقاند كه به ذكر مطالبی خرافی كه از پايه ناصحيح است، میپردازند. اين دسته نه مبنای درستی دارند و نه افراد شايستهای هستند؛ همچون طلسمنويسی. همچنين كسانیكه ادعای پيشگويی و ذهنخوانی و يا ارتباط با امام زمان(عج) دارند، از اين قبيل افراد هستند.
سوءاستفاده از قدرت روحی انسان توسط مدعيان عرفانهای كاذب
گاه ممكن است قدرتهای خاصی از جانب خداوند تبارك و تعالی در نهاد برخی از انسانها قرار داده شده باشد، بهگونهای كه مثلاً با نگاه به قيافه شخصی، بتواند آنچه را در ذهن او میگذرد، متوجه شود. متأسفانه اين قبيل نمونهها كه اصالت و حقيقت دارد و از پايه و اساس درستی بهرهمند است، امروزه مورد سوء استفاده افراد نااهل قرار گرفته است.
امروزه افرادی با اين توانايیهای روحی وجود دارند كه گاه ارتباط ويژهای نيز با ديانت ندارند؛ همچون افرادی كه در مسيحيت يا در يهود بوده و هستند يا حتی ممكن است دين و آئين خاصی نيز شخص نداشته باشد، اما از اين قدرت بهرهمند شود كه در بخش پايانی مبحث نكاتی در اين زمينه طرح خواهد شد.
بهعنوان مثال فردی به نام «ولف ميسينگ» مربوط به اوايل سده بيستم است كه توسط چرچيل، استالين و گاندی مورد آزمونهای سختی قرار گرفته است تا آنجا كه متوجه شدند كه وی قدرتهای فوق العاده بالايی دارد. اين در حالی است كه ولف ميسينگ يا مسيحی است يا بی دين.
منظور اينكه گاهی در اصل وجود اين قدرتها نمیتوان شك كرد، اما بايد توجه داشت كه بسيارند كسانیكه ادعای چنين قدرتهايی را دارند، درحالیكه قدرتشان پوشالی و دروغين است و ادعايشان واهی است. خلاصه بحث اينكه قدرتهای معنوی دو دستهاند؛ در اكثر قريب به اتفاق موارد كسانی كه مدعیاند، فاقد اين قدرتها میباشند و در موارد بسيار نادری كه قدرتی شايد وجود داشته باشد از آنها سوء اسفاده شده، شخص مدعی به نفع خود از آنه بهره میبرد و نه در راستای هدايت انسانها به سوی خدا.
طی جلسات آتی بهطور مفصل هنگام بررسی عرفان سای بابا، به تحليل اينگونه قدرتها پرداخته خواهد شد، زيرا وی نيز مشهور به داشتن قدرتهای معنوی و معجزات بالا است. آنجا خواهيم گفت كه اكثر قريب به اتفاق كسانی كه امروز در هند، مكزيك، برزيل و در جاهايی ديگر مدعی داشتن اين قدرتها شدهاند، دروغگو هستند.
امروزه در كشور ما حدود ده نوع طالعبينی بهگونههای بسيار وسيع خصوصاً در فضای مجازی در حال ترويج است. نمونههايی همچون؛ طالعبينی چينی، طالعبينی خورشيدی، طالعبينی ايرانی، طالعبينی باستانی، طالعبينی مصری، طالعبينی بيزانسی، طالعبينی غربی و طالعبينی شرقی. چند سال قبل فرهنگ جامع طالعبينی در چند جلد كه تمام انواع طالعبينی جمعآوری كرده بود، در ايران چاپ و منتشر شد.
بسياری از مطالبی كه در كتابهای طالعبينی مطرح میشود؛ مانند ويژگیهای سال تولد براساس احتمالاتی بهدست میآيد كه مطلقاً اصالت و قطعيت ندارد، لذا بههيچعنوان اعتبار و سنديت ندارند.
از سوی ديگر در اين طيف عرفانهای كاذب و ادعاهای دروغين، دعاوی با جسارت و جرأت بيشتری مطرح میشود بهطوریكه اينگونه ادعاها جرأت زيادی میطلبد و كار از عهده و توان افراد ساده خارج است؛ از جمله میتوان از كسانیكه مدعی ارتباط با امام زمان(عج) هستند، نام برد.
اين ادعا امروزه بهگونههای مختلف در ايران مطرح میشود. بهعنوان مثال چند سال قبل يك خانم جلسهای مدعی بود كه همسر امام عصر(عج) است. شبها به محضر ايشان مشرف است، بنابر اين هركس سؤال و پرسشی از آقا امام زمان(عج) دارد، مكتوب يا شفاهاً مطرح كند و جواب از ايشان بگيرد.
محافل زنانه از مهمترين زمينههای نفوذ مدعيان عرفانهای دروغين است
يكی از صحنهها و زمينههای نفوذ اين گونه افكار و انديشههای نادرست و انحرافی و معنويتهای جديد و عرفانهای كاذب و نوظهور، محافل زنانه است، آماری توسط يكی از مراكز(روزنامه جمهوری اسلامی، 8 آذر 90)، در دهه اول محرم امسال جمعآوری شد مبنی بر اينكه هفتصد محفل زنانه در ايران شناسايی شده است كه محل طرح معنويتهای جديد و عرفانهای نوظهور است.
نكته جالب اينكه تمام اين هفتصد محفل زنانه بود؛ يك خانم جلسهای محور قرار میگيرد و افرادی كه گاه تا چهارهزار نفر نيز گزارش شدهاند دور او جمع میشوند و وی اينگونه افكار ناروا را ترويج میكند. بسياری از اين افراد كه دارای سابقه هستند.
اينگونه معنويات و عرفانهای كاذب در مرحله اول مجالس زنان را هدف گرفته است، زيرا بيش از پنجاه درصد از مخاطبينی كه بهعنوان هدف پيشبينی كردهاند، از جنس زنان هستند، كه اين نيز خود دلايلی دارد كه در جمعبندی پايانی مطرح خواهد شد.
هدف ديگر اين گروه جوانان و نوجوانان هستند، دسته ديگر از مخاطب اصلی اين فرقه نوجوانان و جوانان هستند كه هركدام به وجوه و ملاحظات خاص خود مورد هدف قرار گرفتهاند. البته اينطور نيست كه آقايان در اين طرح مورد توجه نباشند، بلكه ايشان در درجات دوم و بعضاً سوم قرار میگيرند.
ارتباط با امام زمان(عج) به اشكال ناروا و صور مختلفی مطرح میشود، شكل اول آن كاری بود توسط اين خانم ادعا شد كه همسر امام زمان(عج) است. شكل ديگر آن، اين است كه بعضی ادعا میكنند كه مثلاً فرزند امام زمان(عج) هستند. همچنين گاه شخصی ادعا میكند كه ارتباط ويژه با امام زمان(عج) دارد بهاين شكل كه هرگاه اراده كند حضرت را در كنار خود خواهد ديد؛ كه ادعای بسيار بزرگی است؛ يعنی امام(عج) نزد ما میآيد نه اينكه ما برويم نزد ايشان.
ادعای ارتباط با امام زمان(عج) به اين اشكال خلاصه نمیشود و وجوه ديگری نيز دارد كه متأسفانه امروزه اشكال وسيعی پيدا كرده است. دسته ديگر افرادی هستند كه ادعای بالاتری دارند و خود را پيامبر خدا معرفی میكنند. برخی ديگر علاوه بر نبوت مدعی امامت نيز هستند.
افرادی بالاتر از ادعای ارتباط با امام زمان(عج) و نبوت، ادعای الوهيت و خدايی كردهاند، اين افراد شخصيتهای بسيار متفاوتی دارند، بهطوریكه گاه مطرح میكنند كه من هم پيامبرم و هم خدا و گاه میگويند من خدايم و قرار است چند سال ديگر پيامبری از سوی من مبعوث شود. همچنين عدهای از اين افراد كه ادعای نبوت میكنند، گاه عنوان میكنند كه صاحب كتاب نيستند و برخی ديگر كتابشان را همان قرآن معرفی میكنند.
يكی از آن خدايان شخصی است به نام «غرابات» كه اهل يكی از شهرهای جنوبی كشور است. وی بی سواد است، او پس از مدتی احساس قدرت پوشالی كردو هنگامیكه كارش رونق میيابد، خود را پيامبر معرفی میكند و در نهايت دعوی خدايی میكند. بايد بسيار مراقب اينگونه افراد و ادعاهای دروغين و پوشالی آنها بود و دائما روشنگری كرد.
بحث در اين قسمت بسيار مفصل است و بيشتر قطعههايی كه در رسانه ملی در برنامه بهسوی ظهور پخش میشد، از اين طيف ماجراها بود كه در كشور رخ داده بود و شناسايی شده بودند و توسط قاضی حكمی در رابطه با ايشان صادر شده بود. نكته مهم اينكه شايد در ميان افرادی كه در طی اين ساليان در كشور بازداشت شدهاند، تنها چند نفر اندك مبتلا به اختلالهای روانی و فكری باشند؛ يعنی از حالت تعادل خارج باشند.
براساس اعلام نتيجه تحقيقات علمی صورت گرفته بر روی اين افراد، بهجز چند نفر محدود كه بهلحاظ تعادل مشكل داشتند مابقی سلامت روحی، فكری و جسمیشان توسط كارشناسان مختلف تأييد شد. حال سؤال اينجاست كه چه انگيزهای باعث میشود كه اين افراد چنين ادعاهايی را مطرح كنند؟
شهوت، شهرت و ثروت؛ مثلث آمال مدعيان عرفانهای دروغين
تحقيقات صورت گرفته نشان میدهد كه اهداف سهگانهای در ميان اين افراد شايع است كه غالباً بهدنبال آنها هستند، گاهی بهدنبال دستيابی به هر سه هدف هستند، گاه دو و يا حداقل يك مورد از اين اهداف؛ اول اينكه بسياری از اين افراد بهدنبال ارضای شهوات جنسی خود هستند، منتهی از طريق دعوی ارتباط با غيب، قدرتهای معنوی، پيشبينی، ذهنخوانی و يا ادعای نبوت و الوهيت. اين دسته از افراد اين قبيل ادعاها را پلی قرار میدهند برای نيل به اهدافشان، بههمين جهت عمدتاً شهوت اولين هدف و مقصد اين مدعيان قرار میگيرد.
دومين هدف و مقصد اين گروه، كسب شهرت است. عمده اين افراد از دوران كودكيشان، عقدههای فروخفته جاه، شهرت و مقام دارند كه در تربيت خانوادگی يا شرايط مختلف اجتماعی مبتلا به اين عقدههای فروخفته شدهاند كه در دوران بزرگسالی متوسل به ادعاهای مختلف میشوند تا عدهای در مقابلشان سر تعظيم فرو آورند.
اگر اين احترام و تعظيم برای هر انسانی رخ دهد، احساس غرور، نخوت، تكبر و بلند مرتبهخواهی میكند، حال فرض كنيد كه در تعظيم و دستبوسی، مردم از يكديگر سبقت بگيرند يا در صف بايستند، در اين حال چه حسی به شخص دست میدهد؟ مسلم است كه احساس لذت و شادمانی و شعف زياد تمام وجود شخص را فرا میگيرد. لذا از آنجا كه شهرت برای انسان لذتهای متعددی بههمراه دارد، دومين مقصد اين افراد قرار گرفته است.
سومين هدفی كه اين افراد غالباً دنبال میكنند، كسب ثروت است، خصوصاً پولهای هنگفت. لذا در يك بررسی ساده انگيزه اين افراد را میتوان در سه مطلب خلاصه كرد؛ شهوت، شهرت و ثروت كه مثلث آمال تشكيل دهنده مدعيان دروغين بهحساب میآيد.
اذعان به اين مطلب كه همه اين مدعيان دروغين بهدنبال شهوت، شهرت و ثروت هستند، كار دشواری است، البته اثبات وجود هر سه اين موارد در ذات مدعيان با شدت و ضعف مواجه است؛ يعنی ممكن است برای كسی شهوت اصل باشد، برای ديگری ثروت و برای سومی شهرت، اما اگر هرسه اين موارد در كسی جمع شود، مسلماً او انسان جالب و قابل مطالعهای خواهد بود!
سوءاستفاده از نام پروردگار، موجب مفتضح شدن نزد مردم است
سنت الهی، قانون است و قانون كليت دارد، زبان كلی قانون نيز p آنگاه q است؛ يعنی اگر حادثه اول اتفاق افتد، آنگاه حادثه دوم را بهدنبال خواهد داشت. در اصطلاحات دينی به اينگونه بيان، «سنت» اطلاق میشود كه مترادف قانون است. براساس آيات و احاديث، يك سنت الهی بهدست میآيد و آن اينكه خداوند جهان هستی را آفريد، اما پس از خلق آن را بهحال خود رها نكرد؛ يعنی خداوند هم خالق جهان است و هم مدبر آن. خالق از اسماء الهی است اما در قرآن بهجای مدبر از واژه «ربّ» استفاده كرده است كه بهمعنی مالك و مدبر است. از واژه مدبر امروزه به مديريت و سازماندهی تعبير می شود.
خداوند هم عالم را آفريده و هم لحظه به لحظه تا قيام قيامت آن را مديريت میكند. تدبير عالم توسط خداوند ابزارها، تكنيكها و روشهای مختلفی دارد كه اين بحث يكی از بحثهای بسيار جالب قرآنی محسوب میشود؛ يعنی در قرآن هم خداوند را بهعنوان ربّ، مدير و مدبر عالم معرفی كرده و هم تكنيكهای اداره جهان توسط ذات باری را مطرح كرده است كه حتی در ميان اين بحثها میتوان مديريت دينی را نيز استخراج كرد.
خداوند عالم را آفريد و بر اين عالم قوانينی را بهلحاظ تكوينی حاكم كرده است كه بخشی از اين قوانين در علوم مختلف بهدست میآيد؛ مثلاً اگر فلز حرارت ببيند، منبسط میشود كه اين يك قانون است و خالق اين قانون همان خالق هستی است.
بخشی از اين قوانين در علوم مختلف همچون علوم تجربی استخراج میشود، بهگونهای كه میتوان گفت كار علم و كار دانشمندان علوم طبيعی كشف قوانين ناظر بر عالم طبيعت است. بخش دوم اين قوانين، قوانين ناظر بر روابط اجتماعی انسانها است كه به اين دسته قوانين يا سنن اجتماعی قرآن میگويند. در قرآن هم قوانينی علمی آمده بهطوریكه در حدود هفتصد يا نهصد آيه به ذكر قوانين علمی پرداخته شده است.
در قرآن قوانين اجتماعی و اقتصادی و ناظر به روابط اجتماعی انسانها نيز بيان شده كه به سنن اجتماعی موسوم است؛ بهعنوان مثال میتوان از آيه «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ؛ در حقيقت خدا حال قومى را تغيير نمىدهد تا آنان حال خود را تغيير دهند» كه از آيات خيلی گوهر بار قرآن كريم است، نام برد. روح اين آيه اين است كه ای انسان تا تو خود تغيير نكنی، زندگی و آنچه مربوط به زندگی توست، تغيير نمیكند. اصل تغيير و تحول خداوند میگويد تا يك فرد يا يك گروه ـ البته آيه اشاره به قوم دارد ـ تغيير نكنند، رفتار خدا نسبت به آنها تغيير نخواهد كرد. لذا اين شعار دينی و عرفانی و قرآنی است كه تغيير و تحول پيدا كن، تا خدا نسبت به تو تغيير بكند.
دو طيف از قوانين الهی در عالم وجود دارد؛ اول سنن علمی و دوم سنتهای اجتماعی، اما بخش سوم از قوانين الهی كه كم به آن توجه میشود، سنن سلوكی است. در قرآن آياتی است كه بيان كننده قواعد سلوك و قوانين ايمان و اخلاق است. كليت اين قانون اين است كه اگر كسی بخواهد صادقانه گام يا گامهايی به سمت خدا بردارد، فرمولش اين است و بايد در اين قوانين به سلوك بپردازد.
اگر سالك از اين قوانين خارج شود، جواب نمیگيرد. ممكن است به مقامی برسد، اما آن مقام در مسير صعود نيست؛ بهتعبيری ممكن است سلوك و رياضت باشد، ولی اين رياضت و مجاهدت يا محدود ساختن خويش الزاماً با صعود همراه نيست. سلوكی كه صعود و عروج داشته باشد رفتن به سمت خدا است، ولی الزاماً تمام سلوكها و رياضات ملازم با رفعت و صعود نيست.
دين به دنبال قرب است و قرب يعنی سلوك صاعد، آيه قرآن فرموده است: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ؛ سخنان پاكيزه به سوى او بالا مىرود» انسانی كه اهل قرب و ارتباط با خدا است بايد بالا برود، لذا سلوك دينی، الهی و آسمانی رفتن به سمت بالا است نه فقط تلاش كردن. بههر حال بخش سوم و قابل توجه آيات، قواعد و سنن سلوكی است؛ بهطوریكه در آيات قرآن بالغ بر صد قانون و سنت و سلوكی و عرفانی وجود دارد كه خود بحث مفصل و جالبی است كه در سيستم دانشگاهی معادل چندين واحد درسی است.
بهعنوان مثال آيه شريفه «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا؛ و هر كس از خدا پروا كند [خدا] براى او راه بيرونشدنى قرار مىدهد» در اين آيه يك رابطه مستقيم ميان تقوا و مخرج را عنوان كرده است. همان بينش باطنی است كه انسان درست را از نادرست و حق را از باطل میتواند تشخيص دهد. با اين توضيح كسیكه به اين مرحله برسد و حق را از باطل تشخيص دهد ديگر دچار ترديد نمیشود. ملاك تقوا و رفعت اين است كه ذهن انسان آميخته با ترديد نباشد.
يكی از ملاكهای سلوك وضوح است و كسی كه «مخرج» دارد هيچگاه مردد نمیشود و هميشه امر برای او واضح است، يكی از ويژگیهای قرآن «تِبْیَانًا لِّكُلِّ شَیْءٍ؛ روشنگر هر چيزى» بودن است. تبيان بهمعنای بیّن بودن است. كسی كه اهل تقوا است، اهل وضوح میشود؛ يعنی آنكه در مسير است، فهمش با قرآن بالا میرود و در حوادث زندگی مبتلا به آشفتگیها و خلجانات فكری و آشفتگیهای روحی و درونی نمیشود و هميشه حق بر او واضح است.
قرآن راه كسب اينگونه بينش در زندگی را تقوا میداند، تقوا بهمعنای خود محدودسازی هدفمند است. البته محدودسازی دو نوع است؛ هدفمند و بی هدف. خود محدودسازی هدفمند مطابق جدول و سنت الهی تقوا است. مثال ساده آن محدود كردن نگاه است؛ اين محدود سازی خويشتن باعث میشود كه خدا به انسان چشم برتری دهد تا بهوسيله آن چشم چيزیهايی را ببيند كه ديگران نمیبينند و حتی خود نيز سابقاً نمیديد.
سومين سنت قرآنی سنتهای سلوكی و صعودی است، گفته شد كه مدعيان دروغين عرفان بهدنبال مثلث شهوت، شهرت، و ثروت هستند، اما يكی از سنتهای قطعی خداوند اين است كه اگر كسی در اين دنيا، كام نفس(لذت) برد و بر آن نام خدا گذارد، يعنی از طريق آسمان و حقيقت و نام خدا بخواهد كامروايی نفسانی كند، سنت قطعی و حتمی خدا در همين جهان اين است كه او را پيش روی خلق خصوصاً همان كسانی كه از آنها بهره برده است، مفتضح خواهد كرد و امر او موكول به جهان ابديت نخواهد شد، زيرا هم خود خدا و هم كائنات، نسبت به اسم خدا بسيار حساس هستند.
با هر چيز در اين عالم بازی شود با اسم خدا و مقدسات دين نمیتوان بازی كرد، چراكه خدا و كائنات خدا نسبت به آن اسم حساس هستند. خلاصه سنت الهی در اين زمينه اين است كه هر كس كام نفس برد اما بر آن نام خدا گذارد، سنت قطعی و حتمی الهی اين است كه در همين جهان او مفتضح خلق خواهد شد كه تاكنون نيز چنين شده است، فرقی هم نمیكند اينگونه مدعيان معروف باشند يا هنوز معروف نشده باشند.
نشست سوم ------------------------------------------------------------------------------------------------ مشاهده گزارش تصویری
نامها و خصوصیات عرفانهای کاذب
در كشور ما در حال حاضر 4 جريان عمده عرفانی و معنوی وجود دارد که عبارتند از؛ عرفان ناب دينی، دوم مدعيان دروغين و پوشالی، سوم رهبران سلاسل دراويش و چهارم، معنويتهای نوظهور.
درباره جریان چهارم دو مقدمه لازم به ذكر است. مقدمه اول اينكه اين جريانها در ايران اسمهای مختلفی دارد، اما اسمهای اصلی آنها در حقيقت چيز ديگری است. در ايران به اين جريان چهارم عرفانهای كاذب، عرفانهای پوچ، عرفانهای منسوخ و يا عرفانهای مادی گفته میشود.
اين تعابير، القابی است كه مقام معظم رهبری در اين چند سال نسبت به اين عرفانها بيان داشتهاند، همچنين گاه به اين عرفانها گفته میشود عرفانهای نوظهور، نوپديد، معنويتهای نوگرا و امثال اين تعابير. البته بايد توجه داشت كه خاستگاه اين عرفانها ايالت متحده امريكا است و القاب و اصطلاحات آنها در خاستگاهشان چيز ديگری است.
طرح و بررسی نامها و علائم اين عرفانها در جهان غرب عنوان مقدمه اول است؛ زيرا هر كدام از اين نامها حاوی اطلاعات و مضمونهايی است كه دانستن آنها برای فهم آن عرفان لازم و ضروری مینمايد.
واژه «کالت»
به اين معنويتهای نوظهور كه خاستگاه آنها بهويژه ايالات متحده امريكا است، گاهی «كالت» cult يا calt گفته میشود. استفاده از اين واژه برای جريانهای نوپديد بسيار مهم است و در غرب رواج دارد. به لحاظ علم اشتقاق ممكن است واژه cult از دو واژه مشتق شده باشد. اين واژه دو رسم الخط دارد كه رسم الخط قديمی آن calt است اما رسم الخط جديد آن cult می-باشد كه صحيحتر میباشد.
واژه cult از دو ريشه میتواند مشتق شده باشد، اول واژه Cultaus كه واژهای يونانی است و در حدود سده 12 تا 15 ميلادی به لاتين وارد شده است. معنی اصلی اين واژه پرستش و نيايش است. برخی ديگر گفتهاند از واژه Culture مشتق شده است كه معادل آن در فارسی واژه «فرهنگ» را قرار میدهند، اما معنی اصلی آن باورها، عقايد و آموزههای يك ملت و امت است كه معادل آن را میتوان فرهنگ قرار داد.
در اصطلاح امروزی معنای واژه كالت متفاوت است، از نظر اصطلاحشناسی تعابير مختلفی برای اين واژه ذكر شده است، میتوان تعريفهای كالت را به سه دسته تقسيم كرد: اول تعريفهای الهياتی، كلامی و آموزهای و يا به تعبيری ايدئولوژيك، نوع دوم تعريفهای روانشناختی و نوع سوم تعريفهای سوشاليته يا جامعهشناختی.
اين تعابير را بايد با هم منطبق كرد؛ يعنی با نگاهی ايدئولوژيك، روانشناسی و جامعهشناسی به اين واژه نظر كرد، خانم «مارگارت سينگر» مباحث روانشناسی را مطرح كرده است. وی از بزرگترين فرقهشناس و كالتشناس جهان معاصر است و يكی از بزرگترين مؤسسه فرقهشناسی در لندن توسط وی هدايت میشود. (در جلسات آخر به اين مبحث به شكل مفصل پرداخته خواهد شد) البته مؤسساتی كه امروز در رابطه با فرقهها و كالتها مطالعه میكنند، بسيار متنوع هستند.
آمار بهدست آمده نشان میدهد كه حدود 300 مركز فعال در حوزه فرقهها وجود دارد كه يكی از وسيعترين آنها توسط خانم سينگر هدايت میشود. اين مركز بخشهای مختلف و متنوعی دارد. اين مركز هفت قسمت كلان دارد كه يك بخش آن مخصوص مشاوره قربانيان فرقهها است؛ يعنی كسانیكه جذب فرقهای میشوند و بعد میخواهند از آن فرقه جدا شوند در اين مركز مورد مشاوره قرار میگيرند.
در اين قسمت پانصد مشاور كه همگی روانشناس و كشيش هستند، تمام وقت و بهصورت آنلاين و رايگان مشاوره میدهند، مشاوره آنها به گونههای مختلف مثل اينترنت، حضوری يا اشكال ديگری صورت میگيرد. توجه به همين نكته بيانگر اين است كه بحث فرقهها در جهان بسيار جدی و مورد اهتمام است. سينگر نيز خود چند كتاب در رابطه با فرقهها تأليف كرده است.
بازسازی افکار مخاطبین توسط عناصر تشکیلاتی
با مراجعه به واژه cult در تعاريف، چهار عنصر اصلی برای اين واژه در اصطلاح میيابيم، اولين عنصر اساسی واژه كالت، «رهبر» است؛ يعنی در هر گروهی يك رهبر در رأس آن قرار دارد؛ بهعبارت ديگر كالتها رهبرمحور هستند. معادل فارسی كالت را معمولاً واژه «فرقه» قرار میدهند كه بهتر است از دو واژه «فرقه و نحله» استفاده شود كه دليل آن در ادامه خواهد آمد.
عنصر ديگر كه در واژه كالت بهكار رفته، داشتن تشكيلات سازمانی است؛ يعنی يك سازمان و تشكيلات بر اين فرقهها حكومت میكند كه معمولاً نظامی صلب، سخت و محكم است. عنصر سوم نوعی بازسازی افكار مخاطبين است؛ يعنی كسیكه عضو اين فرقهها میشود بايد افكار و انديشههايش كاملاً عوض شود.
لذا كالتها شيوههای بسيار پيچيده علمی و روانشناختی دارند كه بر روی افكار و انديشههای مخاطبين خود كار میكنند. يكی از مهمترين شيوهها كه در اين تشكيلات و فرقهها استفاده میشود «Brain Washing» يا شستوشوی مغزی است.
از ديگر شيوهها میتوان بمباران فكری، تلقين فكر به مخاطب را نام برد. اين كار بهدليل آن است كه رهبر كاملاً پيروان و مخاطبينش را تحت سلطه خود قرار دهد؛ لذا بازسازی و اصلاح فكر مخاطب به معنی سلطه بر تمام وجود اوست كه يكی از عناصر اصلی در واژه كالت به حساب میآيد.
عنصر چهارم در واژه كالت داشتن نوعی ديدگاه ماوراء طبيعی و مافوق طبيعی به جهان است، البته داشتن ديدگاه ماوراء طبيعی الزاماً مثبت نيست؛ زيرا شيطانپرستان نيز ديدگاه ماوراء طبيعی دارند، اما نگاه ايشان سلبی است؛ مثلاً شيطان پرستان معتقدند كه خدايی وجود ندارد، انسان حاوی دو بُعد بدن و روح نيست، بعد از اين جهان نشئه ديگری وجود ندارد. نكته مهم اين است كه ايشان به ماورا توجه دارند و آن را سلب میكنند.
اگر اين چهار عنصر با يكديگر جمع شود؛ يعنی وجود يك رهبر در رأس، نظام سازمانی و تشكيلاتی متعصبانه، بازسازی فكری احساسات مخاطبين و توجه و التفات به عالم ماوراء سلباً يا ايجاباً، معنی Cult مشخص میشود.
حزب منافقین؛ مصداق کاملی برای «کالت»
حزب منافقين مصداق كاملی برای واژه cult هستند، منافقين شيوههای خيلی پيچيدهای برای شستوشوی فكر و ذهن مخاطبين خود دارند. همچنين از ديگر فرقههای موجود در ايران كه مصداق كالت به حساب میآيند، میتوان از فرقههای معنوی ديگری نام برد.
امروزه اسامی مختلفی برای فرقههای عرفانی رايج استفاده شده كه اولين و رايجترين اسم آن واژه «كالت» است. واژه دوم كه برای اين فرقهها استفاده میشود واژه «New age movement» به معنای جنبشهای عصر جديد يا به شكل خلاصه جنبشهای نو پديد و نو پيدا است.
علت اينكه به اين فرقهها، جنبشهای عصر جديد گفته میشود اين است كه عمدتاً محصول بعد از جنگ جهانی دوم هستند ـ با يك نظر اجمالی به تاريخ غرب كه از يونان قديم، سده ششم قبل از ميلاد آغاز میشود و تا به امروز ادامه دارد كه حدود 2600 سال است ـ خود متفكران غربی اذعان كردهاند كه تمام سابقه 2600 ساله غرب يك طرف و قرن بيستم طرف ديگر.
متفكران غربی مجدداً اعلام كردهاند كه كل سابقه جهان غرب يك سمت و نيمه دوم قرن بيستم كه شامل 6 دهه اخير میشود در سويی ديگر. حد فاصل بخش اول و دوم قرن بيستم، جنگ جهانی است كه در سال 1946 ميلادی پايان يافت. جنگ جهانی دوم برای غرب پيامدهای و آثار فوقالعاده متعددی داشت.
اگر در هر شاخه علم مطالعه شود، خواهيم ديد كه رشد علم در جهان غرب در هر رشتهای معادل 2600 سال قبل از جنگ دوم جهانی است، اين نحلهها نيز عموماً محصول دهههای 60 و 70 ميلادی ـ يعنی بعد از جنگ دوم جهانی ـ هستند لذا به اين فرقهها New age گفته میشود زيرا مرهون عصر جديد هستند.
آسیب کیشهای ساختگی با زمان گذشته قابل مقایسه نیست
«اديان مجازی» اصطلاح ديگری است كه برای اين فرقهها استفاده میشود، باید دقت کرد که اولاً به اين فرقهها عنوان دين داده میشود، ثانياً گفته میشود مجازی؛ زيرا بالای 70 درصد از فعاليتهای ايشان در جهان امروز در فضای مجازی صورت میگيرد. هماكنون فضای مجازی كاملاً بر جهان حكومت دارد و انسانها به سوی جهانی مجازی پيش میروند.
جديد نسلی كه بيشتر در فضای مجازی سير میكند، و در كشور ما جوانان بسيار در معرض اينگونه فرقهها و نحلهها قرار دارند؛ لذا آسيبهايی كه نسل جديد و امروزی كشور از اين فرقهها میبينند اصلاً قابل مقايسه با نسلهای گذشته نيست.
نتيجه مهم اينكه نسل جوان امروز كاملاً در معرض اين كيشهای ساختگی قرار دارند و ميزان آسيبهای ايشان از نسلهای قديم به مراتب بيشتر است، خصوصاً اينكه ايران با كشورهای ديگر كاملاً متفاوت است و از جهات مختلف كشوری استثنايی است.
يكی از جهاتی كه ايران را كشوری ممتاز میكند اين است كه حافظه تاريخی ايران، عرفان و معنويت است. هر جوان ايران ديوان حافظ را دارد و مطالعه میكند. در ايران سعدی و گلستان و بوستانش، سنايی غزنوی، نثر ابوسعيد ابوالخير و نثر مسجع خواجهعبدالله انصاری شناخته شده است.
فرهنگ ايران يك فرهنگ كاملاً عرفانی و معنوی است، جوان ايرانی سابقه و حافظه عرفانی و مذهبی دارد؛ بنابراين اقبال جوانان در ايران از ديگر كشورهای همجوار به عرفان (از هر شكل آن) بيشتر است؛ بههمين جهت است كه در كل جهان اسلام، هيچ كشوری همچون ايران مورد هجمه فرقهها و نحلههای عرفانی قرار نگرفته است.
از سوی ديگر فرهنگ ايران فرهنگ مُدگرايی است و برای هر چيز جديد ارزش قائل است، البته مدگرايی يكی از ابعاد فرهنگ مصرفگرايی است. اگر اين مطالب در كنار هم قرار گيرد، تأثير اديان جديد در كشور ما بهخوبی درك خواهد شد.
گاه به اين فرقهها گفته میشود «New religious movement» به معنی جنبشهای نو پديد دينی و گاهی میگويند «New spirituaI movement» به معنی جنبشهای معنوی نو پديد. البته يكی از واژههايی كه از حساسيت بيشتری برخوردار است واژه «Alternative religious» يعنی اديان بديل است.
عرفانهای کاذب و ادیان بدیل
امروزه به اين عرفانها، دين يا اديان بديل گفته میشود. بديل يعنی اين اديان جانشين هستند، حال بايد بررسی شود كه اين اديان جانشين چه چيزی هستند. با يك تحليل ساده در كتابهايی كه توسط كالتها نوشته میشود، میتوان فهميد كه در نظر ايشان اديان دو دستهاند: دسته اول اديان سنتی و قديمی يا اديان ابراهيمی كه عبارتند از مسيحيت، اسلام و يهود و دسته دوم اديان جديد.
پيروان كالتها میگويند تاريخ مصرف اديان سنتی و در رأس آنها اسلام تمام شده است و دوران فايده اين اديان به پايان رسيده است. ايشان اظهار میكنند كه انسان نو و جديد شده و انسان جديد نيازمند دين جديد است. ايشان دليل میآورند كه هرگاه ديدگاهها و نگرشهای انسان عوض شد، دين نيز بايد با توجه به نيازهای او تغيير پيدا كند.
حال سؤال اين است كه چرا به اين فرقهها اديان گفته میشود؟ در اين مطلب نكته مهمی نهفته است. رهبران اديان نوظهور اظهار میكنند كه انتخاب دين تابع عقل و عقلانيت نيست. در جهان مسيحيت، انتخاب دين تابع خوشايند و احساسات افراد است. انسان هر دينی را كه خوشايند اوست بايد انتخاب كند. منشأ اين فكر آن است كه امروزه آموزههای مسيحی به لحاظ عقلانيت و فلسفی به بنبست رسيده است؛ لذا در باب آموزهها و عقايد مسيحيت ديگر بحث استدلالی و برهانی و عقلی نبايد كرد.
بهعنوان مثال اعتقاد به تثليث بههيچ عنوان قابل دفاع عقلانی نيست، از اينرو وقتی آموزههای مسيحی قابل دفاع عقلانی نيست، بايد بهدنبال عنصر ديگری بود تا بتواند جانشين عقلانيت شود و اين عنصر چيزی جز احساسات و عواطف نيست. اين در حالی است كه اولين مسأله رسالههای عمليه ما اين است كه در اصول دين بايد تحقيق كرد و بر اساس عقلانيت انتخاب نمود كه نشان دهنده مترقی بودن دين مبين اسلام است.
مدعيان عرفانهای نوظهور انتخاب دين را تابع خوشايند انسان میدانند
اين جمله امروزه عيناً در كتابها بيان میشود كه انتخاب دين همچون انتخاب غذا است، اين جمله يعنی از هر دينی كه لذت بردی همان را انتخاب كن. چون دين تابع سليقهها است و سليقه انسانها بسيار متنوع است؛ لذا بايد به تعداد سليقههای افراد، فرقههای متنوع معنوی ساخت.
اين مطلب روشن است كه به اندازه سليقه تمام افراد بر روی كره زمين آنقدر مطالب متنوع وجود دارد كه حتی متدينين میتوانند يكی از آنها را انتخاب كنند و از آن لذت ببرند. ايشان عملاً اعلام كردهاند كه هر كس به هر شريعتی كه هست، بايد معنويت خود را از ما بگيرد.
مثال اين مطلب همين كارگاهها و كلاسهايی است كه امروزه در برخی نقاط كشور برگزار میشود. در اين كلاسها بههيچ عنوان با عقايد مذهبی افراد و ديگر مشخصات و خصوصيات وی كار ندارند، فقط معنويت، اخلاق، تعالی و آسمانخواهی را به ايشان تلقين میكنند.
خصوصيت اينگونه معنويتها اين است كه تمام فكر و ذهن مخاطب خود را درگير میكند، اين همان چيزی است كه واضعان اديان جديد به دنبال آن هستند. به طور خلاصه اديان بديل يعنی امروز به اندازه هر سليقه كه روی زمين باشد، حتی برای سليقه يك فرد شيعی حزباللهی ايرانی دين وجود دارد. در اين اديان چون بُعد غالب معنويت است، به آنها اديان معنوی میگويند و چون نوظهور و جديد هستند برای سليقه مُدگرايی ايرانی بسيار مناسب هستند.
مقصد اين طرز فكر كل جهان سوم، بهويژه جهان اسلام و در اين ميان خاصه ايران است. ايشان از تمام امكانات فرهنگی همچون كتاب استفاده كردهاند تا در يك فرآيند زمانبر ـ حتی اگر50 سال باشد ـ اين عنصر بديل، جايگزين شود. اين فرآيند جايگزينی آنقدر نامحسوس است كه هيچكس متوجه نخواهد شد و بعد از گذشت 50 سال خواهيم فهميد كه چه اتفاقی افتاده است.
بهعنوان مثال افرادی كه اهل دينداری و نماز و حتی نماز شب بودند، با شركت در كلاسهای يوگا ـ لازم به ذكر است كه محور يوگا مديتيشن يا تمركز است ـ بعد از مدتی به اين انديشه رسيدند كه ثمرهای كه يوگا برای انسان دارد، نماز نمیتواند داشته باشد. اين در حالی است كه تنها نماز است كه می¬تواند رابطه عاشقانه با خدا را برای انسان معنا كند.
اين افراد در ميان سخنان خود اذعان دارند كه تمركز خاطر و احساسات لطيف و زيبا در يوگا بيشتر قابل درك است و بهطوری است كه بهصورت عملی میتوان آن را حس كرد.اين مثال، نمونه كاملی از اديان بديل و عناصر جانشينی است.
از ديگر نمونههای اديان بديل انجمنهای NA يا ترك اعتياد است كه ممكن است اعتياد افراد را تا حدی درمان كنند، اما از نظر اعتقادی انسان را كاملاً سست بنياد میكنند و اين رويداد آنقدر نامحسوس رخ میدهد كه هيچ كس متوجه نخواهد شد كه چه اتفاقی در مورد وی در حال رخداد است و چه پروسهای را ناآگاهانه طی میكند.
اين روند به اين صورت شكل میگيرد كه ابتدا بهصورت فكر مطرح میشود، پس از مدتی تبديل به فرهنگ و سپس تبديل به موضع میشود و در نهايت به شكلگيری رفتار خاص در جامعه میانجامد. وقتی يك فكر تبديل به رفتار شد ديگر جمع كردن و تغيير آن كار بسيار سخت و پرهزينهای است.
آمار فرقهها و نحلههای نوپديد دينی در دهه 70 ميلادی 87 فرقه بوده است كه در كتابهای رسمی ثبت شده، دو دهه بعد از آن؛ يعنی سال 1990 ميلادی رقم اين فرقهها به 350 فرقه افزايش يافته است و در پايان سال 2010 رقم اين فرقهها به 3500 فرقه در ايالت متحده و 3500 فرقه در بعد جنبشهای نوظهور معنوی و اديان بديل در اروپا، افزايش يافته است؛ يعنی هماكنون بالغ بر 7000 فرقه در زمينه جنبشهای معنوی در حال فعاليت است.
امر بدانجا رسيده كه امروزه در كتابها و مجلات، اين تعبير بكار رفته كه سال 2012 سال انفجار فرقهای است و فرقه يعنی تكثر، اين موضوع در زمانی مطرح شده كه جهان به سوی دهكده جهانی پيش میرود.
با توجه به رصدهايی كه در ايران انجام شده، میتوان گفت كه بالغ بر 1000 فرقه و نحله در ايران فعال است. اما گاه در ايران اين جريان بهصورت تشكيلات و فرقه درآمده است، البته اين آمار مشخص و دقيق نيست، اما شايد حدود 900 نحله و 100 فرقه در ايران وجود داشته باشد. نكته جالب توجه اينكه بخش اعظمی از اين فرقهها و نحلهها با امكانات خودمان توسعه و ترويج يافتهاند؛ بهعنوان مثال مروجان برخی از اين فرقهها در فرهنگسراها به سخنرانی و ترويج عقايد خود پرداختهاند.
نحله يعنی فكر، بهعنوان مثال من يك كتاب در باب عرفانهای نوظهور خريداری میكنم و پس از مطالعه به ترويج عقايد آن میپردازم، در اين راستا كتاب را به چند نفر معرفی میكنم و همان كتاب خودم را به چند نفر میدهم تا مطالعه كنند، اين كار كم كم به جريان و نحله تبديل میشود.
بعد از اين دو مقدمه، میتوان اين نحلهها را در هفت بخش تقسيم كرد، اين تقسيمات عبارتند از؛ جريانهای معنوی هندی، جريانهای معنوی آمريكايی، عرفان مسيحيت يا عرفان تبشيری، عرفان يهود يا كابالا، عرفان چينی، فرا علم ـ كه فراعلم بسيار در ايران فعال است و «موفقيت» يكی از زير مجموعههای آن است ـ و سينمای ماوراء يا فيلمهای معناگرا.
در ميان اين هفت بخش به دو دليل هند مقدم است؛ زيرا اولاً قدمت نحلهها و كيشهای معنوی هند از ديگر نحلهها بيشتر است، ثانياً در جهان امروز نحلههای هند از ميزان نفوذ بيشتری برخوردار است، بهگونهای كه میتوان گفت بيش از 60 درصد از آن شش عرفان ديگر از كيشهای معنوی هند متأثر شده است.
التقاطی بودن از ویژگیهای عرفانهای کاذب است
يكی از ويژگیهای عرفانهای نوپديد التقاطی بودن آنهاست، هندوستان يكی از پهناورترين و پر جمعيتترين كشورهای جهان است كه حدود يك ميليارد و 300 ميليون نفر جمعيت دارد. اين كشور از سابقه تمدنی طولانی برخوردار است. مهمترين رويدادی كه در دوران باستان در اين كشور اتفاق افتاده، اين است كه اواسط هزاره دوم قبل از ميلاد، نژاد آريايیها از دامنه كوههای هيماليا سرازير شدند و به نژاد اصيل هندوها يعنی دراويدیها حمله كردند و بدون جنگ و خونريزی كل هندوستان را اشغال كردند. نژاد امروزی هندیها، نژادی است كه از تركيب آريايیها و دراويدیها بوجود آمدهاند.
بخشی از اين قوم مهاجم آريايیها، روحانيون بودند كه كار آنها سرودن و خواندن سرودهای مذهبی و پرستش خدايان بود. اين سرودهای مذهبی سينه به سينه منتقل شد تا اينكه در سال 800 قبل از ميلاد مسيح، نخستين بار به صورت كتاب درآمد و مكتوب شد.
اسم اين كتاب ودا است در همين تاريخ اولين كيش باستانی هند به نام آئين ودا شكل گرفت كه حول محور كتاب مقدس ودا بود. كتاب ودا 4 بخش دارد كه بخش اول آن به نام «ريگ ودا» است ريگ ودا حاوی 1028 سروده مذهبی است كه متناسب با چندگانه پرستی و فرهنگ هند باستان است.
ترويج نمادها؛ شايعترين راه نفوذ فرقههای انحرافی
يكی از مهمترين راههای نفوذ اين فرقهها و نحلهها در ايران نمادهای آنها است. نمادها اولين، شايعترين، وسيعترين بُعد نفوذ نحلهها در ايران است، نمادهايی كه از آن به سمبل هم تعبير میشود.
نمادها خود انواعی دارند كه يكی از شايعترين انواع آن، نامها و اسامی است كه امروزه در كشور ما بسيار رواج پيدا كرده است كه در مبحث يوگا به شكل مفصل به آن پرداخته خواهد شد. بخش ديگری از نمادها تنديسها است كه يكی از نمادهای مهم و معروف آيين ودا محسوب میشوند.
آئين ودا سده هشتم قبل از ميلاد در هندوستان شكل گرفت، اما آيين برهمن در سده هفتم قبل از ميلاد پديد آمد. كتاب مقدس برهمنها «اوپانيشادها» است. سومين كيش باستانی هند آيين «جين» و چهارمين آيين، آئين «بودا» است. ترويج آئين بودا از طريق مجسمه بودا است و در اين آئين از مجسمههای چند سانتیمتری تا 90 متری يافت میشود كه چند سال قبل از اين مجسمهها در افغانستان توسط طالبان منفجر شد.
اين مجسمهها تا كنار مرزهای ايران آمد، اما داخل ايران نشد، اين امر دليل و علت خاصی دارد و علت آن اين است كه موبدان زرتشتی بسيار با آئين بودا مخالف بودند. بايد توجه كرد كه امروزه آئين معنوی بوديسم در جهان حرف نخست را میزند.
آخرين آئين قديمی و سنتی هند آئين تنتره است. نكته جالب توجه در مورد اين آئين كه مربوط به سده چهارم و پنجم قبل از ميلاد است اينكه پيروان اين آئين اعتقاد داشتند در جهان تنها عناصر متضاد وجود دارد. ايشان به يك طيف از ضدها عنصر مردانه اطلاق میكردند و به طيف ديگر شيوا يا عنصر مادينه يا زنانه میگفتند.
ايشان اعتقاد داشتند كه جهان از دو عنصر مردانه و زنانه تشكيل شده و هر گونه تعامل در جهان حاصل دو عنصر نرينه و مادينه است، به تعبيری پويايی و حركت در جهان به خاطر كنش و واكنشهای نرينهها و مادينهها است كه نام ديگر آنها عنصر جنسيتی است.
در اعتقاد پيروان آئين تنتره اين قانون در مورد انسان نيز حاكم است، لذا هرگونه حركت و پويايی در مورد انسان، حاصل كنش و واكنشهای جنسيتی در محدوده موجودی به نام انسان است. تعالی كه شكلی از پويايی است، حاصل تعاملات جنسيتی در انسان است. ايشان در اين زمينه به انجام تمريناتی نيز میپردازند.
با كمی توضيح مشخص میشود كه برخی از عرفانهای نوظهور؛ مانند اشو كاملاً برخاسته از آيين معنوی تنتره است، در جهان امروز 2 سبك از معنويت بسيار شايع است كه يكی معنويت سكس است و نماينده آن اشو است و دوم معنويت تخديری است و نماينده آن كاستاندا است كه در آينده بهشكل مبسوط مطرح خواهد شد.
نشست چهارم ---------------------------------------------------------------------------------------------- مشاهده گزارش تصویری
بررسی آیین عرفانی «یوگا»
با يك نگاه جامع به تمامی فرقهها، نحلهها و جريانهای معنويتگرا كه هماكنون در جهان به فعاليت مشغول هستند، میتوان آنها را به هفت دسته كلی تقسيمبندی كرد كه عبارتند از آئينهای معنوی هندی، كيشهای معنوی آمريكايی، عرفان مسيحيت، عرفان يهود يا كابالا، عرفان چينی يا آئينهای ذنبوديسم، فراعلم و در نهايت پديدهای بسيار جذاب و مؤثر به نام سينمای ماوراء يا فيلم و كارتونهای معنا گرا.
در بخش اول آئين معنويتگرای هندی را به دو بخش عمده آئينهای باستانی و عرفانهای نوظهور معنويتگرا طبقه بندی كرديم. همچنين آئينهای باستانی خود شامل پنج گروه ودا، برهمن، جين، بودا و تنتره هستند، اما آنچه بخش اصلی سخن ما را تشكيل میدهد، كيشها و آئينهای نوظهور معنويتگرای هندی است كه تعداد آنها نيز بسيار زياد است و ما در اين سلسله نشستها تنها به هفت نمونه از آنها اشاره خواهيم كرد.
اين هفت آئين نوظهور معنوی عبارتند از يوگا، آئين معنوی اشو، آئين معنوی سایبابا، كيش معنوی رامالله، آئين معنوی كريشنا، عرفان يوگاناندا و در نهايت آئين دالایلامای تبتی.
به جهت اينكه مباحث حول اين آئينهای معنوی هدفدار باشد و متوجه باشيم كه اين مباحث با رويكردی ايرانی بررسی میشود، يعنی اينگونه نيست كه اين مباحث مربوط به سوی ديگری از دنيا باشد، بلكه جريانهايی رايج در كشور خودمان است، لازم است نيمنگاهی به وضعيت يوگا در كشورمان داشته باشيم.
هماكنون در بازار كتاب ايران بالغ بر 200 اثر پيرامون يوگا موجود است، تأليف، ترجمه و انتشار 200 كتاب در باب يوگا در طی دو دهه رقم بالايی است. در فضای مجازی نيز بالغ بر 1000 سايت در باب يوگا فعال است كه البته منظور از سايت شامل وبلاگ فعال نيز میشود. معمولاً اينگونه سايتها از جذابيتهای بصری و گرافيكی بالايی برخوردار هستند.
براساس آمار تقريبی و غيررسمی، حدود 200 مركز آموزش يوگا فعال در تهران است كه اين رقم در كل كشور به بالای 2000 مركز فعال میرسد. البته برخی از اين مراكز آموزش يوگا بهصورت غيررسمی فعاليت میكنند و مجوز قانونی ندارند.
هماكنون دانش يوگا با سه فصلنامه رسمی در كشور تبليغ میشود همچنين حدود دو دهه است كه انجمن علمی يوگا بهشكل رسمی مشغول فعاليت است. لازم به ذكر است انجمنهای علمی مجوز فعاليت خود را از وزارت علوم اخذ میكنند و وابسته به اين وزارت هستند.
جایگاه یوگا در ایران کجاست؟
با وجود تمام اين مطالب اگر سؤال شود كه جايگاه يوگا در ايران كجاست، در پاسخ به يك بدفهمی غالب میرسيم. با كمی تأمل و بررسی در باب يوگا به اين نتيجه میرسيم كه يوگا در سازمان تربيت بدنی سابق و وزارت ورزش و جوانان كنونی دارای جايگاه است. اين مطلب نشاندهنده اين است كه نگاه به يوگا در ايران يك نگاه ورزشی است كه اين مطلب كاملاً غلط و اشتباه است.
در اكثر باشگاههای ورزشی معمولاً چند ورزش در رأس قرار میگيرد و بيشتر به آنها پرداخته میشود. اين ورزشها به ترتيب عبارتند از ايروبيك كه همراه با يك موسيقی تند و حركات موزون شبيه به رقص است، همچنين يوگا، ژيمناسيك و ورزشهای رزمی. اين سخن به معنی آن است كه يوگا در باشگاههای ورزشی شايع و منتشر شده است. اگر تعداد باشگاههای ورزشی را به رقم و آمار بالا اضافه كنيم، تعداد مراكزی كه يوگا در آنها آموزش داده میشود به هزاران مركز افزايش میيابد.
تا دو سال قبل، يوگا رسماً در شبكه آموزش سيما آموزش داده میشد. تا دو سال گذشته در بسياری از مدارس خصوصاً مدارس دخترانه، يوگا بهعنوان تكنيكهايی برای كسب آرامش آموزش داده میشد كه هم اكنون به دلايل مختلف آموزش آن كاهش يافته است. حتی در برخی از اين كلاسها آموزش يوگا توسط معلمان دينی و قرآن بود.
با نيمنگاهی به اين آمار مشخص میشود كه سخن در باب يوگا بحث از يك مقوله پيچيده و ناآشنا در كشور نيست، بلكه سخن از كاری است كه به دست خودمان در حال توسعه و ترويج است. حال اين سؤال پيش میآيد كه آيا واقعاً يوگا يك ورزش است. پاسخ به اين سوال كاملاً منفی است و يوگا بههيچ وجه مانند كاراته و تكواندو يك ورزش نيست. حتی با نگاه دقيقتر يوگا فقط سبكی از درمان هم نيست.
يوگا يك آئين عرفانی و مكتب معنوی است
همچنين يوگا تكنيك انجام حركات يا سبكی از راه رفتن، نشستن و يا خم شدن نيست، بلكه يوگا از نگاه پديدآوردگان آن يك آئين و مكتب معنوی است كه البته آميخته با يكسری از تكنيكها و حركات است. نگاه ورزشی به يوگا از نظر پديدآوردگان آن بزرگترين توهين به يوگا است، بلكه يوگا در ديدگاه آنها يك آئين عرفانی و معنوی است.
بحث در مورد يوگا كه آئين باستانی هند و مربوط به قبل از ميلاد مسيح است، از آن جهت در عرفانهای نوظهور مطرح میشود كه قرائتها و روايتهای جديدی از يوگا در حال شكلگيری است، همانطور كه بودا نيز امروز مجدداً در حال بازگشت است و روايتهای جديدی در باب آن مطرح میشود. آئين بوديسم نيز مانند آئين يوگا مربوط به قبل از ميلاد مسيح است و از جمله آئين سنتی هند بهشمار میآيد.
اولين نكته اينكه جايگاه يوگا به لحاظ فرهنگی در كشور هند كجاست. از جمله سؤالات اساسی در باب يوگا پرداختن به جايگاه يوگا در هند است. در هندوستان شش دين وجود دارد كه پنج دين آنها باستانی است و دين ششم آئين سيك، مربوط به سده 15 ميلادی است. در كنار اين شش دين، شش مكتب فلسفی وجود دارد. از جمله مكاتب فلسفی و باستانی هند میتوان از «پوره ميمانسا» و «ويشيشيكه» نام برد.
آیین «سانکیه»
یکی دیگر از مكاتب فلسفی هند آئينی بهنام «سانكيه» است. سانكيه شامل دو بخش نظری و عملی است. اعتقاد سانكيه از نظر مباحث تئوری، اين است كه انسان از دو بعد تشكيل شده است. بعد اول «پراكريتی» نام دارد كه بعد جسمانی و مادی است و بعد دوم را «پوروشه» يا بعد معنا و ساحت روحانی انسان میدانند.
اعتقاد در مكتب سانكيه بر اين است كه انسان در شرايط معمولی نمیتواند ميان اين دو بعد تفكيك كند. تعالی انسان به اين است كه بتواند ميان دو بعد جسم و معنا تمييز دهد و بفهمد كه كدام بُعد وی ماده و كدام بعد او معنا و روحانيت است.
اعتقاد در مكتب سانكيه بر اين است كه اگر انسان به اين تعالی دست يافت، به پالايش و آرامش ابدی رسيده است از نگاه عملی نيز سانكيه معتقد است كه انسان از طريق برخی تكنيكها و راهكارهای عملی به همراه تمركز و مديتيشن میتواند به اين نقطه تمييز، تفكيك و تحصيل آرامش و پالايش ذهنی نائل شود. نام مجموع اين تكنيكها يوگا است.
بنابر اين اگر سؤال شود كه جايگاه يوگا در سنت باستانی هند چيست، پاسخ آن به لحاظ نظری اين است كه يوگا بهمنزله بخش عملی مكتب فلسفی سانكيه است كه به جهت پالايش ذهن و درون و تمييز ميان دو بعد «پراكريتی» و «پوروشه» انجام میشود.
انشعابات و شاخههای مکتب معنوی «یوگا»
نكته دوم اينكه امروز يوگا بهوفور زير شاخه و انشعاب پيدا كرده است. براساس آمار منابع غربی و سانسكريت هندی امروز در جهان بالغ بر 2000 شاخه ريز و درشت از يوگا پديد آمده است. اما زير مجموعهها و شاخههای اصلی يوگا به شش عنوان تقسيم میشود كه عبارتند از «منتره يوگا»، «كرمه يوگا يا كارما يوگا»، «بهكتی يوگا»، «كندالينی يوگا» «راجا يوگا» و مهمترين شاخه يوگا به نام «يوگا پاتانجلی» است.
پاتانجلی نام يك حكيم مشهور هندی مربوط به سده ششم ميلادی است. اين شخص براساس سنت باستانی هند اين شاخه از يوگا را ابداع كرد و بعدها با نام خودش معروف شد. هماكنون اين شاخه از يوگا در ايران آموزش داده میشود. پاتانجلی اعتقاد دارد كه يوگا دارای هشت مرحله است كه اولين مرحله آن بهنام «يمه» يا «ياما» است. همچنين مراحل بعد عبارتند از؛ «نياما»، «اسانا» تا مرحله هشتم كه عنوان آن «نيروانا» است.
«نیروانا»؛ مفهومی معنوی در آیین بودا
نيروانا مفهومی است معنوی كه در آئين بودا معنا پيدا میكند. بودا اعتقاد داشت اگر انسان رياضتهای شاق و سنگين را متحمل شود، در نهايت به حالتی به نام نيروانا دست پيدا میكند. نيروانا در فرهنگ هند و بودا دارای تفاسير متعدد و متنوعی است كه يكی از تفاسير آن، حالت خاموشی درون يا سكوت باطنی است.
تقريباً میتوان از نيروانا به حالت خلسه و آرامش نفسانی تعبير كرد. اگر انسان به خلسه معنوی يعنی يك حالت معنوی عميق دست پيدا كند و در اقيانوس آرامش درون غوطهور شود، به اين حالت «نيروانا» گفته میشود؛ به تعبير ديگر نقطه اوج معنويت در انسان دستيابی به اين حالت است. با اين بيان میتوان استنباط كرد كه يوگا يك مكتب عرفانی است نه يك سبك ورزشی و حالت نيروانا يكی از شواهد اين مطلب بهشمار میآيد.
يوگا هشت مرحله دارد. اين هشت مرحله كه با زير مجموعههای خود نزديك به 40 مرحله میشود، شامل تكنيكهای فراوان نشستن، خم شدن، خوابيدن، راه رفتن، ايستادن، نفس كشيدن (دم و بازدم) و غيره میشود؛ بهعنوان مثال پاتانجلی میگويد انسان در هنگام دم انرژی مثبت كيهانی به نام«پرانه» را از عالم بيرون به درون خود میدهد و با بازدم انرژیهای منفی خود را به عالم بيرون منتقل میكند.
لذا تنفس يعنی جريان دائمی دم و بازدم، بهمنزله گرفتن انرژیهای مثبت از جهان و دور كردن انرژیهای منفی از درون خويش است. پيروان مكتب يوگا میگويند اگر تكنيكهای تنفسی بهدرستی اجرا شود، انسان از آلام و رنجهای درونی رهايی میيابد و يا اينكه حداقل آلام درونی او كاهش میيابد. دليل اينكه انسان در درون خود به انواع رنجها و آلام نفسانی، ذهنی، فكری و احساسی مبتلا میشود، اين است كه دم و بازدم او با جريان انرژی در كل كيهان و جهانهستی هماهنگ نيست.
بنده در يك بررسی اجمالی در كتابهای آموزش يوگا به صدها تكنيك مختلف دست يافتم. با يك حساب ساده اگر كسی روزانه پنج ساعت وقت برای آموزش اين تكنيكها صرف كند، ساليانی زمان میبرد تا تمام تكنيكها را فرا گيرد.
نكته سوم اينكه پاتنجلی اظهار داشت كيهان يكپارچه انرژی است. لذا هر مفهوم و تعبيری كه واژه «انرژی» را همراه كند؛ همچون «حلقههای انرژی»، «انرژی درمانی»، «انرژی درمانگر»، «سنگهای انرژی»، «موسيقیهای انرژی»، «نورهای انرژی» و هر نوع تركيب ديگری كه امروز در ايران شايع است، بدون شك خاستگاهش يوگا پاتانجلی است.
طرح مسئله «انرژی» از دلايل رواج يوگاست
طرح مسئله انرژی يكی از دلايل رواج يوگا در كشور ما است. پاتانجلی اعتقاد دارد كه سراسر كيهان انرژی است، اما منظور وی از انرژی چندان روشن و واضح نيست. مسلماً منظور پاتانجلی از انرژی، معنی و مفهوم فيزيكی آن نيست، بلكه وی نگاهی معنوی به اين واژه دارد.
پاتانجلی اعتقاد دارد كه در كيهان، جرم، جسم و ماده وجود ندارد و جهان يكپارچه انرژی است. اين حكم كيهانی شامل حال انسان بهعنوان بخشی از كيهان نيز میشود. بخش اول را كيهانشناسی و بخش دوم را انسانشناسی يوگا پاتانجلی میگويند.
در اعتقاد پاتانجلی انسان نيز يك سيستم واحد و بههمپيوسته انرژی است. وی میگويد هر انسان دارای هفت كالبد انرژی است؛ كالبد اول، كالبد مادی است، البته جسم ماده نيست بلكه سيستم متراكم انرژی است. كالبد دوم، كالبد «اتری» يا «اثيری» است. كالبد سوم، كالبد احساسی است، و در نهايت كالبد هفتم، كالبد نيروانی است.
اين كالبدها انرژیهای متعدد و متفاوتی دارند. كمترين حجم از انرژی مربوط به كالبد اول است، بههمين ترتيب كالبد دوم بهمراتب ميزان انرژیاش از كالبد اول بالاتر است، اما بالاترين ميزان انرژی مربوط به كالبد هفتم يا نيروانی است. پاتانجلی اعتقاد دارد كه انرژی كالبد نيروانی مساوی با انرژی كل كيهان است، لذا كالبد هفتم متصل به كل كيهان است.
لازم بهذكر است در اعتقاد پاتانجلی اين كالبدها در درون هم تنيدهاند و هر كالبد احاطه و اشراف بر كالبدهای پائين خود دارد. نكته جالب توجه اين است كه در اعتقاد پاتانجلی ميزان بهرهمندی انسان از هوش، احساسات ظريف و پاك و خلسههای معنوی به كالبدهای بالا بستگی دارد؛ يعنی اگر انسان بتواند به كالبد دوم خود منتقل شود، از هوش، ادراك و معرفت بيشتر خود میتواند استفاده كند و بهرهمند شود.
عرفان مبتنی بر آيين معنوی يوگا، مادی و اينجهانی است
اگر اين فرمول ادامه پيدا كند، به يك اصلی كلی میرسيم. در اين سيستم كسی با هوشتر است كه از انرژی كالبدهای بالاتر بهرهمندتر باشد، همچنين كسی با معرفتتر است كه از انرژی بهره بيشتری داشته باشد و در نهايت كسی عارفتر است كه انرژیمندتر باشد. اين مطلب يكی از بنيادهای تعاليم يوگا پاتانجلی به حساب میآيد. اين اصل در بسياری از فيلمهای ساخته هاليوود مشاهده میشود كه در مبحث سينما ماوراء خواهد آمد.
در بحث عرفان ناب دينی و قرآنی گذشت كه انسان عارف كسی است كه با مبدأ هستی ارتباط بيشتری داشته باشد. به تعبير دينی، انسانی كه مقربتر باشد، عارفتر است. حال هر چه تفاوت ميان اين ديدگاه ناب اسلامی و ديدگاه عرفانی يوگا مشاهده شود، به ميزان تفاوت عرفان اسلامی و عرفان يوگا پاتانجلی بيشتر پی میبريم.
اين ادعا كه عارفتر كسی است كه انرژیمندتر باشد، يك عرفان زمينی، خاكی، مادی و اين جهانی است، اما اين نگاه كه عارفتر كسی است كه به خالق هستی نزديكتر باشد، عرفان الهی و ماورائی است.
انسان یک سیستم بههمپیوسته انرژی است
در اعتقاد پاتانجلی(بنيانگذار مكتب يوگا) انسان يك سيستم واحد و بههمپيوسته انرژی است، اظهار كرد: پاتانجلی میگويد هر انسان دارای هفت كالبد انرژی است.
اين كالبدها انرژیهای متعدد و متفاوتی دارند. كمترين حجم از انرژی مربوط به كالبد اول است، اما بالاترين ميزان انرژی مربوط به كالبد هفتم يا نيروانی است. پاتانجلی اعتقاد دارد كه انرژی كالبد نيروانی مساوی با انرژی كل كيهان است، لذا كالبد هفتم متصل به كل كيهان است. هدف اين است كه آدمی به كالبد نيروانی دست يابد. اين مطلب باز تأييد ديگری است بر اينكه يوگا ورزش نيست بلكه يك آئين معنوی است.
پاتانجلی معتقد است كه در هر انسان علاوه بر اينكه هفت كالبد انرژی موجود است، يك منبع عظيم انرژی نيز نهفته است كه اسم اين منبع عظيم انرژی «كندالينی» است. كندالينی در لغت بهمعنی منبع و حوض است و در اينجا يعنی منبع عظيم انرژی نهفته درون هر انسان. جای اين منبع عظيم انرژی در انسان، قسمت تحتانی ستون فقرات انسان است. پاتانجلی اعتقاد دارد كه كندالينی در كنار نيروی جنسی انسان تمركز دارد.
از منبع انرژی كندالينی رگهايی منشعب میشود. اسم اين رگها «نادی» است. نادی يعنی رگ باريك حامل انرژی. پاتانجلی میگويد هفتاد و دو هزار رگ يا نادی از كندالينی منشعب میشود كه دو كاركرد دارند؛ اول اينكه باعث جابجايی انرژی در كل بدن میشوند. ثانياً مازاد انرژی درون بدن را به اطراف بدن منتقل میكنند.
اين انرژی مازاد در اطراف بدن به شكل «هاله»ای تشكيل میشود؛ بنابراين «هاله» يعنی مازاد انرژی كه از طريق نادیها از منبع كندالينی به اطراف بدن منتقل میشود. هاله هفت رنگ دارد و رنگ اول آن كه نازلترين رنگ و متناسب با كالبد بدن است، رنگ سبز است. لايه دوم رنگها سرخ آتشين است، لايه سوم آبی كبود و در نهايت هفتمين لايه رنگ، سفيد مطلق است كه متناسب با كالبد هفتم يعنی كالبد نيروانی است.
كسانیكه انرژی درمانی میكنند، بايد بتوانند هالههای اطراف بدن را ببينند و از طريق هالههای اطراف بدن درمانگری كنند. پاتانجلی میگويد از ميان 72 هزار نادی، سه نادی، اصلی محسوب میشود؛ كه عبارتند از «آيدا»، «سوشومنا» و «پينگالا».
در ميان اين سه نادی «سوشومنا» از ديگران اصلیتر و مهمتر است. سوشومنا از كنداليبی جدا میشود و حول محور ستون فقرات تا تاج سر بالا میرود، اما آيدا و پينگالا حول سوشومنا به صورت حلقوی میچرخند.
بهتعبيرديگر سه نادی آيدا، سوشومنا و پينگالا از كندالينی منشعب میشوند و همچون سه مار بهصورت حلقوی حول محور ستون فقرات میچرخند و تا تاج سر(يعنی بالاتر از سر) بالا میآيند. البته بايد توجه داشت كه مار در ايران نماد وحشت و در هند نماد انرژی است.
سه نادی آيدا، سوشومنا و پينگالا از محل انشعاب خود يعنی كندالينی تا بالا در هفت نقطه همديگر را قطع میكنند، به اين نقاط تقاطع «چاكرا» گفته میشود. چاكرا يكی از مفاهيم بسيار بنيادين يوگا بهحساب میآيد. نكته محوری كه پاتانجلی مطرح میكند، اين است كه نيروهای درون انسان اعم از كندالينی و چاكراها به دو صورت خفته و فعال وجود دارد. وی معتقد است كه مراكز انرژی انسانها معمولاً خفته است و بههمين دليل است كه اكثر انسانها بیحس، بیحال و كم تحرك هستند.
پاتانجلی برای بازكردن چاكراهای انسان، راهكارهای مختلفی نشان میدهد، راهكارهای وی عبارتند از استفاده از ريتمهای موسيقی، تركيبهايی از نورها و بوها و رنگها و عددها به نامهای موسيقی درمانی، نور درمانی، رايحه درمانی، رنگ درمانی و عدد درمانی يا طالعبينی.
«سنگ درمانی»
يكی از مهمترين راههايی كه پاتانجلی برای فعال شدن و بهينه سازی چاكراها پيشنهاد میكند، استفاده از سنگها است كه در بازار ايران بهنام سنگ درمانی معروف است. هماكنون حدود 20 كتاب با عنوان سنگ درمانی در بازار كتاب كشور موجود است.
گاه تصور میشود كه در اسلام نيز مقوله سنگ درمانی وجود دارد، اين در حالی است كه اين دو مطلب مطلقاً هيچ ربطی به يكديگر ندارند. در مكتب اسلام از سنگهايی نظير عقيق، فيروزه، شرفالشمس نام برده شده و مشخص شده كه استفاده از هركدام در چه محلی مستحب است و شخص را از ثواب اخروی بهرهمند میكند.
در سنگ درمانی بهسبك يوگا به هيچيك از اين سنگها اشارهای نمیشود. هر كدام سنك خاصی با نام ويژهای است كه در گذشته در كوههای هيماليا در شمال هندوستان يافت میشد، اما چند سالی است كه در كوههای مكزيك نيز كشف شده است. از ميان اين سنگها حداقل بايد سه سنگ با هم تركيب شود تا اثر خود را به انسان منتقل كند.
اين سنگها را به شكل دستبند، گردنبند، پابند، گوشواره و انگشتر میسازند، شكل جديد اين نمادها امروز به صورت حلقههای انرژی موجود است كه با قيمتهای بالا ميان 5 تا 15 ميليون بهفروش میرسد و ارزانترين شكل آن كه حداقل بايد 3 سنگ داشته باشد، بهصورت حلقه و انگشتر است كه 300 دلار قيمت دارد.
كندالينی كه محل اولين چاكرا است، نيروی جنسی است، چاكرای دوم، چاكرای نافی است كه زير ناف پديد میآيد، چاكرای پنجم ميان دو ابرو است كه خال مشكی هندیها نشانهای از چاكرای پنجم است. به اين چاكرا، چاكرای بصيرت گفته میشود؛ بهعنوان مثال اعتقاد دارند كه هر كس چاكرای بصيرتش باز شود میتواند حقيقت انسانها را ببيند. البته برخی از ساده لوحان میپندارند كه اين مطلب همان چشم برزخی است، اما اينها ربطی بههم ندارند و بايد در اينگونه موارد به شدت از اينهمانی پرهيز كرد.
مهمترین کاربرد یوگا ایجاد آرامش است
آخرين نكته در باب يوگا، آثار يوگا در زندگی انسان است. اگر به كتابهای تأليف شده در باب يوگا مراجعه شود، مهمترين فوايدی كه برای يوگا بيان میكنند عبارت است از صاف شدن سينوسهای صورت و پيشانی، صاف شدن شكم، تناسب اندام، تقويت مفاصل، پيشگيری از بروز پوكی استخوان در دوران كهنسالی، پيشگيری از خوابپريشانیها، پايان دادن به جيغهای ممتد كودكان. همچنين يوگا در ترافيك، پاك سازی و سالم سازی پوست و غيره مورد استفاده قرار میگيرد. با اين كار يوگا در متن زندگی انسانها قرارگرفته است.
مهمترين كاربردی كه برای يوگا عنوان میشود اين است كه يوگا به انسان آرامش میدهد، مبانی نظری يوگا را به گونههای مختلف میتوان مورد آسيبشناسی قرار داد؛ از جمله نقدهايی كه میتوان در مورد يوگا مطرح كرد كه بنده با عنوان «بنبست روششناسی» مطرح كردهام، يك بحث فلسفی و عقلی است.
برای اثبات يك گزاره میتوان از سه راه كمك گرفت و راه چهارمی برای اثبات آن امكان و وجود ندارد؛ اول از طريق استدلال عقلی يعنی دليل عقلی مطرح كنيم كه مثلاً الف ب است، راه دوم تعبد است. اين مطلب مربوط به گزارههايی میشود كه از جانب خدا مطرح شوند و ما را توان تشخيص صحيح يا غلط بودن آن نيست. راه سوم برای اثبات يك گزاره علوم تجربی است كه يك فرضيهای با استفاده از علوم تجربی اثبات شود.
در يوگا يك سلسله آموزه و گزارههايی مطرح میشود، مانند اينكه «انسان هفت كالبد دارد» يا «يوگا راهی است جهت نيل به آرامش عميق»، «هر انسانی هفت چاكرا دارد» تمام اين گزارهها كه يك ادعا بهحساب میآيند، بايد از طريق يكی از سه روش استدلال عقلی، پذيرش تعبدی يا روش تجربی مورد اثبات قرار گيرد.
آموزههای يوگا با هيچ دليل عقلی و تجربی قابل دفاع نيست
اگر تمام متون گذشته و حال يوگا مورد بررسی قرار گيرد، حتی يك استدلال عقلی و فلسفی به نفع يوگا پيدا نمیشود، همچنين در هيچ يك از منابع يوگا، يك آيه حتی از تورات نيز يافت نمیشود. بنابراين راه اثبات وحيانی نيز مسدود خواهد بود.
وست يك روانشناس و فونتانا يك مردمشناس امريكايی هستند. اين دو نفر در باب آموزههای عرفانی شرقی خصوصاً يوگا تحقيق كردهاند و حاصل مطالعات خود را در كتاب ارائه كردهاند. وست كتابی با عنوان «روانشناسی دين» نوشته كه توسط دهقانی به فارسی ترجمه شده است. فونتانا نيز كتابی با عنوان «روانشناسی دين و معنويت» تأليف كرده است. اين كتاب نيز به فارسی ترجمه شده است.
اين دو دانشمند در كتابهای خود اذعان دارند كه هيچكدام از آموزههای يوگا براساس مبانی و دستاوردهای علوم تجربی جديد قابل اثبات نيست. بنابراين آموزههای يوگا از پشتيبانی علم تجربی نيز برخوردار نيست. با اين وضعيت يوگا يكسری آموزههای بی پايه و اساس و ادعاهايی واهی است.
همچنين در مورد آرامش كه يوگا ادعای آن را دارد، اگر به آيات قرآن نظر شود، متوجه خواهيم شد كه آرامش در قرآن با چند واژه بهكار رفته است؛ «سكونت»، «اخبات» و «اطمينان». واژه اطمينان در قرآن در آيات متعددی استفاده شده كه رايج ترين و مشهورترين آن آيه «الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ همان كسانى كه ايمان آوردهاند و دلهايشان به ياد خدا آرام مىگيرد آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مىيابد» است.
مفهوم ساده اين آيه اين است كه خالق انسان به او میگويد: ای انسان اگر میخواهی به آرامش عميق، ناب و ابدی و دائمی برسی كه هدف و غايت خلقت انسان نيز هست بايد به من توجه كنی و تمام حواس درونی تو من باشد و كس غير از من در قلب تو جای گير نشود. با اين توضيح و با توجه به حصری كه در ايه هست به دست میآيد كه تنها راه رسيدن به آرامش توجه به خدا و رفتن به سوی اوست. لذا يوگا راهی برای نيل به آرامش ناب هرگز نيست.
ايراد سوم با فرض اينكه تمام اصول و راهكارهای يوگا درست باشد، در اينصورت آنچه ما در اختيار داريم يك سلسله تكنيكهای پيچيده و بعضاً بسيار سخت و دشوار است. اين تكنيكها و تمرينها را در كتابهای مختلف میتوان يافت. در اين زمينه به زبان فارسی صدها صفحه مطلب وجود دارد كه البته ميان آنها تفاوتها و گاه تناقضهايی هم بهچشم میخورد.
اين تكنيكها و تمرينها كه امروزه در كلاسهای مختلف يوگا آموزش داده میشود، به دنبال اهداف و منافعی است كه قبلاً به آنها اشاره شد.
رابطه عرفان و یوگا
سؤال مهمی كه در اينجا به چشم میخورد اين است كه رابطه يوگا با عرفان چيست. فوايد و آثاری كه عمدتاً برای يوگا مطرح میشود، فوايد جسمی، عصبی و حداكثر ذهنی است. امروزه بسياری از يوگيستها از يوگا توقعی جز داشتن اندامی متناسب، درمان بعضی بيماریها، كاهش اختلالات روحی روانی، رهايی از خشم، كاهش افسردگی، كاهش دردهای زايمان، لاغر شدن، داشتن صورتی زيبا را ندارند. اگر فرض كنيم اين توقعات و انتظارات از ورزشهای يوگا قابلحصول باشد، سؤال اين است كه اين امور با عرفان چه ارتباطی دارد.
عرفان مؤلفههای خاصی دارد، از جمله مؤلفههای عرفان میتوان از تقرب به خدا، يكسو نگريستن، يكسان زيستن، رهايی از دنيا، زمان و مكان، يافتن راهی برای دريافت مستقيم حقيقت بهنام مكاشفه، توجه به باطن و درون جهان و انسان، استفاده از رياضتی كه براساس شريعت باشد و در نهايت يافتن آرامشی كه با اعتماد به قدرت و علم بیپايانِ الهی حاصل شود، نام برد.
عرفان، تقرب الهی است و با یوگا حاصل نمیشود
حال اگر اين عناصر در مكتبی وجود داشت میتوان اظهار كرد كه آن مكتـب عرفانی است، درحالیكه يوگا از بسياری از اين مؤلفهها خالی است. لذا بايد حد يوگا را دانست و آن را با عرفان خلط ننمود. يوگا يا نوعی ورزش ذهنی است يا روشی برای تعادل ذهن و جسم يا راهكاری برای نيل به آرامش جسمی و ذهنی. هيچيك از اين تعاريف، عرفان نيست. عرفان تقرب به خداست و يوگا راهی برای تقرب به خدا نيست. راه خدا با يوگا بهدست نمیآيد. راه خدا با تكنيكها و تمرينهايی كه محور آن آثار و فوايد جسمی و ذهنی است حاصل نمیشود. پل ارتباط با خدا از يوگا نمیگذرد.
از سوی ديگر محور عمده تكنيكها و فرمولهای يوگا، كار با جسم و كالبد فيزيكی است. درحالیكه اولين قدم عرفان بريدن از جسم و ماده است و اين همان چيزی است كه در تعاليم دينی از آن به «انقطاع» تعبير میشود و شريعت راهكاری برای وصول به اين مقصود بلند است. سر و كار يوگا با ماده است، درحالیكه عرفان بريدن از ماده است، لذا يوگا و عرفان بهمعنای واقعی و راستين از جمله امور پارادوكسيكال هستند.
چهارمين ايراد يوگا این است که در آن نیز مانند ساير مكاتب هندی سخنی از خدا نيست، خدايی كه مبدأ و منتهای هستی است: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ» است. او راه نجات بشر را از طريق رسولان خود به انسانها نشان داده است. در يوگا سخنی از معاد هم مطرح نيست، بنابراين آرمان يوگا به زندگی دنيوی انسان، منحصر میشود و چنين چشماندازی برای زندگی انسان، با دلايلی كه بر ضرورت معاد گفته شده ناسازگار است.
نشست پنجم ----------------------------------------------------------------------------------------------- مشاهده گزارش تصویری
بررسی آیین عرفانی «اشو»
چهار جريان عمده عرفانی در كشور موجود است كه عبارتند از عرفان ناب دينی و قرآنی، مدعيان دروغين، سلاسل دراويش و معنويتهای نو پيدا و به تعبير ديگر اديان بديل.
علیرغم تعداد بالای اين اديان نوظهور، میتوان آنها را در هفت بخش دستهبندی كرد كه بخش اول را آئين معنوی هندی تشكيل میدهد. كيشهای معنوی هند خود به دو بخش باستانی و نوظهور تقسيم میشود كه اولين آئين معنوی در ميان اديان نوظهور هندوستان يوگا است.
جلسه گذشته در باب يوگا، به طرح مباحثی درباره مسائل نظری و تئوری و مبناشناسی آن پرداخته شد، محور يوگا انرژی، كاربردهای انرژی، رگهای حامل انرژی، مركز انرژی و چاكراها است كه از زاويههای مختلف اين مطالب مورد نقد و بررسی قرار گرفت. همچنين عنوان شد كه از نگاه يوگيستها مهمترين پيامدی كه از يوگا توقع میرود، دستيابی به آرامش است. در خاتمه بحث جلسه گذشته نيز نيمنگاهی به آيات قرآن پيرامون موضوع آرامش و تحليل فلسفی آن داشتيم.
مروری بر زندگی «اشو»
دومين آئين نوظهور معنوی هندی، آيين «اشو» است، اشو درسال 1931 ميلادی در منطقهای فقيرنشين به نام «كوچوآدا» در هند ديده به جهان گشود و در سال 1990 ميلادی در سن 59 سالگی از دنيا رفت.
پيروان اشو معتقدند كه او نه به دنيا آمد و نه از دنيا رفت، بلكه ميان زمان 1931 تا 1990 به زيارت سياره زمين آمد. به تعبير ديگر پيروان وی معتقدند كه اشو موجودی جاودانه است.
در طی شش دهه حيات اشو، حوادث و اتفاقات متعددی در زندگی وی رخ داده است، برخی از اين حوادث از اهميت ويژهای برخوردارند. يكی از اتفاقات بسيار مهم در زندگی اشو تحصيلات وی است. اشو در حد مقطع كارشناسی ارشد در يكی از دانشگاههای هند به مطالعه و تحصيل فلسفه پرداخت و بعد از تحصيل به مدت 9 سال به تدريس فلسفه در دانشگاه جبال پور اشتغال داشت. مجموعاً میتوان گفت حدود دو دهه از زندگی اشو با تحصيل و تدريس فلسفه مقارن بوده است.
مهمترين حادثه زندگی اشو اين است كه در سال 1981 ميلادی، يعنی 9 سال قبل از وفاتش، برای درمان بيماری سرطان، به ايالات متحده آمريكا سفر كرد. عدهای از مريدان و پيروانش نيز او را در اين سفر همراهی كردند.
اشو سخنور چيرهدستی بود و در آمريكا نيز محافلی تشكيل داد و به سخنرانی پرداخت، اشو توانست در آمريكا نيز پيروانی پيدا كند. در نتيجه پيروان اشو به وی پيشنهاد اقامت در امريكا را دادند و اشو با كمال ميل پذيرفت، زيرا وی سرزمينی بهتر از امريكا برای تبليغ عقايد انحرافی خود نمیيافت.
آئينهای معنوی نوظهور در آمريكا احيا و بازسازی میشود
نكته جالب توجه اينكه اكثر كيشها و آئينهای معنوی نو پيدا در ايالات متحده آمريكا، مدتی اقامت داشتهاند، به تعبير ديگر خاستگاه آئينهای معنوی معاصر در شرق، هند و چين است، اما محل اقامت و بازسازی آن اديان كشور آمريكا است.
پيروان اشو در حومه واشنگتن مزرعهای به وسعت 4000 متر مربع اجاره كردند كه البته در سال دوم اقامت وی در آمريكا آن مزرعه توسط پيروان اشو خريداری شد و اشو به مدت چهار سال در آن مزرعه به دنبال ترويج افكار و عقايد خود بود. مزرعه همان ابتدا «مركز كمون بينالمللی اشو» نام گرفت، يعنی مركز توليد، تبليغ و ترويج افكار و عقايد اشو.
پس از شش ماه كه از اقامت اشو در سرزمين امريكا سپری شد خانمی با نام «شيلا» مديرعامل مزرعه و جانشين اشو در آن محله و منطقه شد، اين مزرعه دارای اتاقكهای كوچك، متوسط و بزرگ بود كه برای مراقبه، مديتيشن و ترويج افكار اشو مورد استفاده قرار میگرفت. تصميم ايشان بر اين بود كه انديشههای اشو از اين مزرعه به سرتاسر كشور امريكا و كل جهان تسری داده شود.
اشو بعد از چهار سال اقامت در ايالت متحده امريكا، رسماً از اين كشور اخراج شد. در رابطه با علت اخراج اشو از امريكا دلايل مختلفی ذكر شد، اما اسنادی كه در بخش اتباع خارجی امريكا و هندوستان موجود است، حكايت از واقعيت جالبی میكند و آن اينكه اشو تنها به دليل نقض قوانين مهاجرت از امريكا اخراج شد. البته اين دليل از جمله ادله اصلی اخراج وی از امريكا بود.
اخراج «اشو» از آمریکا بهخاطر فساد اخلاقی خارج از قوانين
با كمی دقت در قوانين مهاجرتی كه اشو آنها را نقض كرده است، میتوان به يك حقيقت اساسی پیبرد، علت اصلی اخراج اشو از امريكا، فساد اخلاقی خارج از قوانين ايالات متحده آمريكا است. بهتعبير ديگر علت اخراج اشو رواج فساد جنسی خارج از قانون توسط وی است. اشو بيش از 130 شاكی خصوصی داشته كه اولين شاكی خصوصی وی، شيلا، مدير عامل و جانشين اشو بود.
بايد توجه كرد كه اگر شخصی از يك كشور اسلامی به دليل فساد اخلاقی و جنسی كه در قوانين اسلام مسئله حساسيت برانگيزی است، اخراج شود، خيلی اعجابآور نيست، اما اخراج فردی به دليل فساد اخلاقی از ايالات متحده بسيار عجيب است و اين امر نشاندهنده عمق فساد اخلاقی شخص است.
اشو در چنين كشوری در مسايل جنسی به اخراج محكوم شد، نكته جالب توجه اينكه اشو در ميان عدهای از جوانان و نوجوانان ايرانی، خصوصاً دخترانی در سن دبيرستان با عناوينی همچون؛ «بزرگ بت معنويت در جهان»، «بزرگ استراتژيست معنويات و الهيات در عالم هستی»، «بزرگترين تئوريسين معنا و عرفان در جهان معاصر» ناميده میشود.
سخنان «اشو» ظاهری زيبا و محتوايی منحرف دارد
اشو سخنور فوقالعاده و زبردستی بود، اشو در طی حيات خود در اين دنيا 7000 جلسه سخنرانی داشت كه مجموعه سخنرانیهای او در 1700 سیدی و كاست منتشر شده است. برخی از سخنرانیهای او در سايتهای فارسیزبان نيز قابل دريافت است.
از اشو در سايتهای مختلف بالغ بر 3 هزار عكس وجود دارد كه معمولاً عكسهای وی روتوش شده و زيباسازی شده است. در اين قبيل عكسها، چهرهای پيامبرگونه به اشو داده شده، وگرنه صورت حقيقی او با غالب عكسهايش متفاوت است. كسیكه برای اولين مرتبه عكس اشو را پشت كتابهايش مشاهده كند، حالتی عرفانی به او دست میدهد.
مجموعه سخنرانیهای اشو، توسط پيروان او در زمان حيات و بعد از مرگش پياده و در قالب كتاب منتشر شده است، تمام كتابهای اشو صورت گفتاری دارد، زيرا خود اشو حتی يك سطر نيز كتاب ننوشت، با همين سبك از اشو 650 كتاب باقی مانده است.
در مجموعه عرفانهای نوپديد دو نفر را با لقب سحّار میتوان معرفی كرد، اشو از نظر سخنوری سحّار بود، زيرا مخاطبان خود را سحرگونه با خود به هر نقطهای كه میخواست میبرد. پائولو كوئيلو نيز به لحاظ نوشتاری سحّار است. كوئيلو نيز در رمانهای خود مخاطبش را سحر میكند و به جايیكه مد نظر دارد، میبرد.
حداقل زمان سخنرانیهای اشو، پنج ساعت بود و در هيچ مكانی كمتر از پنج ساعت سخن نگفت، اشو حتی در برخی موارد تا 11 ساعت نيز سخنرانی كرده است. بهطور ميانگين میتوان گفت هر كدام از 7 هزار سخنرانی اشو، 5/7 ساعت به طول انجاميده است. همچنين سخنرانیهای اشو بر روی يك كاناپه سفيد رنگ انجام میشد كه دائماً همراه او بود.
«اشو» بسيار آرام و شمرده سخن میگفت
اشو بسيار آرام و شمرده سخن میگفت، اشو بههمين سبك بهمدت حداقل پنج ساعت حدود 7 هزار نفر را جذب سخنان خويش میكرد. با بررسی مجموعه آثار اشو به چند ويژگی میتوان پیبرد كه يكی از ويژگیهای سخنان اشو، ساده، روان و زيبا سخن گفتن وی است.
اگر بخواهيم علوم مختلف را به مخاطب بهراحتی عرضه كنيم، بهگونهایكه برای مخاطب در فهم مطالب مشكل پيش نيايد، بايد به سادهسازی ارائه علوم بپردازيم. امروزه در جهان غرب كه مهد علوم نوين بهحساب میآيد، بسيار تلاش میشود تا علوم سادهسازی شوند، در نتيجه علومی كه در سطوح و سنين مختلف عرضه میشود، برای همگان قابل فهم است.
برای عرضه علوم به كودكی كه در سن مهد كودك است، چارهای جز سادهسازی وجود ندارد، در غير اينصورت مخاطبان خردسال از اين علوم بهره نمیبرند، يكی از علوم انتزاعی و ذهنی، فلسفه است كه از اين جهت همچون منطق و رياضيات محض است. با اين وجود حدود 25 سال است كه فلسفه در مهد كودكهای امريكا تدريس میشود و بالغ بر 6 هزار مهد كودك به كودكان 3 تا 6 ساله، فلسفه آموزش میدهد.
در مهد كودكهای كشور امريكا فلسفه بهگونهای آموزش داده میشود كه يك كودك، فلسفه را بهراحتی میفهمد، در بسياری از مراكز علمی كشور به دانشجويان مقطع دكتری فلسفه آموزش داده میشود، در حالیكه دانشجويان دوره دكتری فلسفه از سخنان استاد خود به درك مطلبی نائل نمیشوند، حتی چه بسا كه نه گوينده و نه شنونده به درك مطلب نرسند.
البته اگر گوينده و استاد فلسفه را خوب هضم كرده باشد و به قول قدما از هضم رابع گذرانده باشد، مخاطب آن را بهخوبی و راحتی میفهمد. نتيجه اينكه علت بدفهمی مخاطب، بدفهمی گوينده است.
يكی از شگردهای «اشو» استفاده از مثال بود
كاری كه اشو انجام داد، اين بود كه عرفان را با زبانی بسيار ساده، همگانی كرد؛ به اين معنی كه عرفان را به صحن جامعه آورد. يكی از شگردهای اشو در بيان و توضيح عرفان، استفاده از مثال بود. يكی از فقرهای علوم عقلی در جهان اسلام و بيش از همه فلسفه، فقر مثال است. اگر كل 9 جلد اسفار ملاصدرا را جستجو كنيم شايد به تعداد انگشتان دست مثال پيدا نكنيم.
اشو در سخنان خود از مثال بسيار استفاده میكرد، خصوصاً در كتابهای اشو بهطور ميانگين در هر سه صفحه، يك مثال از ملانصرالدين آمده است، البته نه ملانصرالدين ادبيات فارسی، بلكه اشو سخنان خود را در قالب مثال جعل میكند و از زبان ملا نقل میكند.
چند سالی است كه ملانصرالدين در جهان غرب و بهخصوص در ميان تركها مورد اقبال خاصی قرار گرفته است. همچنين مقالههای متعدد از سوی متفكران برجسته اروپايی و آمريكايی در مورد ملانصرالدين نوشته شده است. يكی از مشخصات ملانصرالدين كه مورد توجه غربيان قرار گرفته اين است كه ملا توانست مفاهيم عميق را به زبانی ساده به مخاطب خود بفهماند.
انسانها چهار دستهاند، دسته اول از انسانها عميق میفهمند و سنگين و پيچيده صحبت میكنند، يعنی عمق فهم ايشان خوب است اما صعوبت در سخن دارند و مخاطب چيزی از سخنان ايشان نمیفهمد. دسته دوم افرادی هستند كه سطحی میفهمند و سطحی نيز مطالب خود را بيان میكنند كه اين دسته اصلاً مطلوب و خوشايند نيستند. دسته سوم، افرادی هستند كه چيزی نمیفهمند، اما بسيار پيچيده سخن میگويند كه اين دسته نيز از قاعده خارجند.
دسته چهارم گروهی هستند كه عميق مطالب را بفهمند و ساده و روان مطرح كنند، از جمله اين افراد میتوان از مرحوم شهيد مطهری نام برد كه عمق فهم ايشان زياد و سلاست و روانی در بيانشان فوقالعاده بود. امام خمينی(ره) نيز چنين ويژگيی داشتند. وقتی امام(ره) برای مردم روستايی سخن میگفتند، در ابتدای سخن حدود 10 دقيقه به بيان عرفان میپرداختند، اما آنچنان به زبان ساده عرفان را بيان میكردند كه يك فرد روستايی نيز در حد خود از بيانات امام(ره) استفاده میكرد.
تنها ويژگی مثبت اشو، ساده و روان سخن گفتن اوست، اشو بهگونهای روان سخن میگفت كه شايسته لقب سحّار بود، زيرا حدود 7 هزار انسان را بالای پنج ساعت در يك جلسه نشاندن كار سادهای نيست. البته بايد ميان زيبا سخن گفتن و سخن زيبا گفتن تفكيك كرد.
در ادبيات امروزی بايد ميان زبان و پيام يا ادبيات و محتوا تفكيك كرد، امروزه بسيارند كسانیكه زيبا سخن میگويند، اما سخن زيبا نمیگويند. نمونههای هنری در جهان امروز بسيار موجود است كه به لحاظ زبان و ادبيات، دارای تكنيكهای ارائه فوقالعاده هستند، همچون فيلمهای هاليوودی كه فيلمهای فراقارهای بهشمار میآيند كه از نظر ادبيات و ظاهر فوقالعاده هستند، اما از نظر محتوا يا آلوده است يا منحرف و يا هر دو.
بايد ميان زبان و پيام تفكيك كرد، آفرين بر كسانیكه زبانشان پاك و محتوای سخنانشان سالم باشد. اشو زيبا سخن میگفت و بسيار زيبا و روان مطالب خود را به مخاطب منتقل میكرد، اما پيام سخنانش آلوده و منحرف بود.
بههمت برخی مديران اسبق وزارت ارشاد، تاكنون 90 اثر از آثار اشو به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است و حتی برخی با ترجمهها و ناشران مختلف بارها بهچاپ رسيده است، نام برخی از كتابهای اشو عبارتنداز؛ «راز بزرگ»، «راز»، «اينك اين خموش»، «مزهای از ملكوت»، «اينك بركهای كهن»،«آه، اينك»، «وه؛ عشق»، «عشق پرندهای تنها»، «عشق، آزاد و رها» و «عشق رقص زندگی» اين عناوين در ذهن انسان حسی معنوی و روحانی ايجاد میكند.
تنها ويژگی مثبت اشو، ساده و روان سخن گفتن اوست، اشو بهگونهای روان سخن میگفت كه شايسته لقب سحّار بود، زيرا حدود 7 هزار انسان را بالای پنج ساعت در يك جلسه نشاندن كار سادهای نيست. البته بايد ميان زيبا سخن گفتن و سخن زيبا گفتن تفكيك كرد.
پراكنده بودن از ويژگیهای سخنان «اشو» است
يكی ديگر از ويژگیهای سخنان اشو پراكنده بودن آن است، اگر مجموعه كتابهای اشو در زبان فارسی يا انگليسی بررسی شود، میتوان مجموعه سخنان اشو را در هشت بخش طبقهبندی كرد. اولين و مهمترين اصل معنوی كه اشو معرفی كرده، عشق است.
محور يوگا آرامش، محور تعاليم اشو عشق و محور عرفان دالایلاما شادی و شعف درونی است، اين سه مفهوم، از مفاهيم بسيار مهم در كيشهای نوپيدا بهشمار میآيد، ضمن اينكه اين سه مفهوم از مهمترين نيازهای انسان معاصر است. به تعبير ديگر مهمترين خلأ باطنی و درونی انسان امروز را آرامش، عشق و شادی درون تشكيل میدهد. با اين توجه مشخص میشود كه در عرفانهای نوظهور به دقت نيازهای انسان شناخته میشود و برای برطرف كردن آن نسخه مناسب تهيه میكنند.
امروزه مخاطب جوان با اين نسخههای بشری مواجه است، آن را مطالعه میكند و پس از مطالعه به آن عمل میكند و به احساسات درونی دسترسی پيدا میكند، نيل به احساسات درونی، يك موتور محرك و بسيار قوی و استمراربخش آن آئين بشری خواهد شد. البته در ميان احكام و آئين اسلامی نيز نسخههای عملی فروانی اخذ میشود كه مسلماً نسخههايی سالم و غيرآلوده خواهد بود.
اولين اصل معنوی «اشو» عشق است
اولين اصل معنوی اشو اصل عشق است، اشو در باب عشق فراوان به سخنرانی پرداخته و كتابهای مستقل در باب عشق و عاشقی از وی به جا مانده است. برخی از جملات اشو در باب عشق ـ كه در كتاب «راز بزرگ» مهمترين كتاب ترجمهشده اشو به زبان فارسی آمده است ـ عبارتند از: «عشق، عين و شين و قاف است، يعنی علاقه شديد قلبی»، «عشق شوق وافر درونی است»، «عشق اشتياق بیكران باطنی جهت اتحاد با كل است»، « وه! عشق چه زيباست»، «عاشق، عاشقی میكند»، «از عاشق نمیتوان پرسيد تو چرا عاشق شدهای! عاشق يك مرتبه چشم باز میكند و خود را عاشق میبيند»، «عشق يافتنی است، نه بافتنی»، «عشق پرسيدنی نيست، وه! عشق چه زيباست»، «عاشق رقصان است حول شمعی و عشق رقص پروانهها است، عشق رقص زندگی است»، «عشق وجد است و سرور است و عاشقی است».
اين چند نمونه از جملات اشو در كتاب راز بزرگ بود، اگر اشو پنج ساعت سخنرانی كند و شنوندهای سخنان وی را بنويسد، از حاصل پنج ساعت سخنرانی وی، يك صفحه مطلب علمی و پربار توليد نمیشود، البته اين هنر بزرگی بهحساب میآيد كه شخص مخاطبان خود را پنج ساعت حفظ كند و هيچ مطلب علمی در اختيار ايشان نگذارد.
اشو در ادامه سخنان خود میگويد «عشق چونان يك درخت است و درخت دو بعد دارد؛ يك ريشه درون زمين و يك تنه در آسمان و فضا. هرچه درخت تنهاش در آسمان رفعت و بلندا بگيرد، بايد ريشهاش درون زمين ژرفا و عمق بيشتری پيدا كند؛ بنابر اين هرچه ريشه يك درخت در زمين عميقتر باشد، تنهاش در آسمان رفيعتر است».
اشو با اين تشبيه به يك سؤال بنيادين پاسخ میگويد، وی در اين فضا به مخاطب خود القا میكند كه ريشه درخت عشق انسانی، در جنس مخالف است. اشو با اين سخن چهره حقيقی خود را به مخاطب نشان میدهد. براساس اين سخن، زن، دروازه ورود مرد به آسمان و مرد دروازه ورود زن به تعالی است.
استفاده از کلمات رکیک توسط «اشو»
از اين پس كلمات اشو بسيار ركيك، زشت و ناپسند میشود و در اينگونه سخن گفتن تعمد خاصی دارد، اشو اعتقاد دارد كه زن دارای دو كالبد است كه كالبد اول وی زنانه و كالبد دومش مردانه است. تعالی زن به اتحاد اين دو كالبد ناهمجنس درون وی است. وی همين سخن را مورد مرد نيز مطرح می كند.
بر همين اساس خودارضايی از نگاه اشو كاملاً توجيه شده است؛ زيرا وی اعتقاد دارد كه ريشه خودارضايی در زن و مرد، اتحاد دو كالبد ناهمجنس درون آنهاست. با اين سخن وی خودارضايی را پديدهای مثبت ارزيابی میكند.
اشو در سخنان خود عنوان میكند كه اتحاد درونی در زن و مرد هنگامی تكميل میشود كه اتحاد بيرونی ميان آن دو شكل پذيرد؛ لذا هر گونه اتحاد و اتصال بيرونی كه برای اتحاد درونی صورت گيرد، موجب تعالی و رشد انسان خواهد بود.
معنویت سکس و معنویت تخدیری
امروزه دو نوع معنويت در جهان مُد محسوب میشود، اول معنويت سكس كه نماينده آن اشو است و دوم معنويت تخديری كه نماينده آن كارلوس كاستاندا است. اشو در باب معنويت سكس كتابهای متعددی دارد كه «تعليمات سری تانترا» از جمله آنهاست. اين كتاب در دو جلد و حدود 850 صفحه چاپ شده است. اشو در اين كتاب به بيان تكنيكهای آميزش جنسی بهشكل ملايم پرداخته است، البته با اين هدف كه انسان به تعالی برسد. اشو میگويد تنها استفاده بیحد و بيكران از سكس آزاد راهی برای نيل به تعالی و فراسو است.
كتاب ديگر اشو «از سكس تا فراآگاهی» است. اين كتاب توسط محسن خاتمی، در اسفند سال 89 ترجمه شده و بهشكل غيرقانونی در بازار پخش و منتشر شده است. بخشی از مطالبی كه در اين كتاب آمده عبارتند از «تازمانی كه طبيعی بودن سكس آزاد، با تمام قلب پذيرفته نشود، هيچكس نمیتواند ديگری را اساساً دوست داشته باشد» اشو با اين سخن میگويد كه دوستداشتن آغاز عشق و تعالی انسان است.
اشو در كتاب «از سكس تا فراآگاهی» میگويد: «میخواهم به شما بگويم كه سكس يك پديده الهی است، زيرا تمام انرِژی خدايی از طريق سكس آزاد فراهم میشود»، «جنسيت بزرگترين و اسرارآميزترين نيروی كائنات است»، «تمام ضديتها را با سكس دور بيندازيد»، «اگر میخواهيد عشق در زندگيتان ببارد، از ستيز با سكس آزاد دست بكشيد و آن را با تمام قلب و سرور بپذيريد و حتی قداست آن را تحسين كنيد».
اين كتاب به مخاطب خود اين چنين القا میكند كه تنها يك راه برای رسيدن به فراسو وجود دارد و آن سكس آزاد است. اين كتاب سكس را بخشی از زندگی مذهبی انسان و يك امر مقدس معرفی میكند. در ادامه كتاب آمده است: «در پشت اشتياق برای سكس آزاد، يك تجربه مذهبی و روحانی نهفته است. اگر بتوانيد از آن كاملاً آگاه شويد، میتوانيد به ورای سكس برويد».
عشقی كه اشو از آن دم میزند، در نهايت به يك عشق زمينی و خيابانی ختم میشود و تمام قداست عشق در حد يك شهوترانی خلاصه میشود، بايد صد افسوس خورد كه سر عشق را در خيابانها به پای هرزگی میبُرند.
مراقبه در مکتب «اشو» / رقص آتش
يكی ديگر از محورهايی كه اشو مطرح میكند، اصل مراقبه است. مراقبه در عرفان اسلامی يك بار معنايی مثبت دارد. در عرفان عملی اسلامی عنوان میشود كه عارفان و سالكان، صبحگاهان با خداوند مشارطه میكنند، در روز مراقبه بر اعمال خود دارند و در شامگاهان به محاسبه نفس میپردازند؛ بنابراين مراقبه در ادبيات اسلامی و ايرانی دارای يك جايگاه مقدس و رمزآلود است.
مراقبهای كه اشو در تعليمات خود مطرح میكند، مساوی با رقص است. اشو به پيروان خود پيشنهاد میكند كه روزانه نيم ساعت بدن را كاملاً رها كنند، ذهن خود را از هرگونه فكر و تعصب خالی كنند و جسم را با تمام وجود و انرژی با ريلكسيشن حركت دهند، بهگونهای كه تمام انرژیهای منفی از جسم و بدن خارج شود و به جای آن «پرانه» يعنی انرژیهای مثبت موجود در فضا جايگزين شود.
با اين كار انسان فاقد تمام انرژیهای منفی و واجد تمام انرژیهای مثبت در جهان میشود، اشو در باب مراقبه قائل به هفت مرحله است كه اولين مرحله آن «رقص آتش» يا «مراقبه آتش» نام دارد. اشو اعتقاد دارد كه در آتش انرژیهای خاصی نهفته است، بايد دستها را حلقه زد و به گونهای خاص به رقص پرداخت. اين اولين گام در راستای مراقبه است.
اصل طغیان و سرکشی
يكی ديگر از محورهای عرفان اشو، اصل طغيان است. اشو متعدد به اصل طغيان و سركشی اشاره میكند و میگويد من سركشی را از خانه آموختم. اشو اذعان میكند كه من از كودكی در مقابل هر سخن پدر و مادرم میايستادم و به خواستههای ايشان «نه» میگفتم.
اشو در تعليمات خود اذعان میكند كه پيروانش به والدين خود «نه» بگويند و زير بار سخنان آنها نروند. اشو ادعا میكند كه پدر و مادر مربيان نااهل و ناصواب هستند و با زور و اكراه میخواهند تعليم و تربيت خانوادگی و قبيلهای را به ذهن كودكان القا كنند.
اشو در سخنانش عنوان میكند كه هيچگاه دعوای پدر و مادرش و فريادهای ايشان را فراموش نمیكند. اشو با تئوريزهكردن تمّرد میگويد: تمّرد و سركشی سهگونه است: اول تمرد كودكان در منزل مقابل والدين. از نظر اشو كودكی خوب و مطلوب است كه مقابل هر دستوری از والدين خود مقاومت كند و به ايشان پاسخ منفی دهد.
مرحله دوم، سركشی نوجوانان و جوانان در جامعه است. جوانی كه ديروز نه گفتن را در خانواده تجربه كرد، امروز اين مقاومت و تمرد را در برابر هنجارها و فرامين تحميلی از سوی جامعه تجربه میكند. خصوصاً هنجارهای الهی كه در سطح جامعه وجود دارد.
سومين گام سركشی، سركشی در مقابل خداوند عالم است. كسیكه در خانه و در جامعه توانست «نه» بگويد، امروز در مقابل خدا نيز میتواند ايستادگی كند و «نه» بگويد. در تعاليم اشو، مهم نيست كه خانواده، جامعه يا خدا چه میگويند، بلكه مهم آن است كه انسان در مقابل گفتهها و خواستههای ايشان عملی انجام دهد. نام اين عمل تئوريزهكردن طغيان است.
«اشو» روابط آزاد را تنظیمکننده جامعه میداند
اشو به شدت ضد فلسفه و فلاسفه است و با علم، تكنولوژی و فناوری ضديت شديد دارد، يكی از شعارهای اشو اين است كه امروز زمين يك ديوانهخانه بزرگ شده است و امر خود را به دست ديوانگانی بهنام دانشمندان سپرده است. همچنين اشو بهشدت ضد شريعت، فقاهت و اديان است. وی اعتقاد دارد كه هيچ قانونی در عالم هستی وجود ندارد و تنها روابط آزاد ميان انسانها است كه روابط جامعه را تنظيم میكند و جامعه هيچ نيازی به حكومت و قانون ندارد.
اشو در تعاليم خود تا جايی پيش میرود كه از سوی همفكران خود محكوم میشود كه جامعه پيشنهادی اشو بيشتر حكم جنگل را دارد. اشو با ضديت شديد بر عليه خانواده، پيشنهاد خانوادههای كمون میدهد. خانواده كمون در ادبيات اشو به معنای همجنسگرايی است. اشو عنوان میكند خانواده در نظام سنتی اينگونه تعريف میشود كه دو انسان از جنس مخالف در كنار هم جمع شوند تا نسل بشر تداوم و بقا يابد.
«اشو» بشر را مسئول بقای نسل نمیداند
از نظر اشو تداوم نسل ربطی به انسان ندارد و هيچ كس مسئول بقای نسل بشر نيست، وی پيشنهاد میدهد كه در كنار كلان شهرها، اماكنی ايجاد شود تا هركس كه دغدغه بقا نسل دارد بتواند نسل انسان را حفظ كند.
خانواده در ديدگاه اشو اينگونه تعريف میشود: «خانواده يعنی اجتماع دو همجنس برای لذتبری حداكثری» همچنين وی پيشنهاد میدهد كه كارخانه اسپرم توليد شود و با عمل لقاح مصنوعی به توليد نسل بشر اهتمام شود. سراسر انديشههای اشو طغيان عليه همهچيز است بهجز عشق و در انديشههای اشو، عشق يعنی عشق زمينی و خاكی و هيچ تفاوتی ميان عشق مقدس از نگاه اشو با هرزگی وجود ندارد.
كتاب «قطرهای از دريا» يا «دل به دريا بزن» ترجمه مجيد پزشكی یکی دیگر از آثار اشو است، وی در اين كتاب ادعا میكند كه من منادی يك دين جديد هستم، من مروج رقص، آواز، عشق و خنده هستم. میخواهم كه همه عالم را از خنده، موسيقی، شعر، نقاشی، آفرينندگی و حساسيت بيشتر نسبت به سكس آزاد آكنده كنم. من درس مذهب غم نمیدهم و مخالف تمام مذهبهای خودآزار و دگرآزار هستم. من نوع جديدی از دينداری را آموزش میدهم كه آن را در عشق و نه در ترس، در لحظه اكنون و نه آينده، در قلب و نه در عقل، در سكس و نه در عفت جستجو میكنم.
اشو در يك كلام نافی همه چيز و حامی طغيان عليه هنجارهای جامعه، هنجارهای الهی و اديان آسمانی است و براساس مبانی اشو تنها يك چيز ثابت میشود و آن «عشق» است. آن هم عشق زمينی و در واقع هرزگی.
«اشو» احکام اسلام را به تمسخر میگیرد
نكته ديگر آنكه اشو احكام نورانی اسلام را به تمسخر میگيرد؛ از آنجا كه ارتباط زن و مرد يا به تعبير ديگر سكس از نظر اشو نهتنها امری قابل قبول بلكه ضروری است و ديدگاه اسلام هم در اين زمينه محدوديت روابط است، اشو اين حكم اسلامی را با كلامی طعنآميز و تمسخروار اينگونه بيان میكند: «البته مسلمانان معتقدند زنان و مردان نبايد با هم مراقبه داشته باشند. در حقيقت اگر میتوانستند با يكديگر مراقبه داشته باشند از انرژی مثبت و منفی زن و مرد هر دو برخوردار میشدند؛ زيرا زن و مرد هر كدام يك نيمه هستند و در دسترس بودن هر دو انرژی سبب میشود تا كليت حاصل آيد و ذهنی كه حتی ذرهای از كليت را لمس كند نمیتواند ديوانه شود. ديوانگی و جنون نشاندهنده تكهتكه بودن و اغتشاش ذهنی است».
دين اسلام دينی كامل است، تمام احكام و دستورات اسلام براساس مصلحت واقعی انسانها میباشد. لذا حكمی برخلاف حكمت الهی و مصلحت راستين در آن يافت نمیشود. براساس حكم الهی اجتماع زن و مرد اگر نامحرم باشند شيطانی است و شيطان در آنجا حاضر است. اما در صورتيكه آن دو محرم باشند حكم خداوند بينشان جاری خواهد بود.
اشو در موردی ديگر اسلام را از توجيه برخی پديدهها عاجز میداند؛ زيرا كه اسلام معتقد به تناسخ نيست و خودش سعی میكند براساس اعتقاد به تناسخ پارهای مسائل را تحليل كند. از سوی ديگر اشو در باب خانواده و همجنس گرايی نكتههای بیشرمانهای را بيان میكند؛ اُشو به گونهای آشكار خانواده را نفی میكند و آن را پديدهای تاريخْگذشته میداند. او مدعی است كه با از ميان رفتن خانواده، قسمت اعظم بيماریهای روانی و جنون سياسی نيز از ميان خواهد رفت و عشق، جايگاه خود را بازخواهد يافت. او معتقد است كه فرزندان يك خانواده نبايد بهوسيلهی پدر و مادرهای آنها تربيت شوند، بلكه كمون يا همان دولت و جامعهی مطلوب اشو است كه بايد آنها را تربيت كند تا پدر و مادرها نتوانند به كودكان ضرری برسانند.
وی عنوان کرد: بهنظر اشو، بزرگترين بردگی، بردگی و استثمار كودك توسط پدر و مادر او است و پدر و مادر، جامعه، آموزگاران و موعظهگران، همگی گروههايی هستند كه كودك بهوسيلهی آنها استثمار شده و در قالبهای متناسب با منافع آنان شكل میگيرد. او بر طبيعی بار آمدن كودك اصرار دارد، طبيعی بودن، به معنای طبيعت وحشی و بكر و دست نخورده، يكی از مهمترين اصول و انديشههای اشو است.
او برای آنكه نسل و فرزندان بهتری برای جامعهی آرمانیاش بهدست آيد، پيشنهادی كاملاً نامعمول و غير طبيعی میدهد. او بر اين باور است كه مرد در هر مقاربت حداقل يك ميليون اسپرم آزاد میكند، اما تنها يك اسپرم، امكان دسترسی به تخمك زن را دارد و اين يك رقابت احمقانه است كه به احتمال زياد، اسپرم افراد سبكمغز زودتر به تخمك زن خواهد رسيد و برای همين است كه دنيا پر از آدمهای تهیمغز و نادان است، اما اين مشكل قابل حل است و آن راهحل آن است كه هر مردی كه بچه میخواهد، بايد اسپرمش را به بيمارستان اهدا كند تا با بررسی ژنتيكی اسپرمها، اسپرم مورد نظر و قویتر در تخمك زن قرار گيرد.
«اشو» و همجنسگرایی
اشو بیان میکند: «همجنسگرايی را مسأله نكنيد. هيچ چيزِ اشتباهی در آن نيست. اين ايدههای اجتماعی است كه چيزی را غلط يا درست میشمارد. خوب است اول آن را بپذيريد. چراكه در صورت رد آن، نمیتوانيد آن را حل كنيد. هرچه بيشتر آن را رد كنيد، بيشتر جذب همجنسها خواهيد شد؛ چون هرچيزی كه ممنوع میشود، جذابيت بيشتری میيابد و همجنسگرايی يكی از مراحل ضروری رشد انسان اعم از مرد يا زن است. سه مرحلهی رشد جنسی وجود دارد: رابطهی جنسی با خود در كودك، همجنسگرايی، ناهمجنسگرايی. زن و مرد هرگز دوستان خوبی نيستند و نخواهند بود. عشاق دوستان خوبی نيستند ولی میتوانند دشمن هم باشند ولی مردان با مردان و زنان با زنان بهتر میتوانند دوستی كنند. رابطهی مرد با مرد بسيار راحتتر و قابل فهمتر است تا رابطهی زن و مرد. ازدواج دو زن با يكديگر يا دو مرد با يكديگر با وجودی كه غيرعلمی است ولی قابل قبول است و كسی نمیتواند مانع آن شود.»
اينطور بهنظر میرسد كه اشو از احساسات انسانها، از مهر مادری و آفرينشی كه به زندگی انسانها رشد و زيبايی میبخشد، دور افتاده و برای حل برخی از مشكلات در نگاهی انقلابی به تخريب يكبارهی همهی آنچه كه هست میپردازد، بدون آنكه متوجه باشد كه چنين انديشههايی بهدليل اينكه خلاف فطرت انسانی است، نمیتواند در زندگی بشر، جا باز كند و فراگير شود. اين افكار جايگاهی برای احساسات و عواطف باقی نگذاشته و زندگی انسان در اين جهان را همچون فعاليت يك كارخانه با محصولات محدود و شخصی كه اكنون برای او مطلوب فرض شده است طلب میكند و بيشتر از هرچيزی تحت تأثير انديشههای كمونيستی روسيه است.
دور از شهر و زندگی شهری زيستن، دوست داشتن طبيعت و جهان، وحشی و بیپرده انتقاد كردن، تكيه كردن بيش از اندازه بر خود، نوعی بدگمانی به ديگران، تظاهر به كمالگرايی افراطی با وجود بیسوادی، اعتقاد نداشتن به دين خاصی، بیپروايی در رفتارهای ضد مذهبی، نارضايتی خانوادهی پيرمرد از او از جمله مشخصههايی هستند كه چندان دور از شخصيت اشو نيست.
اُشو در كودكی از حضور پدر و مادر محروم بود، خانواده به مراقبت از چهار خواهر و برادرِ پدرِ اُشو مشغول بودند و اُشو را در شهری ديگر به پدربزرگ و مادربزرگِ مادری او سپرده بودند تا از او نگهداری كنند. وضعيت نامطلوب خانواده در محل زندگی اشو و زندگی كردن با پدربزرگ و مادربزرگ بهجای پدر و مادر در دورهی كودكی، تجربهی بهرهمندی از يك خانوادهی سالم و محبت جبرانناپذير آن را از اشو گرفته است. بدون ترديد، همين دور بودن از فضای خانواده، در نگاه او نسبت به خانواده تأثير گذاشته و بهعنوان يك عامل جدی در اين ميان نقش ايفا میكند.
بهنظر اشو در جوامع كنونی، هيچ ارتباط يا پيوندی وجود ندارد و با آنكه هزاران نفر در يك آسمانخراش و زير يك سقف جمع شدهاند، از حال همسايگان خود بیخبرند. برای همين او ترجيح میدهد تا به جای آنكه از واژهی جامعه و اجتماع استفاده كند، برای ترسيم و تصوير وضعيتی بهتر برای زندگی انسانها از واژه «كُمون» بهره بگيرد.
به تعبيری، اُشو بهجای آنكه در پی اصلاح جامعه باشد، به نفی جامعه پرداخته و راه حل را در انزوای انسان و درونگرايی او جستجو كرده است. انديشهی اُشو نوعی وازدگی در برابر انبوه مسائل اجتماعی است كه انسان امروز را محاصره كرده است. او با وجود اينكه نسبت به وضع موجود با نگرشی انتقادی مینگرد و به ساختارهای نابرابر و استعماری حمله میكند و انسانی طغيانگر را به تصوير میكشد كه برای رهايی از چنبرهی حلقههای تودرتوی اسارت و ستم، ناگزير از شكستن حصارهای خانواده است، ولی درنهايت با نسخه و بديلی كه ارائه میدهد دستخوش نوعی محافظهكاری میگردد.
تز انقلاب درون، از سوی او بهعنوان راهِ رهايی ممكن است در سطوح فردی، تعدادی را از مهلكهی اين ستمهای انسانساخت برهاند ولی نمیتواند چاره و بديلی برای حل و برونرفت از ساختارهای ستمگر و مبتنی بر اعمال سلطه باشد. به بيان ديگر، رويكرد اُشو به گونهای احراز مكانيزمهای روانشناختی است كه به سادگی نمیتواند حريف مسائل جامعهشناختی شود و به جای اصلاح و تغيير جامعه بهدنبال جامعهزدايی است.
نشست ششم ----------------------------------------------------------------------------------------------- مشاهده گزارش تصویری
بررسی آیین عرفانی «سای بابا»
عرفانهای نوظهور را در هفت بخش میتوان تقسيم كرد، گفت: بخش اول آئينهای نوپديد، عرفانهای معنوی هند است كه خود در دو بخش آئين سنتی و آئين نوظهور منقسم میشود كه درميان آئين نوظهور، توضيح دو آئين معنوی «يوگا» و «اشو» در جلسات گذشته بيان شد.
سومين کیش معنوی هند، آئين معنوی «سایبابا» است. سایبابا در سال 1947 ميلادی در هند چشم به جهان گشود و در تاريخ سوم ارديبهشت سال 1390 شمسی از دنيا رفت.
سایبابا در پيشبينیهای خود اعلام كرده بود كه در سن 96 سالگی از دنيا خواهد رفت، سای بابا 13 سال قبل از پيش بينی خود يعنی در سن 83 سالگی از دنيا رفت. وی شش كتاب معروف دارد كه معروفترين كتاب وی با عنوان «تعلیمات ساتيا سایبابا» شهرت يافته كه در دو جلد بارها تجديد چاپ شده است.
رنگ نارنجی؛ نماد آئين معنوی سایبابا
سای بابا در چند سال اخير با عنوان «پدر عرفانهای نوظهور» شهرت پيدا كرده بود، مراجعات متعددی از سراسر دنيا از جمله ايران به هند برای ديدار و مشاورههای معنوی با سایبابا و اطرافيانش صورت میپذيرفت و در مجموع میتوان گفت سایبابا شخصيتی معروف و مشهور برای ايرانيان بود.
نماد آئين معنوی سایبابا رنگ نارنجی است، خود سایبابا نيز هميشه يك دشداشه بلند نارنجی رنگ بر تن داشت. همچنين يك عصای بلند مطّلا و نارنجیرنگ كه دو سر مار بر آن نقش بسته بود، همواره در دست داشت. كتابها و سايتهای وی نيز همگی با رنگ نارنجی است.
سايت رسمی سایبابا با عنوان «ايرانبابا» فعالیت دارد كه از گرافيك بسيار بالايی برخوردار بوده و به رنگ نارنجی است و هر پنجره جديد نيز كه باز شود، نارنجیرنگ است. اين سايت حاوی آثار، سخنان، فايلهای صوتی و فيلمهای سایبابا با امكان دانلود است.
سای بابا شخصی بلند قد با موهای مُجَعَّد و سياهچرده است. وی شخصی سخنور نبود و هرگز اهل سخنرانیهای طولانیمدت مانند اشو نبوده است و سخنرانیهايش كوتاه است. در يك قياس ساده، هم مدت زمان و هم دفعات سخنرانیهای سایبابا كمتر از اشو بوده است.
سای بابا آئينی جذّاب و برای برخی از افراد محبوب است. در ايران نيز بههمت سايتهای تبليغاتی اين آئين و حمايتهای مالی و فكری حاميان آن از نفوذ چشمگيری برخوردار است.
دلایل محبوبیت «سای بابا»
مهمترين دليل برای محبوبيت و جذابيت كيش سایبابا را میتوان در دو امر خلاصه كرد. سادگی بيان در گفتهها و نوشتههای سایبابا كمك شايانی به محبوبيت آئين وی كرده است. سایبابا شخص صاحبقلمی بود كتابهای وی نوشته خودش است، يعنی كتابهای سایبابا همچون جلسات سخنرانی اشو نبوده كه بعد از مرگ وی توسط پيروانش به نگارش در آمده باشد.
اگر بخواهيم معنويت و عرفان را در سطح جامعه و در ميان اقشار مردم رواج دهيم، اولين گام سادهسازی آن است، بيان اين مطلب در مورد عرفان نوظهور «اشو» نيز گذشت. اشو نيز همچون ديگر همقطاران خود از سادگی بيان ويژهای برخوردار بود.
ذكر مثال تأثير چشمگيری در رواج يك عرفان ايفا میكند، بيان مثال و حكايت، در رشد و گسترش يك عرفان بسيار مؤثر واقع میشود. سایبابا نيز همچون اشو با بهرهگيری از مثال و حكايت و ساده سخن گفتن توانست ايدهها و نظريات خود را در جهان گسترش دهد.
معجزات ساختگی از دلایل گسترش آیین «سای بابا» است
بهجز ساده بيان كردن مطالب، کراماتی كه از سایبابا بيان شده نيز نقش چشمگيری در گسترش و فزونی پيروان وی داشته است. از سایبابا معجزات و قدرتهای معنوی فراوانی نقل شده كه البته كارهای وی از نظر خودشان معجزه است، اما در يك تعريف صحيح از کرامات، اين دست امور در قالب کرامات نمیگنجد.
کرامات نقل شده از سایبابا فراوان است، كراماتی كه از سایبابا نقل میشود، در سه بخش دستهبندی كردهاند؛ کرامات دوران كودكی، دوران بزرگسالی و دوران كهنسالی. بهعنوان مثال از دوران كودكی وی نقل شده هنگامیكه سایبابا متولد شد(تولد وی در منزل پدربزرگش بود) تمام آلات و ادوات موسيقی كه در خانه بود، شروع به نواختن كردند.
از ديگر کرامت زمان كودكی سایبابا اين است كه در سنين خردسالی، زير گهواره وی مار كبری مشاهد شد. البته بايد توجه كرد كه مشاهده مار كبری زير گهواره در فرهنگ هند بهمعنی دستيابی به سلطنت معنوی در بزرگسالی است. از ديگر کرامات سایبابا در دوران كودكی نقل شده كه در پاكتی خالی دست میكرد و از آن نوشتافزار در میآورد و به كودكان هديه میداد. البته بايد توجه كرد كه تمام اين كرامات، ادعاهايی است كه از جانب طرفداران و پيروان خود او نقل شده و چيزی نيست كه از سوی همگان ديده شده باشد.
به عنوان مقدمه جالب توجه است بدانيم اغلب توريستهايی كه برای زيارت و ديدار سایبابا به هندوستان سفر میكردند، از دو كشور آمريكا و ايران بودند. ملاقاتهای وی با مردم در عصر پنجشنبه هر هفته صورت میگرفت.
سایبابا در منطقهای در شمال غرب هندوستان كه بسيار سبز و خرم است سكونت داشت، وی در يك كاخ مجلل و زيبا در منطقه جنگلی «آشرام» زندگی میكرد. عصر پنجشنبه توريستها در مقابل كاخ وی صف میكشيدند كه گاه طول اين صف به دو ـ سه كيلومتر میرسيد.
سایبابا حدود ساعت 3 از كاخ خود در حالی كه دشداشه نارنجی رنگ به تن داشت و سه نفر از پشت لباس وی را گرفته بودند، در حالتی پادشاهانه از كاخ خود خارج میشد و در ميان مردم قدم میزد. گزارشات نقل شده از وی حاكی است هنگامی كه سایبابا در مقابل جمعيت از كاخ خود خارج میشد، دستهايش را به سمت بالا میبرد، در حالیكه پشت دستهايش رو به آسمان و كف دست به سوی زمين بود.
در فرهنگ هندوستان به دوگونه دستها را به سوی آسمان بلند میكنند. اگر كف دست به سوی آسمان باشد، به معنی عبوديت و بندگی و نياز به آسمان است، اما اگر پشت دستها رو به سوی آسمان داشته باشد، بهمعنی بی نيازی از آسمان و دادن انرژی به زمين و زمينيان است.
گويی نوعی ادعای الوهيت در اينگونه حركت دست نهفته است، نقل شده هنگامی كه سایبابا دستهايش را بلند میكرد، مادهای سفيد رنگ از سرانگشتان وی خارج میشد و فضا را عطرآگين میكرد.
سایبابا هنگام حركت در ميان صفوف مردم، به كسی نمینگريست و نگاهش به افق آسمان بود. كسی از او حق سؤال پرسيدن نداشت و اگر سؤال میپرسيد، سایبابا پاسخش را نمیداد. گاه در رفت و آمد خود در ميان جمعيت، با چرخش دست در هوا جواهری میگرفت و بهكسی هديه میداد.
از ديگر کرامات سایبابا اين بود كه بر روی تخت بزرگ طلايی خود مینشست و با انجام حركاتی خاص يك توپ طلايی از دهانش خارج میكرد و به شخصی هديه میداد. با توجه به اين موارد میتوان گفت كه مهمترين دليل شهرت سایبابا کراماتی است كه از وی سر زده است.
آیینهای معنوی نوظهور، احساس انسان از عشق را «خدا» میدانند
يكی از نكاتی كه در عرفان سای بابا مورد تأكيد قرار میگيرد، خدا و ذكر خدا است. سای بابا بيشتر از اشو به خدا اهتمام دارد و بر ذكر خدا توجه میكند. وی اعتقاد دارد كه مهمترين شرط سلوك، معنويت و رفتن بهسوی آسمان و حقيقت، بهرهمندی از ذكر است.
ذكرهای سای بابا دو نام دارد، در فرهنگ سای بابا گاه به اين اذكار «ام» و گاه «مانترا» گفته میشود. در عرفان سای بابا، ام و منتره يك سمبل و نماد بهحساب میآيند.
كتاب «افكار الهی برای 365 روز سال» یکی از آثار سای بابا است و شامل كلمات قصار وی است. بايد توجه داشت كه كلمات قصار در آئين و اديان نوظهور بسيار مورد استفاده قرار میگيرد. كلمات قصار يعنی اينكه مفاهيم متعدد در يك جمله خلاصه شود و آن جمله به زيباترين وجه ممكن ارائه شود تاهنگامیكه خواننده با آن جمله مواجه میشود از آن لذت ببرد، متأثر شود و نوعی انفعال روحی و معنوی در وی پديدار شود.
در ميان اين اديان نوظهور گاه كتبی چاپ و ارائه میشود كه فقط به كلمات قصار پرداخته است. نمونه اين كتابها در آئين سای بابا و اشو بهوفور يافت میشود، بهطوریكه از آثار اشو كه به زبان فارسی ترجمه شده است، حدود 10 كتاب مربوط به كلمات قصار وی است.
آئينهای معنوی در ايران به طرق مختلف نفوذ كردهاند، اولين و مهمترين شكل نفوذ اين آئين بهصورت كتاب بوده است. ترجمه اين دست از كتابها نيز تقريباً از سال 1374 شروع شد و بهشكلی متمركز و جهتدار در كشور سرعت گرفت.
جريانهای فكری غرب بسيار متعدد و متنوع است، اينگونه نيست كه تمامی انديشمندان غربی ملحد و بیاعتقاد به خدا باشند، بلكه بخش قابل توجه دانشمندان غربی و مسيحی، معتقد به خدا و جهان ديگر هستند، هر چند كه در اين اعتقاد، افكار انحرافی نیز وجود دارد.
از سالهای آخر دهه شصت يعنی بعد از پايان جنگ تحميلی عليه ايران، جریانی هدفمند در امر ترجمه شكل گرفت و تا سالهای 84 و 85 ادامه پيدا كرد. در اين ميان بسیاری آثار ملحدانه غربی با شيوهای بسيار شيوا و روان و دلنشين به زبان فارسی ترجمه شده است و بهندرت آثار و انديشههای انديشمندان مؤمن و ايمانی به زبان فارسی ترجمه شده است.
اين مطلب بيانگر وجود جريان انحرافی در امر ترجمه در كشور ماست. نكته جالب توجه نيز در امر ترجمه اين است كه اكثر مترجمان اين قبيل آثار بانوان هستند، بهطوریكه يكی از مترجمان زن بيش 50 اثر در امر ترجمه از خود بهجای گذاشته است.
كتاب «افكار الهی برای 365 روز» یکی دیگر از آثار سای بابا است که وی با استفاده از كلمات قصار در باب ذكر خدا و سلوك الهی اهتمام ويژهای دارد. سای بابا در اين كتاب برای هر روز در سال ذكر ويژهای دارد.
البته ذكر در معنی و مفهوم خاص و ويژهای كه خودشان ارائه میدهند، بهكار میرود. در معنويت ارائه شده از سوی سای بابا، جامع تمام اذكار «ام تات سات» است. «ام» محور تمام اذكار است و «تات سات» بهمعنی ذكر كامل است. اسم كامل سای بابا «شری سوآمی ساتيا سای بابا» است كه واژه «شری» در ابتدای نامها، برای احترام بهكار میرود و در معنای «آقا» استفاده میشود.
اذکار مورد تأکید «سای بابا»
در ذكر روز اول فروردين آمده است: «سال نو میشود، روز مقدس میگردد، فقط با اين شرط كه آن را با انضباط روحانی، مقدس، منزه و تطهير كنيد. راه ديگری وجود ندارد» يكی از مهمترين ذكرهايی كه در هر هفته تكرار میشود، اين است: «خداوند عشق است، در عشق زندگی كنيد».
اين جمله زيبا و جذاب است، اما مفهوم و معنای واضح و مشخصی ندارد. اگر مجموعه جملاتی را كه سای بابا در مورد خدا عنوان كرده است، جمع بندی كنيم، به مفهوم روشن و واضحی از خدا نمیرسيم، تنها نام خدا آورده میشود اما اينكه منظور از خدا كيست، بيان نمیشود.
خدای مورد نظر اديان نوظهور با خدايی كه در اسلام بيان میشود بسيار متفاوت است، اشو نيز در بيان اعتقاد خود يك جمله معروف و كليشهای دارد. وی میگويد: «خداوند عشق است و عشق خداست». اعتقاد در اين دست اديان بر اين است كه مهمترين حالتی كه موجب تعالی و عروج انسان میشود، حالت عشق، دلدادگی و شيفتگی است.
در اعتقاد اديان نوظهور به حسی كه درون انسانها از عشق شكل میگيرد خدا میگويند، درون انسان حالتی به نام عشق و محبت وجود دارد كه متعلق آن يك وجود خارجی است اما آن وجود خارجی در ادیان نوظهور همان «خدا» است.
انسان به آن وجود عينی كه خالق جهان است، دلداده و شيفته میشود، اما در نگاه اديان نوپديد خدا يك موجود متعالی و مستقل به عنوان خالق انسان و جهان نيست، بلكه بيشتر يك احساس و امری انسانی است.
از جمعبندی جملات سای بابا نه تنها به خداوند نمیرسيم، بلكه نتيجه سخنان سای بابا، حلول و اتحاد است. اكثر سخنان وی نيز جملاتی است بیمعنا و بالاترين معارف در جملات وی همين جمله است: «خدا عشق است و عشق خداست» مشخص است كه رفتن به سوی چنين حالتی، اذكار مربوط به خود را میطلبد.
تعابیر «سای بابا» از خدا
سای بابا دربارهی خدا تعابیر خاصی دارد. بهتر است بدون هیچ قضاوتی برخی از تعابیر او ذکر شود: «خداوند؛ خود دارما (رفتار صحیح) است و پوشش جهان آفرینش میباشد»،«آیا بین شیء و تصویرش تفاوتی هست؟ شما همه او هستید و او همه شما. همهی انسانها جزئی از خدای واحداند» «عشق و خداوند از یکدیگر جدا نیستند خداوند عشق است و عشق خداست« ، «من او هستم»، «آنچه در جسم به شکل روح الهی وجود دارد، خداوند است» ، « شما همه سلولهای زندهای در بدن خداونداید» و «وظیفه، خداوند است«.
سای بابا در موردی توصیه میکند انسان مبتلا به استدلالات در باب خدا نشود که اینها با عشق سازگار نیست و عبادت اهمیتی به آن نمیدهد. از مجموع گفتههای او در باب خدا بهدست میآید که سایبابا تصوری روشن از خدا ندارد. گاهی قائل به حلول است، گاهی قائل به همه خدایی یا پانتئیسم و گاه خدا را از سنخ روح کیهانی و انرژی میداند. اما خدایی که قرآن و اسلام به شریعت معرفی کرده است، هیچکدام از اینها نیست. او خدایی است که مبدأ کل جهان هستی است. خداوند دارای وجودی است که فوق تمامی موجودات است. او را اسماء و صفاتی است. از آن جمله اینکه خداوند احد، واحد، علیم، قدیر، حکیم و خبیر است. تمامی صفات کمالیه عین ذات اوست و در او هیچ نقص و کاستی راه ندارد. از آن جهت که او هادی است، سلسلهی انبیاء و اوصیاء و نیز کتب آسمانی را برای راهنمایی انسانها فرو فرستاد و از آنرو که او عادل است، عالَمی را به نام قیامت به منظور محاسبهی اعمال انسانها مقدر نمود. این خدایی است که دین و قرآن معرفی میکند. چنین خدایی با هیچیک از کژفهمیها و کژاندیشیهای بشری سازگار نیست.
از سوی دیگر از آثار سای بابا معلوم نیست، عشق به خدا اصل است یا خدا. از بسیاری گفتهها و تعالیم سای بابا بهدست میآید که آنچه اصالت و اهمیت دارد عشق است و عشق یک امر انسانی است. واقعیت آن است که امروزه بشر به مشکلات و معضلات فراوانی گرفتار آمده است و در این میان مشکلات روحی و روانی جایگاه خاصی دارد. مهمترین پدیدهای که میتواند تا حدی آسیبها و بیماریهای روحی ـ روانی انسان مدرن را التیام بخشد، عشق و محبت است. از اینرو نسبت به آن حساسیت وجود دارد. پس آنچه برای بشر مهم است خودِ عشق است نه متعلق عشق. عشق است که میتواند آلام، رنجها و خلأهای درونی انسان را کاهش دهد. عشق است که روابط انسانی را بهبود میبخشد و عشق است که مشکلات بهوجود آمده از رفتار و کردار خود انسان را درمان است. لذا خود عشق اهمیت یافته و عشق به خدا بهانهای است برای دستیابی به اصل عشق.
از جمعبندی جملات سای بابا نه تنها به خداوند نمیرسيم، بلكه نتيجه سخنان سای بابا، حلول و اتحاد است. اكثر سخنان وی نيز جملاتی است بیمعنا و بالاترين معارف در جملات وی همين جمله است: «خدا عشق است و عشق خداست» مشخص است كه رفتن به سوی چنين موجودی، اذكار مربوط به خود را میطلبد.
سای بابا به حضرت مسيح(ع) علاقهمند است و معنويتی كه وی ارائه میدهد، آئينی كاملاً تركيبی است، همانطور كه ديگر اديان نوظهور التقاطی و تركيبی هستند، يعنی از عناصر و فرهنگهای مختلف تلفيق و تركيب شدهاند و يك آئين تك ساحتی محض كه ابداعی باشند، نيستند.
سای بابا انديشه عرفانی خود را از يوگا، بودا، تنتره و مسيحيت مدرن اخذ كرده است، تلفيقی از اين اديان آئين معنوی سای بابا را تشكيل داده است. وی با اخذ عناصری از آئين معنوی قديم هندوستان و تلفيق آن با مسيحيت مدرن، آئين معنوی خود را تشكيل داده است.
مسیحیت تحریفشده؛ پایه شکلگیری عقاید عرفانی «سایبابا»
سای بابا با كمال احترام و ادب با حضرت مسيح(ع) و حضرت مريم(س) برخورد میكند و اعتقاد تام و كامل به اصل تثليث دارد، يعنی به سه اقنوم يا سه اقليم پدر، پسر و روح القدس معتقد است و حضرت مسيح(ع) را گاه خدا و گاه روحالقدس مینامد. در مجموع مسيحيت تحريف يافته، پايه شكلگيری عقايد سای بابا شده است.
امروز بحث قدرتنمايیهای معنوی در جهان از رواج ويژه برخوردار شده است. بهعنوان مثال گاهی در هند جشنواره مرتاضان هندی برگزار میشود. آخرين جشنواره مرتاضان، سال 2010 در هند برگزار شد كه حدود 1000 مرتاض و 1000 خدا در اين جشنواره شركت كردند.
اين جشنواره يك هفته در هندوستان ادامه يافت و حدود 20 ميليون نفر توريست از آن ديدن كردند، افراد شركت كننده در اين جشنواره گاه ادعای خدايی میكنند و گاه خود را نماينده خدا معرفی میكنند و به قدرتنمايی میپردازند و كرامات خود را به منصه ظهور میرسانند.
مهمترين دليلی كه اينگونه جشنوارهها را در سرتاسر جهان رونق میبخشد، بحث قدرتنمايی و ارائه كرامات است، امروزه هركس بتواند در ايالات متحده آمريكا، دو متر از زمين بلند شود و مدت زمانی در اين وضعيت باقی بماند يا هر كار خارقالعاده ديگری انجام دهد، مانند اينكه روی آب راه برود، بين 10 تا 15 هزار دلار جايزه میگيرد. حتی ممكن است اشخاص چندين سال به رياضات مختلف بپردازند تا بتوانند بهچنين قدرتهايی دست پيدا كنند.
اعمال خارقالعاده، اقتضای روح است نه دلیل بر قرب الهی
چند نکته قابل ذکر است؛ اول اینکه بسيار از افرادی كه در غرب به چنين قدرنمايیهايی میپردازند، دروغگو هستند و با نيرنگ، حقه و شگرد كارهای خارقالعاده انجام میدهند. اين افراد در حقيقت شعبده باز هستند و از هيچ قدرت خارقالعادهای برخوردار نيستند. همانند کارهایی که شعبدهبازها در سیرکها انجام میدهند.
كارهای عجيب و خارقالعادهای كه از سای بابا نيز سرمیزد، يك حقه و شگرد بود. وی تنها چشمبندی میكرد و هيچ عمل خارقالعادهای انجام نمیداد. چندین مستند وجود دارد که حقههای او را نشان میدهد.
اگر بروز اينگونه اعمال از کسی حقيقت هم داشته باشد، اقتضای خاصيت نفس است. خداوند انسان را با دو بعد جسم و روح خلق كرده و در هر دو بُعد انسان، قوهها و قدرتهای خاصی را بهوديعه گذاشته است. همانگونه كه انسان میتواند قدرتهای نهفته جسمی خود را فعال و تقويت كند، میتواند استعدادهای روحی خود را نيز به فعليت برساند.
همانگونه كه امروزه باشگاه پرورش اندام وجود دارد، در كنارش باشگاه پرورش ارواح نيز وجود دارد و همانگونه كه میتوان استعدادهای جسمی را با تكنيكهای خاص به فعليت رساند، میتوان ظرفيتها و توانمندیهای روحی را نيز با تكنيكهای خاصی مانند رياضت به فعليت رساند. انجام اين قبيل امور قواعدی دارد كه هركس به اين قواعد عمل كند، صاحب آن قدرتها خواهد شد.
نکته سوم و مهم اینکه اگر در شخصی حتی اينگونه قدرتهای ذهنی، فكری و روحی پديد آيد، دليل بر حقانيت وی نيست؛ انجام اعمال خارقالعاده هيچگونه دلالتی بر عرفان صاحب آن اعمال نمیكند. بسياری از اين دست قدرتها هم در عارفان مسلمان وجود دارد و هم در مرتاضان هندی. وجود يك قدرت هم در انسان مؤمن و خداجو و هم در فرد كافر، نشان دهنده اين است كه انجام اينگونه قدرتها خاصيت نفس است و هيچ دليلی بر حقانيت انجام دهنده آن نيست، لذا اينگونه اعمال نشانه ايمان صاحب آن نيست.
از قدرتمندترين موجودات در عالم هستی ابليس است، زيرا وی عبادات طولانی مدت بسياری دارد كه در برخی از روايات تا 6 هزار سال عبادت برای وی نقل شده است با اين توضيح كه حتی بيان نشده كه مدت زمان عبادت شيطان از جنس زمانهای دنيوی است يا اخروی.
اگر كسی به مدت 6 هزار سال عبادت كند، مطمئناً به قدرتهای والايی دست میيابد. همچنين از ديگر نشانههای قدرتهای شيطان اغوا كردن ميلياردها انسان بر روی زمين است، بهطوریكه در مقابل خالق هستی به قسم میايستد كه «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ؛ [شيطان] گفت پس به عزت تو سوگند كه همگى را جدا از راه به در مىبرم مگر آن بندگان پاكدل تو را»، حال از ميان انسانها چه كسی قدرت اغوا كردن ابليس را دارد.
در چنين شرايطی بود كه خداوند به شيطان فرمود «انك رجيم؛ همانا تو راندهشده هستی». رجيم يعنی بعید، اصطلاح رجيم در عالم تنها برای ابليس استفاده شده است و بهمعنای كسی است كه آنقدر از خدا دور شده كه توان بازگشت ندارد. البته انسان نيز از خدا دور شد، اما هبوط كرد و هبوط به معنای دور شدنی است كه در آن اميد و توان بازگشت هست.
از اين مطلب استفاده میشود كه قدرت هر اندازه كه بالا باشد، نشانه قرب به خدا و حقانيت صاحب آن نيست. چه بسا افراد بسيار زيادی با قدرتهای بالا در عالم باشند، اما قدرت ايشان هرگز نشان از حقانيت آنها ندارد.
قدرتنمايی نزد عارفان مسلمان كمترين ارزشی ندارد
قدرت نمايی نزد عارفان مسلمان كمترين ارزشی ندارد، اگر يك عارف حقيقی كمترين توجهی به امر قدرت بكند، همان توجه، نقطه آغاز سقوط وی است، لذا قدرت برای عارفی كه در نطقه اوج ايستاده، هيچ بهشمار میآيد، اما برای افرادی همچون انسانهای عادی كه از هيچ برخوردار نيستند، اوج و عظمت خواهد بود.
كسیكه بهدنبال زلال معرفت خدا باشد، هم قدرت دارد و هم از معرفت الهی بهرهمند است، اما قدرت برای وی هدف نخواهد بود. همانطوركه آن عارف بزرگ سده پنجم در سخنان خود گفته است «چون به هوا پری، مگسی، چون بر آب روی خسی، دلی بهدست آر كه آن كسی» امیرالمؤمنین(ع) نيز فرمودهاند: «كسیكه در اين جهان مؤمنی را شاد كند، خداوند بههنگام هجمه كروب در قيامت، دلش را شاد میكند.»
در عرفان، قدرت، زهد و عشق هست، اما عرفان ناب قدرت، زهد و عشق نيست. عرفان ناب يعنی معرفت به خدا و اسماء و صفات حسنای الهی و دیگرهيچ. كسیكه شيفته قدرت و زهد و عشق شود، در حقيقت شيفته اين امور است نه خدا، چهزيبا گفته بوعلی سينا در كتاب اشارات، نمط نهم، مقامات العارفين كه «من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثانی» كسیكه از عرفان بهدنبال غيرمعروف (غیر خدا) باشد، او مشرك است.
نشست هفتم ------------------------------------------------------------------------------------------------ مشاهده گزارش تصویری
پيشينه تاريخی آئين معنوی رامالله
چهارمين آئين نوظهور معنوی متأثر از فرهنگ هندوستان، آئين «رامالله» است. ممكن است ذهن با شنيدن اسم «رامالله» منصرف به فلسطين اشغالی شود، در حاليكه اين آئين ربطی به آن سرزمين ندارد، بلكه آئينی معنوی و متعلق به سرزمين هندوستان است.
برای بررسی سابقه تاريخی آئين معنوی «رامالله» بايد به سده پانزدهم ميلادی بازگشت. در قرن پانزدهم ميلادی، شخصی با نام پانتيس و لقب «شيخ كبير» در هندوستان ظهور كرد. وی در سال 1440 و يا به نقلی در سال 1448 در هندوستان متولد شده است.
پانتیس یا شيخ كبير استادی به نام«رامانانده» داشت كه وی يك اصلاحطلب هندی بهشمار میآمد. پانتيس نزد اين استاد آموزش میديد تا اينكه در سنين جوانی در درون خانواده خويش با يك معزل جدّی روبرو شد.
پدر شيخ كبير مسلمان و مادرش پايبند به آئين ويشنو بود
پدر شيخ كبير يك مسلمان هندو بود و خود را ملزم به انجام تكاليف اسلامی میدانست، بهعنوان مثال گاه به مسجد میرفت و گاه آداب اسلامی را در منزل به جامیآورد. اين در حالی بود كه مادر پانتيس يك هندو ويشنوئيزم بود.
براساس اعتقاد مادر پانتيس، تناسخ يك حقيقت صحيح و مسلم بود. وی به معابد هندوستان میرفت و آداب مربوط به دين خود را انجام میداد، بهعنوان مثال وی اعتقاد به خدايان داشت.در این شرایط بود که شيخ كبير در منزل با تعارضات اساسی ميان پدر و مادر خود مواجه شد.
هر چه شيخ كبير بزرگتر میشد، به تعارضات ميان پدر و مادر خويش بيشتر پی میبرد. در سنين جوانی بود كه شيخ كبير یک تصميم جدی در زندگی خود گرفت. وی قصد کرد كه برای رفع تعارضات ميان آئين مختلف، يك دين جديد تأسيس كند. آئين جديد وی التقاطی از دين اسلام و آئين ويشنو بود.
نحوه نامگذاری آئین «رام الله»
شيخ كبير در سن 23 يا 25 سالگی آئين جديد خود را خلق كرد. شيخ كبير برای نامگذاری دين و آئين خود با مشكل مواجه شد. وی آنگونه كه در شرح حال خود نگاشته، مدتی تأمل كرد تا آنكه تصميم گرفت نام آئين خود را نيز تلفيقی از نام خدای مسلمان يعنی «الله» و خدای بزرگ ويشنوها با نام «رام» قرار دهد.
در هندوستان سه خدای بزرگ با نامهای «رام»، «شام» و «ميترا» وجود دارد. شيخ كبير با نامگذاری آئين خود به نام «رام الله» قصد داشت تا به جهانيان بفهماند كه «رام» همان «الله» است و «الله» همان «رام» است. با مراجعه به آئين رام الله متوجه میشويم كه اين كيش، يك آئين كاملاً التقاطی است كه از دين اسلامی و آئين ويشنو گرفته شده است.
اگر تمامی آئين موجود در هند را جمعآوری و دستهبندی كنيم، به پنج اصل مهم خواهيم رسيد كه در رأس آنها اصل تناسخ به چشم میخورد. تناسخ جايگاه مهمی را در انديشههای هندی به خود اختصاص داده است. امروز مسئله تناسخ در ايران نيز زياد به چشم میخورد، بهعنوان مثال گاه در برخی از فيلمها با اصطلاحی همچون «زندگیهای گذشته و آينده» برخورد میكنيم كه در اصل همان اعتقاد به تناسخ است.
اعتقاد به تناسخ نقطه مقابل اعتقاد به معاد است
كسانيكه اعتقاد به معاد و روز رستاخيز ندارد، برای اينكه اعتقاد خود را به تصوير بكشند از چند روش استفاده میكنند كه يكی از اين موارد، مطرح مسئله تناسخ است.
شيخ كبير به حرفه بافندگی اشتغال داشت و از قريحه و ذوق شعری بالايی برخوردار بود. وی اشعاری به زبان انگليسی و سانسكريت دارد كه هنوز نيز اشعار او در فرهنگ هند مورد استفاده قرار میگيرد. شيخ كبير سه تأثير بزرگ در فرهنگ هندوستان داشت كه اولين آن همان تأسيس يك آئين التقاطی به نام «رام الله» بود.
تأثيرات پانتيس در فرهنگ هند
شيخ كبير شاگردی به نام «بابا نانك» داشت كه وی مؤسس آئين «سيك» در هندوستان است. آئين سيك مولود سده 15 ميلادی است كه ششمين و آخرين دين، از اديان متأخر هندوستان بهشمار میآيد. بر همين اساس است كه در كتب علم اديان، شيخ كبير را پدر يا مؤسس آئين و دين بزرگ سيك در هندوستان میدانند.
دين سيك بيشتر از آنكه يك آئين معنوی باشد، يك آئين اجتماعی ـ سياسی است، لذا از آموزههای عرفانی بالايی برخوردار نيست، به همين جهت آئین سیک در تقسيمبندی ما از اديان جدید هندوستان قرار نگرفت. نكته حائز اهميت در مورد اين آئين آن است كه دين سيك به جهت بالا بودن جنبه اجتماعی - سياسی آن تحت سلطه و نفوذ بريتانيای كبير قرار داشت و ايشان بهترين و بيشترين بهره را از اين آئين برای سلطه خود بر هندوستان بردند.
همانگونه كه قبلاً نيز اشاره شده، مهمترين كتاب «اشو» كه به زبان فارسی نيز ترجمه شده است، كتاب «راز بزرگ» است. اشو در اين كتاب به شرح اشعار شيخ كبير پرداخته بدين صورت كه اشو در ابتدای هر فرازی عنوان میكند «شيخ كبير گفت:» و در ادامه به شرح اشعار وی میپردازد. البته اشو در شرح اشعار شيخ كبير، افكار و نظريات خود را به مخاطب القاء میكند.
آئين رامالله در ایران
آئين رامالله در طول تاريخ فراز و فرودهای بسيار را طی كرد و در فرهنگ هندوستان در مجموع آئين شناختهشدهای به حساب نمیآيد. حوالی سالهای 71-1370 جوانی با نامهای مختلفی همچون «ا. م. رامالله» و يا «ايليا رامالله» به عنوان مؤسس اين آئين در ايران ظهور كرد و خود را نماينده رامالله در ايران معرفی كرد.
نام اصلی نماينده رامالله پس از دستگيری وی مشخص شد كه «پيمان فتاحی» است. وی افرادی را پيرامون خود جمع كرد و به ايشان تعاليمی داد. اين افراد بعدها، حلقه اول ارتباط با وی را تشكيل دادند. محل اصلی فعاليت ايشان نيز تهران و كرج بود. بخشی از فعاليت اين فرقه يا نحله به شكل توليد محصولات فرهنگی بود. افراد اين فرقه اذعان میكردند كه 300 محصول فرهنگی توليد كردهاند كه تنها دو نمونه از آن ارائه و عرضه شد. يكی از محصولات فرهنگی ايشان، چاپ و انتشار كتابچههايی با عنوان «جريان هدايت الهی» بود.
نكته حائز اهميت در كتاب «جريان هدايت الهی» اين است كه طرح روی جلد اين كتاب از پنج نماد شكل گرفته است كه عبارتند از نماد هيلتر، نماد دين زرتشت، نماد دين مسيحيت، نماد صهيونيزم جهانی و نماد اسلام. اين پنج نماد درون يك مثلث جمع شدهاند كه درون آن مثلث دو دايره تودر تو هستند و بالای آن كلام مقدس «لا اله الا الله» نقش بسته است.
اين نمادها خود حاکی از التقاطی بودن اين آئين هستند. شكل ديگر ترويج عقايد و افكار اين گروه، چاپ، نشر و توزيع ماهنامه بود. ماهنامه ايشان «هنر زندگی متعالی» نام داشت كه تنها دو يا سه شماره از آن منتشر شد. توقيف اين كتاب و ماهنامه بعدها منجر به بروز جنجالهايی در تهران و كرج شد.
آئين رامالله در ايران تعاليم خود را در دو سطح ارائه میكرد. سطح اول اين تعاليم كه يك دوره عمومی بود، دوره «احيا يا تولد دوباره» نام داشت. افرادی كه از اين مرحله با موفقيت عبور میكردند، به عنوان منتخب به دوره بالاتر آموزشها راه میيافتند. نام آموزش سطح دوم، آموزش «علوم اسرار يا علوم باطنی» بود كه اين علوم سازنده اصلی هنر زندگی متعالی بودند. افرادی كه در سطح دوم آموزش میماندند، جز حلقه اول تماس با پيمان فتاحی بودند.
اسم اين آئين در آغاز «رامالله» بود و بعد به مرور زمان تغيير نام دارد. اين آئين سرانجام عنوان «جريان هدايت الهی» را برای خود برگزيد. حلقه اول ارتباط با پيمان فتاحی را پنج نفر تشكيل میدادند كه عبارتند بود از همسر وی، دو تن از معشوقههايش و دو مهندس كه يكی از ايشان با نام محمدرضا همتی كه محور اصلی تيم وی بهشمار میآمد. حاميان وی نيز خود را «جمعيت آلياسين» معرفی میكردند.
پيمان فتاحی در ايران به صورت كاملاً حرفهای به فعاليت مشغول بود. فعاليت فتاحی در ايران به صورت يك فرقه بود، يعنی داشتن تشكيلات منسجم و سازماندهی دقيق، همراه با پشتيبانی شديد مالی. فتاحی علاوه بر اينكه جوانی با استعداد، باهوش و خوش بيان بود، استاد جنگ روانی با مخاطب خود بود.
آئین پیمان فتاحی یک آئین کاملاً التقاطی
بامراجعه به نوشتهها و گفتههای پيمان فتاحی، متوجه میشويم كه وی آموزههای كاملاً تركيبی و التقاطی دارد. برخی از آموزههای وی برخاسته از فرهنگ هندوستان است به عنوان مثال وی به تناسخ و يوگا صراحتاَ اعتقاد دارد. بخش ديگری از عقايد اين فرقه، برگرفته از مسيحيت نوين است كه با مسيحيت كتابی كاملاً متفاوت است، همانطور كه امروزه اسلام رايج در كشورهای اسلامی، كاملاً با حقيقت اسلام متفاوت است.
اعتقاد به تثليث يكی از مسلمات مسيحيت نوين است و فتاحی به تثليث اعتقاد راسخ دارد. وی حضرت عيسی(ع) را حاصل ازدواج زمين و آسمان میداند و میگويد كه حضرت مسيح(ع) را به صليب كشيدند. وی اعتقاد به نماز خواندن حضرت مسيح(ع) پشت سر امام زمان(ع) را حاصل افكار تاريك میداند كه هيچ راهی به ملكوت الهی نخواهد داشت.
فتاحی به ندرت در ميان پيروانش حاضر میشد. فتاحی از نظر خلقيات، شخصيتی بسيار راز آلوده و مرموز است. وی كه تا زمان دستگيریاش، نامش را مخفی میكرد، هيچگاه به سؤالات مريدانش به وضوح پاسخ نمیداد. وی خود را پيغمبر و امام معرفی نمیكرد، اما خود را مسيح خدا يعنی كسيكه مورد مسح و لمس خداوند قرار گرفته و خدا به وی عنايت ويژه دارد میدانست.
معرفی آئین «کریشنا»
پنجمين كيش نوظهور هندی، آئينی با نام «كريشنا» است. در هندوستان افرادی مختلفی با نام كريشنا برجسته و شناخته شده هستند، اما در ايران دو تن از ايشان معروفتر هستند.اولين اين افراد شخصی به نام «راما كريشنا» است كه حدود 2 سال قبل از دنيا رفت. وی كه در تهران به فعاليت اشتغال داشت، افرادی قريب به هزار نفر را پيرامون خود جمع كرده بود و محور اصلی آموزههای وی رقص و آواز بود.
دومين نفر كه از اهميت بيشتری برخوردار است، شخصی است با نام«كريشنا موتی» نام كامل وی«جیدو كريشنا مورتی» است. كريشنا مورتی در سال 1896 در هندوستان ديده به جهان گشود و در سال 1986 نيز از دنيا رفته است. تخصص اصلی كريشنا مورتی روانشناسی بود و مطالعات گستردهای در حوزه فلسفه داشت. تعاليم كريشنا مورتی تركيبی از روانشناسی جديد با تأكيد بر روان شناسی مثبت گرا و فلسفه غرب است.
12 سال از دوران جوانی وی يك حلقه مفقود از زندگی او را تشكيل میدهد. تحقيقات وسيع صورت گرفته نشان میدهد كه كريشنا مورتی 12 سال در يك انجمن فراما سونری، با نام «TS یا تئوسوفيان» مشغول آموزش بوده است.
كريشنا مورتی حدود 5 سال رياست يك نحله و فرقه را در هندوستان به عهده داشت. در سابقه این فرقه بيان شده كه وی بعد از پنج سال اين فرقه را منحل اعلام میكند، البته اين در حالی است كه اين فرقه به شكلهای ديگر ادامه حيات داده است. پس از اينكه كريشنا مورتی از انجمن TS كناره گرفت، مشغول به فعاليتهای علمی میشود و در حدود 20 سال، 54 كتاب مینگارد كه مهمترين كتاب وی با عنوان «تعليمات كريشنا مورتی» شهرت دارد. البته وی كتابهای ديگری نيز با نامهای «خودشناسی» و «بلوغ» دارد كه نكته جالب توجه اين است كه تمام كتابهای وی بارها به زبان فارسی ترجمه شده است.
محمدجعفر مصفی مترجم اصلی كتابهای كريشنا مورتی در ايران است. مصفی كه در دوران كهولت سنی بسر میبرد، به انديشههای مورتی بسيار علاقهمند است. مصفی خود نيز دارای 9 کتاب است كه «حله» و «پير بلخ» از جمله آثار وی بهحساب میآيد. از نكات برجسته در نوشتهها و گفتههای كريشنا مورتی كه مصفی نيز به آن اذعان دارد، تكراری بودن مطالب وی است، بهطوری كه اگر مطالب تكراری آثار وی حذف شود، كل 54 جلد كتاب را بتوان در سه جلد خلاصه كرد.
نقد عالمانه علامه جعفری بر کتاب کریشنا مورتی مانع رشد و گسترش این آئین در ایران شد
اولين كتاب كريشنا مورتی به نام «رهايی از دانستگی» در سال 1363 توسط مرسده لسانی به زبان فارسی ترجمه شد. اين كتاب در قطع جيبی و در 101 صفحه چاپ و منتشر شد که در همان سال مرحوم «علامه جعفری» رديهای بر اين كتاب با عنوان «كريشنا مورتی و سفسطههايش» نگاشت. مرحوم علامه جعفری در اين كتاب به جمله جمله سخنان كريشنا مورتی اشاره میكند و اشكالات خود را به سخنان وی مطرح میكند به گونهای كه گاه تا 21 اشكال به سخنان وی وارد میكند.
كتاب دوم كريشنا مورتی در سال 1377 به زبان فارسی برگردان شد. نوشتن يك كتاب عالمانه در رد و نقد يك طرز تفكر، میتواند سبب شود كه ترجمه كتاب دوم 14 سال به تعويق بيفتد، يعنی كتاب دوم كريشنا موتی بعد از رحلت علامه جعفری به زبان فارسی ترجمه شود.
كتاب به معنای رواج يك ديدگاه و طرز تفكر است. اگر كتابی كه روج يك فكر انحرافی و باطل است، به محض چاپ و انتشار مورد نقد عالمانه قرار گيرد يعنی مستدل، مستند و با صراحت نقد شود، آن كتاب و طرز فكری كه قصد رواج آن را دارد، در همان نطفه از بين میرود.
«یوگاناندا»؛ ششمین آئین نوظهور هندی
«يوگاناندا» عنوان ششمين كيش نوظهور در هندوستان است. وی در سال 1893 در هندوستان متولد و در سال 1952 در آمريكا از دنيا رفته كه پيكر وی را به هندوستان منتقل كردند و براساس آئين هندوها جسدش را سوزاندند.
«يوگت شوآرپ» استاد يوگاناندا بود كه به وی يوگا با سبك جديد به نام «كريا يوگا» آموزش میداد. «يوگت شوآرپ» به يوگاناندا توصيه كرد كه اگر بخواهد در جامعه مدرن امروزی منشأ اثر باشد، بايد با علوم جديد آشنا شود. بر همين اساس يوگاناندا به ايالت متحده امريكا سفر كرد و در دانشگاه كاليفرنيا به تحصيل رشته اقتصاد پرداخت و به درجه دكتری نائل آمد.
يوگاناندا شش كتاب دارد كه همگی به زبان فارسی ترجمه شده است. مهمترين كتاب وی با نام «سرگذشت يك يوگيست» به صورت محاورهای و داستانی است كه از سبك جذابی برخوردارست. با بررسی تعاليم يوگاناندا نيز با پديده التقاط مواجه میشويم، تركيبی از انديشههای هندو «يوگا»، تناسخ، قانون كارها و مسيحيت مدرن انديشههای يوگا ناندا به شدت متأثر است از اصل تثليث و به شدت از توحيد گريزان است.
نشست هشتم ----------------------------------------------------------------------------------------------- مشاهده گزارش تصویری
آيين معنوی «دالايیلاما» يكی از شاخههای اصلی بوديسم است
آخرين كيش معنويتگرای مهم هندی آئين معنويتگرای «دالايیلاما» است. البته كيشهای معنويتگرا و نوظهور هندی متعدد است، اما در اين مجال تنها به اهم آنها پرداخته میشود. از آنجا كه زادگاه دالايیلاما تبت است و خود متأثر از فرهنگ هندوستان است، لازم است اندكی آئين لاما و سرزمين تبت بررسی شود و سپس به اصل بحث پرداخته شود. در گذشته اشاره شد كه مهمترين آئين معنويتگرای امروزی كه با قرائتهای جديد ظهور كرده است، بودا و آئين بوديسم است. بودا توانست بهسرعت قبل از ميلاد سراسر هندوستان را فراگيرد و حتی از مرزهای هندوستان خارج شود و سرزمينهای دور و نزديك را متأثر سازد.
تقسيمات بودا
هنگامیكه آئين بوديسم از هندوستان خارج شد، به دو شاخه اصلی و كلی منقسم شد. نام شاخه اول «مهايانه» و نام شاخه دوم «هينيانه» است. شاخه مهايانه بوديسم از اعتبار و وجاهت بيشتری برخوردار است و توانست سرزمينهای بيشتری را تحت سيطره خود درآورد، برخلاف شاخه هينيانه كه بهكندی منتشر شد و تنها در سرزمينهای همجوار هند توانست ادامه حيات دهد.
بخش اول آئين بودا، يعنی مهايانه، كشورهايی همچون كره شمالی و جنوبی، ژاپن، چين، تبت و مغولستان را تحت تأثير خود قرار داد، اما بخش دوم تنها توانست تا حدی به تايلند و كامبوج و برمه برسد و در اين كشورها منحصر شود. از اين بيان نتيجه میشود كه شاخه مهايانه بوديسم در تبت شروع به بسط و گسترش كرد.
آئين بودای مهايانه هنگامیكه به سرزمين تبت وارد شد، تغيير نام داد و با عنوان لاما شهرت پيدا كرد. بايد توجه كرد كه آئين لاما يا لامائيسم همان آئين بودايی مهايانه هندوستان است. دالايیلاما نيز به معنای رهبر لاما است كه نام وی دالايی است. با اين نكته مشخص میشود كه منظور دالايیلاما از اينكه «من رهبر بودائيان تبت هستم» چيست.
تبت نام كشوری در دامنه كوههای هيماليا است. اين كشور حدود هشت ميليون نفر جمعيت دارد. از ويژگیهای اين كشور فقر شديد اجتماعی و اقتصادی مردمان آن است. شغل و حرفه اصلی و رسمی مردم در اين كشور كشاورزی و دامداری است و همه مردم به كار و شغلی مشغول هستند.
برخی ویژگیهای فرهنگ تبت
اين كشور دارای آداب و رسومی است كه میتوان گفت در هيچجای ديگر از جهان نمونه ندارد، از جمله اين آداب میتوان به پديده «چند شوهری» اشاره كرد. در تبت اگر دختری، همسر مردی شود، در حقيقت همسر تمام برادران وی نيز شده است. از نظر قانون اين كشور، فرزندی كه در چنين خانوادهای متولد شود متعلق به برادر بزرگتر خواهد بود. در عين حال كه در اين كشور «چندزنی» هم وجود دارد.
در فرهنگ تبت نمیتوان از يك خانم در مورد همسر وی سؤال كرد. سؤال از همسر يك زن و همچنين سؤال از پدر و مادر يك شخص در فرهنگ تبت معنا و مفهومی ندارد.
يكی از مؤلفههای اعتقادی و آموزهای در فرهنگ تبت، اعتقاد به پديده تناسخ است. همچنين در اين فرهنگ اعتقادات و آداب و رسوم ديگری نيز وجود دارد كه برای آگاهی بيشتر میتوانيد به كتابی كه بنده در رابطه با كيش معنويتگرای نوظهور لامائيزم نگاشتهام، رجوع كنيد.
تبت و مغولستان در دامنه سلسله جبال هيماليا قرار دارند و اين كوه به نام كوه معنويت مشهور است. با يك رصد موقعيتشناسی در جهان به دست میآيد كه 4 نقطه از نظر معنويت در جهان شاخص هستند. اولين سرزمين در شرق، بدون شك كشور هند است، زيرا هندوستان زادگاه بسياری از كيشهای معنويتگرای قديم و نوظهور است.
در غرب خصوصاً در آمريكای جنوبی و آمريكای لاتين، مكزيك مركز ظهور جريانهای معنويتگرا است كه نمونههای آن را در بحثهای آتی ذكر خواهيم كرد. مكزيك پايتخت سرخ پوستان باستان است. بعد از مكزيك كشور برزيل در اين جايگاه قرار دارد. لازم به ذكر است كه معنويت به تفصيل و معنای خاصی در ميان سرخ پوستان رواج داشته و هماكنون نيز رايج است.
منطقه سوم معنويتگرا در جهان، دامنه كوههای هيماليا و منطقه تبت است. دالايیلاما از نمونههای جريان معنويتگرای تبت است. اين منطقه كيشهای نوظهور ديگری را دارد كه در بخش آئين معنويتگرای آمريكا به آن اشاره خواهد شد.
منطقه چهارم از مناطق كيشهای معنويتگرا ايران و خراسان بزرگ است. منظور از خراسان بزرگ همان است كه در فرهنگ باستان با عنوان «دشت خاوران» شهرت داشت. اين منطقه شامل كل افعانستان، تاجيكستان، ازبكستان، استانهای خراسان شمالی و رضوی و جنوبی و كل قومس میشده است. قومس حوالی دامغان است و همجوار بسطام و خرقان میشود.
محدوده غربی منطقه «دشت خاوران» به تهران و شهرری ختم میشده است. در زمان گذشته ميان تهران و ری، ری مركزيت داشت و تهران حومه آن بهحساب میآمد. اگر به نقشههايی كه مربوط به زمان ساسانيان میشود توجه كنيم، منطقه دشت خاوران كه يكی از استانهای ساسانيان بوده، معادل دو و نيم برابر ايران فعلی است. اين منطقه شامل مناطق مهمی همچون مرو، بلخ، هرات، سمرقند، بخارا، قومس، بسطام، خرقان، ری، گرگان و نيشابور میشده است.
خاك تأثير مستقيم بر طرز تفكر افراد يك منطقه میگذارد. منطقه ايران و دشت خاوران يكی از مناطق حاصلخيز برای رشد و بروز عرفان بهشمار میآمده است. حال با توجه به اين مقدمات، میتوان وارد بحث دالايیلاما تبتی شد.
دالايیلاما؛ نمونه بارز پيگيری اهداف سياسی با پوشش معنويت
دالايیلامای چهاردهم، در سال 1935 ميلادی در تبت زاده شد. از آنجاكه در تبت اعتقاد به تناسخ بسيار شايع و رايج است، در سن دو سالگی نشانههايی در دالايیلاما ديدند كه براساس آن رهبانها حكم كردند كه روح دالايیلامای سيزدهم براساس تناسخ در اين نوزاد رسوخ كرده است. بنابراين دالای لامای چهاردهم در سن دو سالگی بهعنوان رهبر و جانشين دالايیلامای سيزدهم برگزيده شد.
طی مراسم با شكوهی كه چندين ماه به طول انجاميد، وی را از زادگاهش كه در ايالت «آمدو» تبت بود به ايالت «لهاسا» مركز تبت منتقل كردند و در سن پنج سالگی بهعنوان رهبران بودائيان تبت تاجگذاری شد. در لهاسا تحت آموزش تعاليم دير نشينان تبت قرار گرفت تا اينكه در سن 24 سالگی به درجه دكتری «گش لارامپا» كه درجه دكتری بودائيان تبت بود، نائل شد.
در سال 1949 چين به كشور تبت حملهور شد و اين كشور را به عنوان ايالت خود معرفی كرد. از همان سال بود كه ميان رهبران و تبت از سويی و چين از سوی ديگر درگيریهايی پديد آمد و رهبران تبت خواهان استقلال بودند تا اينكه 20 سال پس از حمله نخستين چين، استقلال تبت از سوی چين اعلام شد.
لازم به ذكر است كه در طی اين 20 سال فعاليت اصلی دالايیلاما مبارزه با كشور چين بوده، لذا وی يك شخصيت كاملاً چينستيز است. از سوی ديگر غرب از جوانب مختلف، خصوصاً مسايل تجاری و اقتصادی با چين مشكلات شديدی دارد، بههمين جهت دالايیلاما بسيار مورد اهتمام غربيان خصوصاً آمريكايیها قرار گرفت.
دالايیلاما برای نخستين بار در سال 1957 به غرب دعوت شد و از بسياری كشورهای اروپايی ديدن كرد و سرانجام به آمريكا رفت و در آنجا ساليانی اقامت گزيد. در آمريكا جوايز متعددی به وی دادند كه از جمله در همان سال 1957 به جايزه «نوبل صلح» از سوی رهبران اروپايی و آمريكايی نائل آمد.
دالايیلاما طی ساليان اخير 57 دكترای افتخاری همچنين جوايز متعدد، تقديرنامهها و اعانههای مختلف از غرب گرفته است. اين قصه زمانی جالبتر شد كه در سال 2007 ميلادی، يعنی دوران رياست جمهوری جرج بوش پسر، علیرغم ميل كنگره آمريكا مدال افتخار بهترين شهروند آمريكا، كه به غيراز آمريكايیها داده نمیشد، به دالايیلاما اعطا شد. اين مطلب در سابقه ذهنی آمريكا بی سابقه بود. شواهدی دال بر اين مطلب است كه بوش سه سال به كنگره فشار آورد تا توانست اين مدال را در تاريخ 29 اكتبر 2007 به دالايیلاما اعطا كند.
علت اساسی اينگونه كارها از جانب آمريكا آن است كه چين به گفته خودشان هدف استراتژيك آمريكا است و هر كس در هر نقطه از دنيا بر عليه چين فعاليت كند، از او حمايت خواهد شد كه اين حمايت به ميزان دشمنی او با چين است.
دالایی لاما و ارتباط او با اسرائیل
در چند سال اخير دالايیلاما، بارها به فلسطين اشغالی سفر كرده است و با سران و رهبران اسرائيل از جمله با شيمون پرز، نتانياهو و ايهود اولمرت ديدار داشته است. دالايیلاما در سال 2009 ميلادی، قبل از ديدار با اولمرت به يك مراسم عبادی دعوت شد كه در اين مراسم شركت كرد.
اگر كسی با كلاه خاخامی در مقابل ديوار «توبه يا ندبه» در اورشليم، پايتخت فلسطين اشغالی تعظيم كند، اين عمل بدين معنا است كه وی رسماً اعلام كرده كه عضوی از جامعه صهيونيزم جهانی است. دالايی لاما بعد از تعظيم در مقابل ديوار ندبه به ديدار اولمرت رفت و اولمرت ده هزار دلار با عنوان كمك به خيرين به وی عطا كرد. همچنين شخصيتهای صاحب مقام اسرائيل چندين لوح تقدير به وی دادند. شواهد و قرائن گواه بر اين مطلب است كه دالايیلاما يك شخصيت كاملاً سياسی و تحت نفوذ آمريكا و اسرائيل است. در چند سال اخير نيز در آمريكا اقامت كرده بهگونهای كه بهندرت به تبت سفر كرده است.
دالايیلاما در سال 2009 ميلادی در آمريكا طی مراسم سخنرانی، خود را رهبر و منجی بودائيان تبت اعلام كرد. بعد از اينكه دالايیلاما در سال 2009 خود را رهبر بودائيان تبت ناميد، دو سال بعد يعنی سال 2011 رسماً خود را بزرگ رهبر و منجی بشريت معرفی كرد. از سال گذشته نيز از رهبری اعلام بازنشستگی كرده است، اما خبرها بيانگر اين است كه در حال آمادگی برای سال 2012 است.
شواهد متعددی بيانگر اين مطلب است كه انفجار برجهای دوقلوی امريكا در 11 سپتامبر، آغازگر نوعی فعاليت بود كه با اشغال افغانستان و عراق ادامه پيدا كرد. يكی از عناصر در اين نوع تحولات، منجی سال 2012 است كه چندين نفر نيز نامزد دارد.
ظاهر اين شخص يك رهبر معنوی در جهان است، اما در اصل و باطن وی يك چهره كاملاً سياسی دارد، به بيان ديگر تحقق اهداف سياسی امروزه با پوشش معنويت در جهان همراه میشود. دالايیلاما تاكنون چندين كتاب كه همگی در باب معنويت است، نگاشته و حدود ده كتاب از كتابهای وی به زبان فارسی ترجمه شده است. مهمترين كتاب وی كه به زبان فارسی نيز ترجمه شده است، كتابی با عنوان «شاد زيستن» است.
محور و مؤلفه افكار دالايیلاما، شادزيستن و شادمانه بودن است. آرامش، عشق و شادی سه نياز بسيار برجسته معنويت انسان معاصر است. عرفانهای نوپديد به اين نيازها به خوبی پیبردهاند و برای رفع آن نسخههای معنوی میپيچند. يوگيستها، كاركرد اصلی يوگا را آرامش معرفی میكنند، محور و شاخصه اصلی آموزههای اشو عشق بود كه در نهايت به عشق زمينی و خاكی و هرزگی منجر میشد. در اين جلسه نيز بيان شد كه آموزه اصلی دالايیلاما شادی و شادمانه زيستن است.
دالايیلاما براساس آموزههای خود مؤسس باشگاه خنده در جهان است. در آمريكا حدوداً 10سال و در ايران نزديك به 5 سال است كه باشگاههای خندهدرمانی ايجاد شده و افرادی نيز هستند كه در هند آموزش ديدهاند و هم اكنون در اين باشگاهها مشغول فعاليت هستند.
با يك بررسی ساده در آثار دالايیلاما با مؤلفههای چندی مواجه میشويم كه اولين و مهمترين آموزه انديشه وی اعتقاد به تناسخ است، بهگونهای كه انتخاب وی در سن 5 سالگی و تاجگذاری و منجی بشريت شدنش براساس اعتقاد به تناسخ بوده و اينكه روح دالايیلامای سيزدهم به وجود وی منتقل شده است.
نام هند ملازم با تناسخ است و اين دو با يكديگر ارتباطی تنگاتنگ دارند. تناسخ يعنی انتقال روح از كالبد به كالبد ديگر در همين دنيا. اين تعريف از چند عنصر تشكيل شده است.
دالايیلاما عقايد خود را تحققبخش اهداف تمام مذاهب میداند
تناسخ بهمعنای انتقال روح از كالبدی به كالبد ديگر در همين دنيا است. در تناسخ اولاً روح بايد منتقل شود و اگر در اين ميان انتقال رخ ندهد، طبعاً تناسخ رخ نداده است. ثانياً روح بايد از كالبدی به كالبد ديگر منتقل شود. سومين عنصر اينكه اين انتقال در همين دنيا بايد صورت پذيرد.
كالبد اول كه روح از آن خارج میشود و كالبد دوم كه روح به آن منتقل میشود، هر كدام چهار حالت میتوانند داشته باشند كه جمعاً 16 حالت میشود. كالبد اول كه روح از آن خارج میشود میتواند مربوط يك انسان، حيوان، نبات يا جماد باشد. كالبد مقصد نيز همين چهار حالت را میتواند داشته باشد.
در ميان كتب فارسی، منبعی در رابطه با تناسخ در بازار نشر وجود ندارد، اما بهترين كتاب برای آشنا شدن با مفهوم تناسخ كتاب «اسفار اربعه» ملاصدرا است. مرحوم ملاصدرا در جلد 9 كتاب اسفار به بحث معاد میپردازد و بهعنوان پيشدرآمد بحث تناسخ را مطرح و با هشت دليل آن را رد میكند.
60 صفحه از جلد 9 اسفار به بحث تناسخ اختصاص يافته است. در رابطه با رد و بطلان تناسخ، ملاصدرا نمیگويد كه تناسخ مطلب بد يا حرامی است، بلكه میگويد از نظر عقلی و منطقی وقوع تناسخ محال و ناممكن است. مرحوم ملاهادی سبزواری در شرح منظومه به 16 حالت تناسخ اشاره كرده و برای هر كدام از چهار حالت نام جداگانهای عنوان كرده است. اگر روح به انسان منتقل شود نام آن نسخ است و اگر روح به حيوان منتقل شود، مسخ و اگر به نبات منتقل شود، رسخ و اگر به جماد منتقل شود، نام آن فسخ است.
هر عملی كه انسان انجام میدهد، دارای باطنی است كه باطن آن عمل با باطن انسان متحد میشود. هنگامی كه انسان میميرد با باطنش محشور میشود. اين سخن بدين معنی است كه باطن انسان در قيامت ظهور پيدا میكند، اين آموزهها همگی تعاليم اسلامی است.
در آيه شريفه «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ»، «تبلی» به معنای آشكار شدن و بروز كردن است و «سرائر» جمع سريره به معنای حقيقت و باطن و جنبه پنهانی چيزی است. از اين اعتقاد با بيانی فلسفی میتوان اينگونه تعبير كرد كه اين جهان از دو بعد ظاهر و باطن تشكيل شده است.
باطن دنيا در قيامت به ظهور میرسد و انسان هر عملی را كه در اين دنيا پنهان كرده باشد، در قيامت آشكار و علنی خواهد شد. اعتقاد به اين مسايل در حقيقت همان اعتقاد به معاد از نگاه اسلامی را تشكيل میدهد. از سوی ديگر اعتقاد به تناسخ نقطه مقابل اعتقاد به معاد است.
دلايل فلسفی در رد تناسخ
دليل اول) اجتماع دو نفس در يك بدن
بسياری از فيلسوفان و متكلمانی كه از تناسخ سخن گفته و آن را رد كردهاند به اين استدلال اشاره نمودهاند. اين دليل يكی از براهينی است كه به منظور استحالهی تناسخ اقامه شده است و میتوان آنرا بهصورت يك قياس شرطی بيان كرد.
مقدمه اول: اگر نفس پس از انتقال از بدنی كه با مرگ از آن جدا شده وارد بدنی ديگر شود لازم میآيد دو نفس به بدن واحد تعلق گيرد.
بيان ملازمه: سبب حدوث نفس در بدن، حدوث و آمادگی بدن است و به محض اينكه بدن آماده شود، نفسی كه نسبت به همهی كمالات علمی و عملی بالقوه است حادث میشود و به آن تعلق میگيرد حال اگر نفس ديگری كه با مرگ از بدن ديگری جدا شده به اين بدن تعلق گيرد، لازم میآيد دو نفس به يك بدن تعلق گيرد؛ يكی نفس حادث شده و ديگری نفسی كه با تناسخ از بدن پيشين جدا شده و به اين بدن تعلق گرفته است.
مقدمه دوم: تالی باطل است؛ تعلق دو نفس به يك بدن محال است؛ زيرا لازمهاش آن است كه واحد، كثرت يابد؛ به اين دليل كه تشخّص انسان به نفس است و تعلق دو نفس به يك بدن دو تشخّص را برای انسان واحد در پی دارد؛ بر اين اساس يك موجود، دو وجود خواهد داشت كه استحالهی آن روشن است.
نتيجه: با ابطال تالی مقدمه هم باطل خواهد شد؛ بنابراين تناسخ محال است.
دليل دوم) بازگشت فعليت به قوه
دليل ديگری برای محال بودن تناسخ از طرف برخی از فلاسفه يا متكلمين ارائه شده است كه میتوان آن را برهان قوه و فعل يا بازگشت فعليت به قوه ناميد. گفتنی اينكه از آنجا كه بازگشت فعليت به قوه امری بديهی يا قريب به بداهت است، برهان مذكور، واضح و بديهی تلقی میشود.
مقدمه اول: اگر نفس پس از مرگ به بدن ديگر تعلق گيرد رجوع از فعل به قوه لازم میآيد.
بيان ملازمه: هر نفس در ابتدای تعلقش به بدن نسبت به مجموعهای از كمالات علمی و عملی، بالقوه است. نفس هم مانند بدن در طول حيات جسمانیاش از حالت قوه به فعليت و كمال میرسد؛ خواه فعليت و كمالش در سعادت باشد خواه در شقاوت. اگر نفس پس از خروجش از قوه به فعليت، به بدن ديگر تعلق گيرد، لازم میآيد كه از حالت فعل به قوه باز گردد.
مقدمه دوم: تالی باطل است؛ زيرا رجوع فعل به قوه از چند جهت محال است: يك جهت اينكه نفس دارای حركت جوهری و ذاتی است، جاهل با عالم شدن تغير ذاتی و جوهری میيابد و امر ذاتی يكنواخت و تخلفناپذير است و هيچ عامل طبيعی يا ارادی و يا اتفاقی نمیتواند متحرك به حركت ذاتی را از مسيرش بازگرداند. درحالیكه رجوع فعل به قوه به معنای عقبگرد و تخلف در حركت جوهری نفس است؛ بنابراين تعلق نفسی كه در بدن پيشين بوده به بدن ديگر محال است.
جهت دوم اينكه اگر فعل به قوه برگردد معنايش آن است كه فعل، قوهی رجوع به آن قوه را داشته باشد؛ مثلاً روح يك جوان اگر بخواهد به يك نوزاد برگردد ـ درحالیكه روح نوزاد برای جوان شدن بالقوه بود ـ اين جوان كه فعليت قوه در نوزاد است بايد قوهی نوزاد شدن را داشته باشد، بنابراين قوهی قوهی خودش میشود كه در نوزاد است، پس فعليت روح جوان، قوه است برای قوهی خودش كه در نوزاد بود. و اين محال است؛ زيرا قوهی قوهی يك شیء قوهی خود آن شیء هم خواهد بود، يعنی روح جوان قوه برای خودش باشد، به اين معنا كه در عين داشتن فعليت جوانی، قوهی جوانی را داشته باشد كه به معنای فقدان جوانی است؛ بنابراين هم جوان است هم جوان نيست.
دليل سوم) برهان تعطيل
از ديگر براهينی كه جهت استحاله تناسخ اقامه شده است اين است كه تناسخ لازمهای دارد و آن معطل ماندن نفس میباشد كه امری محال است.
مقدمه اول: اگر تناسخ جايز باشد لازم میآيد برای مدتی نفس از تدبير بدن معطل بماند؛
بيان ملازمه: آنِ جدايی از بدن سابق غير از آنِ تعلق به بدن لاحق است بهگونهای كه جدايی و تعلق در يك آن، صورت نمیگيرد؛ زيرا مفارقت و تعلق، دو امر متضادند و ناگفته پيداست كه تحقق دو امر متضاد در مكان و زمانِ واحد محال است. اين از يك سو، از سوی ديگر ترديدی در اين معنا وجود ندارد كه پشت سر هم آمدن دو آن، محال است؛ زيرا «آن» منتهیاليه زمان است و برای تحقق دو آن، به دو زمان نياز است كه در اينصورت دو آن از هم جدا شده، تتالی دو آن نخواهد بود. چنانكه كنار هم قرارگرفتن دو نقطه هم محال است؛ در نتيجه بين آنِ مفارقت و آنِ تعلق، بايد زمانی فاصله شود كه در آن زمان، نفس به بدن تعلق ندارد و قهرا از تدبير بدن معطل است.
مقدمه دوم: تعطيل محال است؛ زيرا خلاف حكمت الهی است.
نتيجه: بنابراين تناسخ محال است.
آخرين دليل كه صدر المتألهين در كتاب خود میآورد اين است كه وی میگويد هر دليل كه در اثبات معاد بكار رود، وجود تناسخ را باطل میسازد. البته بايد توجه داشت كه دلايل اثبات معاد بسيار متنوع و متعدد است.
يكی از آموزههای دالايیلاما، اعتقاد به اصل شاد زيستن است. وی شاد زيستن را هدف زندگی میداند و میگويد انسان پا به عرصه اين جهان گذاشته تا شاد زندگی كند. با اين نگاه، مذهبی كاملتر است كه در تمام مكانيزمهای خود به شاد بودن انسان اهميت دهد و آئينی در معنويت راستبنيان است كه به راه كارهای شاد بودن انسان در حيات دنيوی بپردازد.
دالايیلاما در كتابهای خود اذعان میكند كه من تنها كسی هستم كه به شاد بودن انسان اهميت دادهام و راهكارهايی برای شادی انسان ارائه كردهام. از نگاه او شاد زيستن و با انرژی بودن، نيل به غايت و هدف زندگی در اين جهان است.
دالايیلاما معتقد است كه در مذاهب مختلف ممكن است بخشی از شادی مطرح شود، اما شاد زيستن هدف اين گونه از مذاهب نيست، لذا مذاهب و شرايع تنها لايههای سطحی خواستهها و نيازهای انسان را اشباع میكنند، اما ارضای لايههای عميق و درونی انسان تنها با شاد زيستن محقق میشود كه اين مطلب هرگز در مذاهب اشباع و ارضا نمیشود.
دالايیلاما در سخنان خود عنوان میكند كه هر كس به هر كيش و مذهبی است برای رسيدن به هدف و غايت بايد به نزد من بيايد، با اين سخن دالايیلاما مذهب خود را فرا مذهب معرفی میكند. شاد زيستن دالايیلاما در اصل از تفكرات بودا سرچشمه گرفته است، زيرا يكی از مهمترين آموزههای بودا، اصل رنج در زندگی است. بودا به چهار حقيقت معتقد است كه عبارتند از، انسان از روز تولد تا لحظه مرگ در رنج بسر میبرد، رنج انسان عامل اساسی دارد، عامل و منبع اصلی تمام آلام و رنجهای بشر، اميال و هواهای اوست و در نهايت بايد با آميال دستنايافتنی بشر مبارزه كرد.
بودا برای مقابله با درد رنجهای بشر يك برنامه هشت بندی ارائه میكند كه آن هشت بند را به قواعد رهبانيت تبديل میكند. لازم به ذكر است كه قواعد رهبانيت در كتاب «تی پيتكه» كه از بودا به جای مانده به تفصيل بيان شده است. بودا معتقد بود كه انسان با رنج پا به عرصه زندگی گذاشته، اما نبايد زندگی خود را با رنج ادامه دهد. اگر كسی توانست رنج را از خود دور كند، شادی جايگزين آن رنج در وجود او خواهد شد.
دالايیلاما تنها يك قرائت جديد از اصول اعتقادی بودا را مطرح میكند. دالايیلاما با سخنان خود در رابطه با شاد زيستن تنها اصل رنج بودا را مطرح میكند و برای رهايی انسان از رنج ذاتی كه همراه هميشگی انسان است يك راهكار ارائه میدهد. روش دالايیلاما برای رهايی از رنج ايجاد باشگاههای خنده در سراسر جهان است.
نشست نهم ------------------------------------------------------------------------------------------------- مشاهده گزارش تصویری
حكم به اينهمانی «رنج» بودا و «كبد» قرآنی، شتابزده و ناشی از سطحینگری است.
آموزههای دالايی لامای نهم از انديشههای بودا و يوگا در هندوستان است. در جلسه پيش اندكی درباره آيين لاما و فرهنگ تبت و زندگینامه شخص دالايی لامای چهاردهم مباحثی را مطرح كرديم و نيمنگاهی به افكار و انديشههای او نيز داشتيم.
در آن جلسه مقرر شد تا مباحث مربوط به دالايی لاما را در دو بخش ارائه كنيم: بخش نخست زندگینامه و مقدمات بود كه گذشت و بخش دوم تعاليم، انديشهها و آموزههای اوست. از آنجا كه تعاليم، انديشهها و آموزههای دالايی لاما از اهميت خاص و ويژهای برخوردار است و در بسياری از آموزهها با ديگر آيينهای معنويتگرای نوظهور هندی و حتی غيرهندی مشترك و مشابه است، بنا را بر اين گذاشتيم تا تأمل و درنگ بيشتری بر آموزهها و مباحث اين آيين داشته باشيم.
آموزهها و تعاليم دالايی لاما متعدد و متنوع است، شايد حدود 9 آموزه سراسر افكار و انديشههای وی را تشكيل دهد كه در اينجا به نمونههايی چند از آن اشاره میكنيم. اصل تناسخ نخستين آموزه آيين دالايی لاما است. چنانكه در مباحث پيشين اشاره شد اصل تناسخ با فرهنگ هند گره خورده و هرگاه نامی از هندوستان به ميان میآيد، اصل تناسخ به ذهن تداعی میشود. بنابراين فرهنگ هند يعنی تناسخ و تناسخ يعنی فرهنگ هندوستان!
گرچه اين ديدگاه نيز به صورت ضمنی و نهچندان قوی وجود دارد كه انديشه تناسخ از تاريخ و فرهنگ هندوستان نيست و برای نمونه به مصر باستان و دوران فراعنه بازمیگردد، اما ديدگاه اصلی اين است كه زادگاه و خاستگاه اصل تناسخ تفكر هندو در هندوستان است. در جلسات پيشين تناسخ را با بيان ساده تعريف كرديم و با بيان ساده، دو دليل در نقد و تحليل و بررسی تناسخ ارائه كرديم.
دالايی لاما هدف اصلی زندگی را شادی و شادمانه زيستن میداند و اين هدف دقيقاً بر اساس آموزه بودا و آيين بوديسم شكل گرفته است. بودا با نام اصلی «سيذارته گوتمه» در نيمه دوم از سده پنجم قبل از ميلاد میزيست و نقل است كه پس از هفت سال رياضات، در نهايت به نوعی حالت روشنبينی و روشنضميری نائل شد و بعدها نام آن حالت را «نيروانه» ناميد. وی به تدريج آموزههايی پيدا كرد و نسخههايی برای نجات بشريت پيچيد و آموزههای او كه حاصل حالات و خلسههايش بود، در حدود 45 سال سراسر هند را فراگرفت و با سرعت از هندوستان نيز خارج شد.
آموزههای بودا بسی متنوع و مبسوط و گسترده است و بنده تنها به يكی از آنها كه به اصل شادی در آموزههای دالايی لاما مربوط میشود اشاره میكنم. شايد بتوان گفت كه مهمترين آموزه بودا اصل رنج است كه اگر انسان بتواند از آن رهايی يابد حالت جانشين و جايگزين آن يعنی شادی به او دست خواهد داد. همان آموزهای كه توسط دالايی لامای چهاردهم هدف اصلی زندگی در اين جهان تلقی شده است.
اصل شادی دقيقاً مبتنی بر اصل رنج بوديسم است. به همين مناسبت جا دارد كه نگاهی به اصل رنج در آيين بوديسم بيفكنيم. بودا معتقد به چهار اصل معروف بود: اول، زندگی از لحظه تولد تا مرگ سراسر رنج است و تمام حيات انسان آميخته از انواع رنج، آلام، كمبودها، نيستیها و پليدیهاست، دوم، ريشه تمامی آلام و رنجهای آدميان در اين جهان آرزوها و اميال آنهاست كه در برخی از برگردانهای فارسی اين اميال و آرزوها به هواهای نفسانی ترجمه شده و خود اين ترجمهها اشكال دارد؛ زيرا اميال و آرزوهای مطرح در آيين بودا به هيچوجه با هواهای نفسانی مصطلح در فرهنگ دينی ما مطابقت ندارد. اينها از باب اينهمانیهايی است كه برخی ميان آيين اسلام و تفكرات ديگر برقرار میكنند.
بنده بارها به دانشجويان توصيه اكيد كردهام كه اگر مشابهتی ـ حتی مشابهت لفظی ـ ميان يك مقوله فكری از فرهنگ ديگر و يكی از مؤلفههای فرهنگ ديگر مشاهده كرديد، هرگز حكم اينهمانی نكنيد. اينهمانی بهطور كلی ميان دو فرهنگ ممنوع است، مگر آنكه مستدل و مستند اثبات شود. در اين مقولهها بسياری از افراد و حتی بزرگان صاحب انديشه گرفتار شده و به اين همانیها فتوا دادهاند.
اصل سوم اين است كه بايد با اين ريشه آمال و آرزوهای بشر كه اساس و بنياد آلام و رنجهای انسانی است، مبارزه كرد و اصل چهارم كه مهمترين اصل از چهار حقيقت بوديسم است اينكه راهكارهايی برای مبارزه با اميال و آرزوهای انسانی كه ريشههای رنجهای انسان هستند ارائه میدهد. اين راهكارها در قالب اصول هشتگانه بودا مطرح میشوند. تفصيل اين راهكارها توسط بودا به قواعد رهبانيت منتهی میشود؛ قواعدی كه به صورت گسترده آيين بودا را به صورت عملی شكل میدهد.
بودا كتابی به نام «تی پيتِكِه»(به معنای سه سبد يا سه زنبيل) دارد كه نگاشته خود اوست و جزء منابع دست اول و بسيار قديمی آيين بوداست. چون اين كتاب سه بخش دارد، هر بخش را يك زنبيل يا سبد ناميده است. بخش اول كه مبسوطترين بخش آن كتاب است، دقيقاً ناظر به همان قواعد رهبانيتی است كه بودا در آيين خود مطرح كرده است. برای مثال يكی از آموزههايی كه در آنجا به تفصيل بيان شده، اجتناب از خوردن گوشت حيوانات است.
اين چهار اصل بهعنوان چهار حقيقت جليل در انديشههای بودا مطرح میشود، با اندكی تأمل بر روی اين چهار اصل میتوان دريافت كه اين چهار اصل به دو اصل خلاصهتر قابل تقسيم و انقسام است: دو اصل اول (زندگی سراسر رنج است و ريشه تمام آلام انسان آرزوهای اوست) دو اصل نظری و مربوط به حوزه انسانشناسی است، اما اصل سوم و چهارم دو اصل عملی و كاربردی ناظر به حوزه رفتار و عمل است. يكی از وجوه انديشههای هندو اين است كه هم به حوزه نظر و هم به حوزه عمل توجه دارد و تنها يك آيين نظری يا عملی را ارائه نمیكند و اين دو وجه را با همديگر عرضه میكند.
نكتهای كه در اينجا محل سخن ماست اينكه در برخی آثار و مقالاتی كه درباره آيين بودا نگاشته شده، به اين نكته اشاره كردهاند كه اصل رنج را قرآن نيز مطرح فرموده است: «لَقَد خَلَقنَا الانسانَ فی كَبَد»(بلد/4) و از همين روی با شتاب زياد حكم به اينهمانی كردهاند. اگر واژه «كبد» را در لغتنامههای قرآنی مانند وجوه القرآن، قاموس القرآن، تفسير غريب القرآن، مجمع البحرين طريحی، مفردات راغب اصفهانی و... مشاهده كنيم، میبينيم كه نوعاً واژه «تعب»(رنج) و «عذاب» را معادل آن قرار دادهاند.
آنان با استناد به اين آيه و رواياتی چند ـ كه برخی از آنها ذيل همين سوره نيز آمده است ـ با حكمی شتابزده مبنی بر اينهمانی اصل رنج بوديسم و واژه قرآنی «كبد» مدعی میشوند كه آنچه بودا درباره رنج مطرح كرده، قرآن نيز همان را گفته است. حال بايد بررسی كرد اصل «كبد» يا «عُسر» كه در قرآن آمده همان اصل رنج بوديسم است يا نه؟ تفاوتهای متعدد، عميق و بنيادی ميان اصل «كبد» قرآنی با اصل رنج بودا وجود دارد.
قرآن كريم رنجهای بشر را مايه درك اراده قاهر الهی میداند
تفاوتهای متعدد، عميق و بنيادين ميان اصل «كبد» قرآنی و «رنج» بودا وجود دارد، بودا زندگی انسان را سراسر رنج میداند، اما قرآن میگويد اگر يك رنج وجود داشته باشد، كنار آن دهها، صدها و بلكه بیشمار نعمت و بركت است. فرق ديگر بين اصل «كبد» كه در آيات قرآن آمده با اصل رنجی كه بودا ـ در چهار حقيقت جليل ـ مطرح میكند اين است كه اگر ما از خالق هستی سؤالی جهت استفهام بپرسيم كه ای حضرت حق! شما فرمودهای كه زندگی انسان در اين عالم آميخته با كبد و عسر است، چرا بايد چنين باشد. آيا بهتر نبود كه در نظام عالم به عنوان نظام احسن سر سوزنی كبد و رنجی نباشد؟ خداوند حق پاسخ داده است. اما اگر اين سؤال را پيشتر از آن از بودا بپرسيم پاسخ او چيست؟
اگر از بودا درباره اصل اول از چهار حقيقت جليل او بپرسيم كه چرا زندگی را سراسر رنج دانسته است و بهتر نبود كه اينگونه نباشد؟ آيا بودا پاسخی برای اين پرسش بنيادی و اساسی دارد؟ هرگز! اصلاً بودا ذهنش به اينجاها نمیرسد. اين از جمله سؤالات بنيادی انسان است و برای بودا اصلاً قابل طرح نيست؛ يعنی خالق هستی خود مطرح میكند و جالب است كه پی از آن آيه بلافاصله جواب میدهد، آيه 5 سوره بلد «أَیَحْسَبُ أَن لَّن یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ» پاسخ همين سؤال است.
در يك تحليل انسانشناختی و روانشناختی بايد گفت كه انسان در اين جهان خواستههايی دارد و هيچ انسانی در روی زمين نيامده كه تمام خواستههای او محقق شود. خواستههای انسان در اين جهان به صورت طبيعی از سه حالت بيرون نيست: يا تمام آنها محقق میشود كه اين حالت محال است. در وضعيت دوم هيچ يك از خواستههای انسان محقق نمیشود و وضعيت سوم آن است كه بخشی از خواستههای انسان محقق شود و بخشی محقق نشود. اگر وضعيت انسان در اين عالم چنين است كه يا محقق نمیشود و يا اندكی از آن محقق میشود، نتيجه آن به لحاظ روحی و روانی رنج است.
علت اصلی رنج و الم انسان دقيقاً همين است كه او چيزهايی را میخواهد و محقق نمیشود و در آن صورت ناراحت میشود. چرا خواستههای ما محقق نمیشود و در صورت تحقق به طور كامل محقق نمیشود؟ خداوند در پاسخ به اين چرا فرموده است كه علت آن است تا انسان بداند كه در اين عالم يك اراده قاهری حاكم است و اين عالم نه به اراده انسان، بلكه به اراده خالق قاهری میچرخد. اين عالم نظامی دارد و اگر بنا بود تمام خواستهها از تمام انسانها در اين عالم محقق شود، اصلاً عالم از هم فرومیپاشيد. يك اراده غالب و قاهر اين عالم را اراده، اداره و تدبير و ربوبيت میكند و تنها آن حكيم عالم میداند كه چه ميزان از كدامين خواسته يك انسان لازم است محقق شود.
پس اگر بپرسيم چرا بايد انسان در اين عالم رنج ببرد خالق هستی و انسان و آلام انسان به ما میگويد علت آن است تا بدانی اراده قاهری بر اين عالم غالب و استوار است. اين مضمون آيه بعدی است: «آيا پندارد كه هيچ كس هرگز بر او دست نتواند يافت؟» به تعبيری از اين امر به فلسفه رنج تعبير میشود. الهيات امروز در غرب گرايشهای مختلفی پيدا كرده و يكی از نگرشها و رويكرهای اخير در حوزه الهيات مسيحی دقيقاً همين الهيات آلام و رنج است.
تمام كسانی كه در اين حوزه كار میكنند به دنبال پاسخ به اين فلسفهاند كه چرا انسان بايد در اين عالم رنج ببيند و فلسفه آلام و رنجهای بشر چيست؟ تمام اين فلسفهها سرانجام به اين آيه قرآن برمیگردد. خالق هستی در قرآن به ما میگويد كه علت آلام و رنجهای بشر اين است كه انسان وقتی چيزی میخواهد و محقق نمیشود، بايد بفهمد كه اراده ديگری غالب و قاهر است و چون چنين است، جايی كه خواسته انسان نمیشود، به سبب طرح و نقشه عالم است و آنجايی كه محقق میشود، در پی اذن است و اگر اذن ندهند آنجا نيز محقق نخواهد شد و اصلاً در اين عالم بیاذن خالق چيزی محقق نخواهد شد.
فرق چهارم آن است كه مهمترين ويژگی انسان از منظر بودا رنج است و غير از اين هيچ چيز ديگر به لحاظ انسانشناسی برای بودا اهميت ندارد. نيمنگاهی به آيات قرآن نشانگر آن است كه انسانها در اين جهان از نظر خالقشان ويژگیهای بسيار متعددی دارند كه يكی از آنها كبد است و خداوند متعال اين خصيصه را نسبت به خصائص ديگر برجسته نكرده است.
اکنون به بیان نمونههايی از خصائص انسان در اين جهان و از نگاه خالق او میپردازیم. يكی از نمونهها در آيه شريفه 11 از سوره اسراء آمده است: «وَكَانَ الإِنسَانُ عَجُولًا». يكی از ويژگیهای انسانها در اين جهان عجول بودن است و انسانها اساساً، خلقاً و وجوداً شتابگر و عجول هستند و همچنانكه اگر عجول بودن را تنها خصيصه انسان بدانيم، درست نيست، اينكه تنها خصيصه انسان را در كبد بودن بدانيم نيز قول درستی نيست.
انسان كارهای خود را در يك بازه زمانی انجام میدهد. در نسبت ميان كار و زمان سه حالت وجود دارد: يا انسان آن كار را بيش از زمانش انجام میدهد يا تعادل و سوم آنكه كار را در كمتر از زمانش انجام دهيم. حالت اول و سوم، افراط يا تفريط است و مطلوب، تعادل است و از همين روی بايد زمان منحصر هر كار را سنجيد. انسانها عجولند و میخواهند زودتر از زمان هر عمل به آن مقصد برسند.
اميرالمؤمنين(ع) در روایتی میفرمایند: «ان الامور مرهونة باوقاتها؛ هر امری و هر مطلوبی زمان خاصی دارد و اگر آن زمان نرسد، به آن مطلوب نمیرسيم». بنابراين تعادل يا به تعبير دينی آن «اقتصاد» در كارها اين است كه انسان بكوشد كه كارهای خود را در بازه زمانی متعادل و مقتصدانه انجام دهد.
از ديگر ويژگیهای انسان كه در سوره كهف ذكر شده اين است «وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً؛ انسان بيش از هر چيز سر جدال دارد» انسانها بسيار اهل جدلند، بدان معنا كه انسان درستی معنای «الف ب است» را میفهمد ولی از قبل خودش گفته «الف ب نيست»، سر اين سخن خود اصرار می كند و میكوشد تا با حرّافی و توجيهات غيرمنطقی سخن خود را كه خود به نادرستی آن آگاه است، به كرسی بنشاند؛ يعنی انسانهای حقناپذير كه میدانند حق چيست ولی دوست ندارند تا آن را بپذيرند، جهت اثبات امر باطل خود حرّافی میكنند. به اين حالت «اكثر شیء جدلا» گفته میشود. اين حالت بدی است و انسان بايد بكوشد تا حقپذير و حقفهم باشد و ديگر آنكه حق را تنها يكبار بگويد و اگر مخاطب نپذيرفت او را رها كند.
سؤالی جالب و آن اينكه اگر از آسمان صد خير، بركات، نعمات، خوبی و شادی نازل بشود وضعيت ما انسانها چيست؟ دو ويژگی در اين زمينه داريم، تماميتخواه و انحصارطلب هستيم. يعنی دوست داريم كل آن فقط از آن ما بشود. اگر از آسمان صد شر، بدی، كجی، گرفتاری و نگرانی بيايد باز هم انحصارطلب و تماميتخواهيم منتهی از ناحيه عكس؛ يعنی میگوييم كل اين شرور فقط از آن ديگران باشد، به اين ويژگی به لحاظ اخلاقی حرص و به لحاظ قرآنی هلوع میگويند: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا»(معارج/19).
هلوع به معنای حريص است كه دو پيامد دارد: همه شرور را برای ديگران و همه خيرات را تنها برای خود میخواهد و در ادامه آمده است: «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا؛ چون صدمهاى به او رسد جزع كند و چون خيرى به او رسد بخل ورزد»(معارج/21 ـ 20).اين وضعيت موجود انسانی است و وضعيت مطلوب آن است كه در شادی ديگران شريك نباشد و تنها شراكت او در غم ديگران باشد.
فراز بسيار زيبايی از كلمات حضرت امير(ع) در نهجالبلاغه هست كه فرمودند: «مؤمن كسی است كه تنها در انديشه شاد كردن ديگران باشد»، گفت: اين بدان معناست كه خوبیها و بركات انسانها از آن خودشان است و انسان تنها بايد در غمهای آنها شريك باشد و طمع به داشتههای ديگران و «ما فی ايدی الناس» نداشته باشد و حرص ديگران را نخورد، چراكه روزی هركس خواهد رسيد.
وضعيت موجود هلوع و حريص است و وضعيت مطلوب حالت ديگری است، خداوند امدادگر است و نخستين كسی كه در عالم كميته امداد دائر كرد به اندازه كلان هستی، خالق هستی است: «كُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ»(الاسراء/20) يعنی كار خداوند تنها امدادگری است و مؤمن كسی است كه خُلقش خُلق خدايی باشد و او نيز دست اعطاء، بخشش و گذشتش بيش از ديگران باشد، مؤمن بايد در فكر شاد كردن ديگران باشد.
مهمترين وظيفهای كه همسران در منزل دارند دقيقاً همين است. اگر شوهر تمام همتش اين باشد كه عيالش با چه خوشحال میشود و نياز به گفتن آن هم نباشد، اگر بگويد و دلش را شاد كنيد جالب نيست، بلكه نگويد و شما بفهميد با چه چيزی خوشحال میشود و او را شاد كنيد، اين جالب است. اگر مرد و زن اينگونه باشند، فقط با عمل به همين يك اصل نهجالبلاغه جامعه گلستان خواهد شد و علت اينكه اينگونه نيستيم، همين هلوع بودن يا حريص بودن ماست.
يكی از مهمترين راهكارهای نجات يك جامعه و هسته مركزی جامعه يعنی خانواده دقيقاً در همين اصل نهفته است. فقط سعی كنيد ديگران و بيش از همه خانواده خود(همسر و فرزندان) خود را شاد كنيد. حتی نيت و فكر انسان برای شاد كردن ديگران عبادت است تا چه رسد به عمل ما و اگر اينگونه عمل كنيم خواهيم ديد كه زندگی ما و جامعه ما و اطراف ما بهتر و نورانیتر و مقدستر و محترمتر خواهد شد. كار خداوند نيز شادكردن خلايق است و ما بايد به جمله شريف «تخلقوا باخلاق الله» عمل كنيم و به اخلاق الهی متخلق شويم.
تفاوت چهارم اين بود كه خداوند متعال در آيات خود به ما میگويد انسانها در اين عالم ويژگیهای مختلف دارند و اگر آيات الهی را به لحاظ خصيصهشناسی انسان بگرديم و بسنجيم خواهيم ديد كه آيات برای انسان حدود 30 ويژگی بيان میكنند و در ارزيابی اين ويژگیها متوجه میشويم كه برخی از آنها از نگاه خالق از برخی ديگر مهمتر است و شايد يكی از ويژگیهايی كه از نگاه خالق هستی كمتر مهم است همان كبد يا عجول باشد و برای مثال هلوع از اين دو صفت مهمتر است.
اما در بررسی ريشهها متوجه میشويم كه مهمترين ريشهای كه در آيات به تأكيد و در احاديث به صراحت بيان شده «حب الدنيا رأس كل خطيئة» است يعنی دنياگرايی و نقطه مقابل آن تقوا و زهد يعنی كاستن از وابستگیها به دنيا و زخارف آنهاست، اساس در قرآن اين است، اما اساس در نگاه بودا چيز ديگری است.
طرح اين مباحث، اهميت و ضرورت دارد؛ اینها مباحثی مبنايی و زيرساختی است. بسياری از فيلمهای هاليوودی بر اساس اصل رنج و برپايه اصل شادی و شادمانه زيستن ساخته میشود. تكنيكهايی كه ارائه میكنند هيچ يك تكنيكهای الهی و آسمانی و متناسب با قوانين هستی نيست.
همچنان كه گفتيم اصل بحث ما آموزههای دالايی لاما بود، اصل نخست اصل تناسخ، اصل دوم اصل رنج كه زيرساخت معنويت دالايیلاماست و آموزه سوم دالايی لاما اصل شادی است كه انشاءالله در مباحث آينده با نگاهی به بحث شادی و غم از منظر قرآن اين مبحث را تشريح خواهيم كرد.
تفسير بودا از «رنج» با نظام احسن قرآنی در تعارض است
قبل از واژه «كبد» در سوره مباركه بلد چند قسم مهم از جمله قسم به مكه مقدس(هذا البلد) ذكر شده و خدواند حكيم عليم قدير لابد پس از اين چند قسم مهم از موضوع بسيار مهمی میخواهد سخن بگويد. آن مسئله مهم را با چند تأكيد در آيه شريفه «لَقَد خَلَقنَا الانسَانَ فی كَبَد» بيان میكند. مفاد آيه به زبان فارسی ساده اين است كه ای انسانها بدانيد كه من خلقت تمام انسانها را در اين جهان آميخته و همراه با رنج كردهام.
تفاوت اول ميان اصل «كبد» در اين آيه و اصل رنجی كه بودا مطرح میكند اين است كه وقتی خداوند مطلبی را با ذكر چند سوگند و تأكيدهای مؤكد بيان میكند و با آوردن تعبير «خلقنا» نشان میدهد كه «كبد» در متن خلقت انسان است و خاصيت خلقت زمينی و مادی اين است كه با كبد آميخته باشد، آيا با اين تفاصيل و توصيفات راه فراری برای انسان از اصل «كبد» وجود دارد يا نه؟ پيداست كه چنين مفری برای انسان ميسر نيست و دلايل آن همان قسمهای متعدد، تأكيدات متنوع و مخصوصاً واژه «خلقنا» است كه نشان میدهد «كبد» در متن خلقت زمينی انسان نهفته است. وقتی كه خداوند میگويد در متن خلقت انسان «كبد» تعبيه شده است بدين معناست كه از اين اصل، راهی جهت رهايی و فرار نيست.
از سوی ديگر در اصل سوم بودا اين بود كه از طريق مبارزه با ريشه رنج يعنی اميال و آرزوهای انسانی بايد از رنج رها شد و در اصل چهارم نيز راهكاری برای فرار و رهايی از آلام و رنجهای بشری ارائه شده بود. از يكسو خداوند در قرآن از تعبيه كبد در متن خلقت انسان سخن گفته كه هيچ امكان فرار و رهايی از آن وجود ندارد و از سوی ديگر بودا به رها شدن از اصل رنج بر اساس اصل سوم و چهارم خود سخن گفته است.
خداوند خالق هستی به انسان میگويد من انسان و زمين را به گونهای آفريدم كه خلقت او هميشه آميخته با آلام متعدد و متنوع است، در اين خلقت و اين نوع هستی راهی برای جدايی از آن نيست مگر تنها از طريق مرگ و انتقال به عالم ديگر. ولی بودا دعوت میكند به رهايی از چيزی كه خداوند خالق هستی به انسان میگويد از آن امكان رهايی و فرار نيست. معنای سادهاش آن است كه بودا به چيزی دعوت میكند كه امكانپذير نيست و اين بدان معناست كه بودا از سده پنجم پيش از ميلاد تاكنون بشريت را به امری امكانناپذير و نشدنی دعوت كرده است و به اصطلاح عاميانه انسانها را سر كار گذاشته است.
فرق دوم ميان اصل «كبد» قرآنی با اصل رنج بودا این است که آيه میفرمايد متن خلقت انسان آميخته به رنج و الم است و در آيات مشابه نيز همين تعبير آمده است؛ با اين تفاوت كه در آيات مشابه اين اصل با تفصيل و وضوح بيشتری آمده است: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»(انشراح/5و6). براساس اين آيه كه مكمل اصل «كبد» در آيه پيشين است، ما به استنباط جديدی منتقل میشويم و آن اصل ديگری است و آن اينكه اين آيه میفرمايد در اين جهان الم و رنج و تعب و عذاب هست، ولی آن آيه میگويد در اين جهان الم و عذاب و سختی و عسر هست، ولی اينگونه نيست كه اين جهان فقط آميخته با رنج باشد.
در اين جهان عسر با يسر آميخته است و در آن لذت، شادی و شادمانی و در عين حال گرفتاری هم هست. اين جهان، جهان دوگونهای است و كل اين عالم و كل زمين و دنيا دوگانه است. اين جهان آميخته به اضداد است و انگشت بر هرچه بگذاريم نقطه مقابلش نيز وجود دارد. در اين جهان شادمانی و نشاط، اميد و رجاء، انبساط خاطر و بسط و نشاط هست، همچنين در اين جهان گرفتاری و رنج و عذاب و تعب هست. اين از نصوص آيات قرآن كريم است.
اين در حالی است كه بودا در اصل اول خود زندگی را سراسر رنج میداند و به تعبير ساده نگاه بودا به هستی و اين جهان نگاهی كاملاً سياه است و به لحاظ انسانشناسی و جهانشناسی نگاهش به جهان هستی سياه و ظلمانی است، به تعبير ديگر بودا سياهنمايی میكند، در حالیكه خالق هستی در اين آيات واقعيت جهان هستی را كه مخلوق خود آن خالق است، بيان میكند.
آن واقعيت اين است كه وقتی انسان به اين دوره از حيات يعنی دنيا و ناسوت گام مینهد، بداند كه اين جهان عسر محض(غم و اندوه محض) و نيز يسر محض(نشاط و شادمانی محض) نيست. در اين جهان چنانكه حق و باطلش، زشت و زيبايش و حسن و قبحش به هم آميخته است، خاصيت اين عالم آن است كه شادمانی و اندوهش و به تعبير قرآن عسر و يسرش و كبد و نشاطش را خداوند عالم در كنار يكديگر نشانده است.
اساساً خداوند نظام اين جهان را نظام احسن معرفی میكند: «الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ»، يكی از وجوه زيبايیشناسی عالم اين است كه اين عالم حسن محض نيست و اين عالم قبح و زشتی محض نيز نيست؛ زيرا اگر جهان يكپارچه زيبا بود، جهان در واقع اصلاً زيبا نبود؛ زيرا وقتی انسان به زيبايی آن پی میبرد كه كنار آن زشتی نيز باشد. آنگاه انسان يسر را متوجه میشود كه كنار آن عسر هم باشد و آنگاه انسان عطر گل را میفهمد كه در كنار آن گنداب مردابی هم باشد. آن زمان انسان از لطافت گل بهره میبرد كه كنار آن خاری هم باشد.
از همين رو اينكه اين جهان زيباست و نه تنها زيباست بلكه به زيباترين وجه ممكن خلق شده است، يكی از وجوهش اين است كه اين جهان جهان دوقطبی است، گرچه فوق آن دو قطب، امر واحد است. ما ثنوی نيستيم بلكه میگوييم نظام عالم نظام دو قطبی است و در فوق اين دو قطب (خير و شر، خوبی و بدی، زشتی و زيبايی،عسر و يسر،...) يك خالق واحد است.
بودا در اصل اول خود سياهنمايی كرده و اين جهان را سراسر آميخته به آلام و رنجها و ظلمتها میداند، البته او به يك معنا ناگزير از اين نگرش است، چراكه هر نگاهی كه توحيدی نباشد، سرانجامش همين است. اگر وحی الهی و آموزههای آسمانی نبود، عقل انسان در اين گونه موارد، انصافاً وافی به مقصود نبود.
یک لطیف عرفانی در آيه شريفه «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا» وجود دارد. اگر تفاسير دقيقالنظر مانند الميزان يا تفسير كبير فخر رازی را ذيل اين آيه مراجعه كنيم، يك نكته جالب بيان كردهاند و به يك استنتاج جالب عرفانی نيز اشاره میكنم. ظاهر آيه اين است كه با هر عسری يسری است و در ادامه تأكيد میكند كه حتماً با هر عسری يسری است. لطيفه عرفانی اين است كه عسر با «ال» آمده ولی يسر «ال» ندارد و به صورت نكره آمده است.
«ال» عسر آيه دوم «ال» عهد است؛ بدان معنا كه به همان عسر قبلی اشاره میكند. اما يسر نكره بوده و «ال» ندارد و نگاهی به يسر قبلی ندارد. مضمون آيه اين است كه با هر عسری يسری است و در آيه دوم میگويد با همان عسر هم يك يسر است. اگر «ال» عسر دوم معرفه باشد و عهد ذهنی يا عهد ذكری به عسر قبلی باشد، سرانجام معنای آن اين میشود كه با هر يك عسری حداقل دو يسر وجود دارد؛ يعنی بدانيد در هر گرفتاری كه بشريت در روی اين زمين با آن مواجه میشود، حداقل دو فراخی، دو راحتی و دو نشاط وجود دارد.
به تعبيری اينگونه نيست كه با هر يك غم يك شادی وجود داشته باشد، بلكه با هر يك غم حداقل دو شادی وجود دارد. آن زمان كه انسان در يك عسر قرار میگيرد بايد توجه داشته باشد كه همراه با آن و يا بعد از آن، يسرهای متعددی پيش روی اوست. برای مثال هرگاه يكی از دندانهای انسان درد میگيرد، دندانهای ديگر سالم هستند و اين امر نشانگر يك عسر در كنار سیوچند يسر است.
خاصيت آدمی در اين جهان اين است كه اگر به او صد چيز بدهند، ولی يك چيز ندهند، همان يك چيز را میبيند. اگر قرار باشد كه در همين حال، ما داشتهها و آلام بدن خود را كنار هم قرار داده و با يكديگر مقايسه كنيم، قطعاً داشتهها بسی بيشتر از ناداشتهها خواهند بود. نتيجه داشتهها شادمانی و نتيجه ناداشتهها غم و اندوه است. خاصيت اين جهان اين است كه جلوی بسياری از گرفتاریهای بشر را میگيرند و نمیگذارند به آدمی برسد. اگر يك گرفتاری به انسان برسد، كنار آن چندين و بلكه ميزان بیشماری شادمانی و نشاط و داشتهها، نعم بركات و خيرات در كنار آن به انسان دادهاند.
حال اين سؤال پيش میآيد كه اگر بنابر گفته قرآن كنار هر عسری چندين و بلكه دهها يسر و شادمانی و لذت و نشاط است، انسان اگر در عسر باشد بايد غمگين باشد يا شادمان؟!
براساس آيات و عرفان دينی، بحران و نگرانی آن لحظه بايد دررسد كه انسان احساس كند همه زندگی او تأمين است و كوچكترين كاستی در آن راه ندارد، اما لحظهای كه در زندگی خود چندين نگرانی هست، بايد شادمان باشد؛ زيرا همين است و بيش از اين نخواهد شد و اگر بعد از آن انتظارش را بكشيد فرج(يسر) به او خواهد رسيد. میخواهند صبر و تحمل انسان را بسنجند و اين امر گونهای ابتلاء است.
اگر زمانی در لطائف عرفانی آيات آيات قرآن تأمل كنيم پی خواهيم برد كه اين آيات ما را دعوت به وضعيتهای بسيار متعالی میكنند و آن وضعيتها با اوضاع و احوال فعلی ما بسيار فاصله دارد.
قرآن كريم رنجهای بشر را مايه درك اراده قاهر الهی میداند.
تفاوتهای متعدد، عميق و بنيادين ميان اصل «كبد» قرآنی و «رنج» بودا وجود دارد. بودا زندگی انسان را سراسر رنج میداند، اما قرآن میگويد اگر يك رنج وجود داشته باشد، كنار آن دهها، صدها و بلكه بیشمار نعمت و بركت است. فرق ديگر بين اصل «كبد» كه در آيات قرآن آمده با اصل رنجی كه بودا ـ در چهار حقيقت جليل ـ مطرح میكند اين است كه اگر ما از خالق هستی سؤالی جهت استفهام بپرسيم كه ای حضرت حق! شما فرمودهای كه زندگی انسان در اين عالم آميخته با كبد و عسر است، چرا بايد چنين باشد. آيا بهتر نبود كه در نظام عالم به عنوان نظام احسن سر سوزنی كبد و رنجی نباشد؟ خداوند حق پاسخ داده است. اما اگر اين سؤال را پيشتر از آن از بودا بپرسيم پاسخ او چيست؟
اگر از بودا درباره اصل اول از چهار حقيقت جليل او بپرسيم كه چرا زندگی را سراسر رنج دانسته است و بهتر نبود كه اينگونه نباشد؟ آيا بودا پاسخی برای اين پرسش بنيادی و اساسی دارد؟ هرگز! اصلاً بودا ذهنش به اينجاها نمیرسد. اين از جمله سؤالات بنيادی انسان است و برای بودا اصلاً قابل طرح نيست؛ يعنی خالق هستی خود مطرح میكند و جالب است كه پی از آن آيه بلافاصله جواب میدهد، آيه 5 سوره بلد «أَیَحْسَبُ أَن لَّن یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ» پاسخ همين سؤال است.
در يك تحليل انسانشناختی و روانشناختی بايد گفت كه انسان در اين جهان خواستههايی دارد و هيچ انسانی در روی زمين نيامده كه تمام خواستههای او محقق شود. خواستههای انسان در اين جهان به صورت طبيعی از سه حالت بيرون نيست: يا تمام آنها محقق میشود كه اين حالت محال است. در وضعيت دوم هيچ يك از خواستههای انسان محقق نمیشود و وضعيت سوم آن است كه بخشی از خواستههای انسان محقق شود و بخشی محقق نشود. اگر وضعيت انسان در اين عالم چنين است كه يا محقق نمیشود و يا اندكی از آن محقق میشود، نتيجه آن به لحاظ روحی و روانی رنج است.
علت اصلی رنج و الم انسان دقيقاً همين است كه او چيزهايی را میخواهد و محقق نمیشود و در آن صورت ناراحت میشود. چرا خواستههای ما محقق نمیشود و در صورت تحقق به طور كامل محقق نمیشود؟ خداوند در پاسخ به اين چرا فرموده است كه علت آن است تا انسان بداند كه در اين عالم يك اراده قاهری حاكم است و اين عالم نه به اراده انسان، بلكه به اراده خالق قاهری میچرخد. اين عالم نظامی دارد و اگر بنا بود تمام خواستهها از تمام انسانها در اين عالم محقق شود، اصلاً عالم از هم فرومیپاشيد. يك اراده غالب و قاهر اين عالم را اراده، اداره و تدبير و ربوبيت میكند و تنها آن حكيم عالم میداند كه چه ميزان از كدامين خواسته يك انسان لازم است محقق شود.
پس اگر بپرسيم چرا بايد انسان در اين عالم رنج ببرد خالق هستی و انسان و آلام انسان به ما میگويد علت آن است تا بدانی اراده قاهری بر اين عالم غالب و استوار است. اين مضمون آيه بعدی است: «آيا پندارد كه هيچ كس هرگز بر او دست نتواند يافت؟» به تعبيری از اين امر به فلسفه رنج تعبير میشود. الهيات امروز در غرب گرايشهای مختلفی پيدا كرده و يكی از نگرشها و رويكرهای اخير در حوزه الهيات مسيحی دقيقاً همين الهيات آلام و رنج است.
تمام كسانی كه در اين حوزه كار میكنند به دنبال پاسخ به اين فلسفهاند كه چرا انسان بايد در اين عالم رنج ببيند و فلسفه آلام و رنجهای بشر چيست؟ تمام اين فلسفهها سرانجام به اين آيه قرآن برمیگردد. خالق هستی در قرآن به ما میگويد كه علت آلام و رنجهای بشر اين است كه انسان وقتی چيزی میخواهد و محقق نمیشود، بايد بفهمد كه اراده ديگری غالب و قاهر است و چون چنين است، جايی كه خواسته انسان نمیشود، به سبب طرح و نقشه عالم است و آنجايی كه محقق میشود، در پی اذن است و اگر اذن ندهند آنجا نيز محقق نخواهد شد و اصلاً در اين عالم بیاذن خالق چيزی محقق نخواهد شد.
فرق چهارم آن است كه مهمترين ويژگی انسان از منظر بودا رنج است و غير از اين هيچ چيز ديگر به لحاظ انسانشناسی برای بودا اهميت ندارد. نيمنگاهی به آيات قرآن نشانگر آن است كه انسانها در اين جهان از نظر خالقشان ويژگیهای بسيار متعددی دارند كه يكی از آنها كبد است و خداوند متعال اين خصيصه را نسبت به خصائص ديگر برجسته نكرده است.
يكی از نمونهها در آيه شريفه 11 از سوره اسراء آمده است: «وَكَانَ الإِنسَانُ عَجُولًا». يكی از ويژگیهای انسانها در اين جهان عجول بودن است و انسانها اساساً، خلقاً و وجوداً شتابگر و عجول هستند و همچنانكه اگر عجول بودن را تنها خصيصه انسان بدانيم، درست نيست، اينكه تنها خصيصه انسان را در كبد بودن بدانيم نيز قول درستی نيست.
انسان كارهای خود را در يك بازه زمانی انجام میدهد. در نسبت ميان كار و زمان سه حالت وجود دارد: يا انسان آن كار را بيش از زمانش انجام میدهد يا تعادل و سوم آنكه كار را در كمتر از زمانش انجام دهيم. حالت اول و سوم، افراط يا تفريط است و مطلوب، تعادل است و از همين روی بايد زمان منحصر هر كار را سنجيد. انسانها عجولند و میخواهند زودتر از زمان هر عمل به آن مقصد برسند.
اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «ان الامور مرهونة باوقاتها؛ هر امری و هر مطلوبی زمان خاصی دارد و اگر آن زمان نرسد، به آن مطلوب نمیرسيم». بنابراين تعادل يا به تعبير دينی آن «اقتصاد» در كارها اين است كه انسان بكوشد كه كارهای خود را در بازه زمانی متعادل و مقتصدانه انجام دهد.
از ديگر ويژگیهای انسان كه در سوره كهف ذكر شده اين است «وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً؛ انسان بيش از هر چيز سر جدال دارد» انسانها بسيار اهل جدلند، بدان معنا كه انسان درستی معنای «الف ب است» را میفهمد ولی از قبل خودش گفته «الف ب نيست»، سر اين سخن خود اصرار می كند و میكوشد تا با حرّافی و توجيهات غيرمنطقی سخن خود را كه خود به نادرستی آن آگاه است، به كرسی بنشاند؛ يعنی انسانهای حقناپذير كه میدانند حق چيست ولی دوست ندارند تا آن را بپذيرند، جهت اثبات امر باطل خود حرّافی میكنند. به اين حالت «اكثر شیء جدلا» گفته میشود. اين حالت بدی است و انسان بايد بكوشد تا حقپذير و حقفهم باشد و ديگر آنكه حق را تنها يكبار بگويد و اگر مخاطب نپذيرفت او را رها كند.
سؤالی جالب و آن اينكه اگر از آسمان صد خير، بركات، نعمات، خوبی و شادی نازل بشود وضعيت ما انسانها چيست؟ دو ويژگی در اين زمينه داريم، تماميتخواه و انحصارطلب هستيم. يعنی دوست داريم كل آن فقط از آن ما بشود. اگر از آسمان صد شر، بدی، كجی، گرفتاری و نگرانی بيايد باز هم انحصارطلب و تماميتخواهيم منتهی از ناحيه عكس؛ يعنی میگوييم كل اين شرور فقط از آن ديگران باشد، به اين ويژگی به لحاظ اخلاقی حرص و به لحاظ قرآنی هلوع میگويند: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا»(معارج/19).
هلوع به معنای حريص است كه دو پيامد دارد: همه شرور را برای ديگران و همه خيرات را تنها برای خود میخواهد و در ادامه آمده است: «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا؛ چون صدمهاى به او رسد جزع كند و چون خيرى به او رسد بخل ورزد»(معارج/21) اين وضعيت موجود انسانی است و وضعيت مطلوب آن است كه در شادی ديگران شريك نباشد و تنها شراكت او در غم ديگران باشد.
حضرت امير(ع) در نهجالبلاغه میفرمایند: «مؤمن كسی است كه تنها در انديشه شاد كردن ديگران باشد». اين بدان معناست كه خوبیها و بركات انسانها از آن خودشان است و انسان تنها بايد در غمهای آنها شريك باشد و طمع به داشتههای ديگران و «ما فی ايدی الناس» نداشته باشد و حرص ديگران را نخورد، چراكه روزی هركس خواهد رسيد.
وضعيت موجود هلوع و حريص است و وضعيت مطلوب حالت ديگری است، خداوند امدادگر است و نخستين كسی كه در عالم كميته امداد دائر كرد به اندازه كلان هستی، خالق هستی است: «كُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ»(الاسراء/20) يعنی كار خداوند تنها امدادگری است و مؤمن كسی است كه خُلقش خُلق خدايی باشد و او نيز دست اعطاء، بخشش و گذشتش بيش از ديگران باشد، مؤمن بايد در فكر شاد كردن ديگران باشد.
مهمترين وظيفهای كه همسران در منزل دارند دقيقاً همين است. اگر شوهر تمام همتش اين باشد كه عيالش با چه خوشحال میشود و نياز به گفتن آن هم نباشد، اگر بگويد و دلش را شاد كنيد جالب نيست، بلكه نگويد و شما بفهميد با چه چيزی خوشحال میشود و او را شاد كنيد، اين جالب است. اگر مرد و زن اينگونه باشند، فقط با عمل به همين يك اصل نهجالبلاغه جامعه گلستان خواهد شد و علت اينكه اينگونه نيستيم، همين هلوع بودن يا حريص بودن ماست.
يكی از مهمترين راهكارهای نجات يك جامعه و هسته مركزی جامعه يعنی خانواده دقيقاً در همين اصل نهفته است. فقط سعی كنيد ديگران و بيش از همه خانواده خود(همسر و فرزندان) خود را شاد كنيد. حتی نيت و فكر انسان برای شاد كردن ديگران عبادت است تا چه رسد به عمل ما و اگر اينگونه عمل كنيم خواهيم ديد كه زندگی ما و جامعه ما و اطراف ما بهتر و نورانیتر و مقدستر و محترمتر خواهد شد. كار خداوند نيز شادكردن خلايق است و ما بايد به جمله شريف «تخلقوا باخلاق الله» عمل كنيم و به اخلاق الهی متخلق شويم.
تفاوت چهارم اين بود كه خداوند متعال در آيات خود به ما میگويد انسانها در اين عالم ويژگیهای مختلف دارند و اگر آيات الهی را به لحاظ خصيصهشناسی انسان بگرديم و بسنجيم خواهيم ديد كه آيات برای انسان حدود 30 ويژگی بيان میكنند و در ارزيابی اين ويژگیها متوجه میشويم كه برخی از آنها از نگاه خالق از برخی ديگر مهمتر است و شايد يكی از ويژگیهايی كه از نگاه خالق هستی كمتر مهم است همان كبد يا عجول باشد و برای مثال هلوع از اين دو صفت مهمتر است.
اما در بررسی ريشهها متوجه میشويم كه مهمترين ريشهای كه در آيات به تأكيد و در احاديث به صراحت بيان شده «حب الدنيا رأس كل خطيئة» است يعنی دنياگرايی و نقطه مقابل آن تقوا و زهد يعنی كاستن از وابستگیها به دنيا و زخارف آنهاست، اساس در قرآن اين است، اما اساس در نگاه بودا چيز ديگری است.
بسياری از فيلمهای هاليوودی بر اساس اصل رنج و برپايه اصل شادی و شادمانه زيستن ساخته میشود. تكنيكهايی كه ارائه میكنند هيچ يك تكنيكهای الهی و آسمانی و متناسب با قوانين هستی نيست.
همچنان كه گفتيم اصل بحث ما آموزههای دالايی لاما بود، اصل نخست اصل تناسخ، اصل دوم اصل رنج كه زيرساخت معنويت دالايیلاماست و آموزه سوم دالايی لاما اصل شادی است كه انشاءالله در مباحث آينده با نگاهی به بحث شادی و غم از منظر قرآن اين مبحث را تشريح خواهيم كرد.
نشست دهم ------------------------------------------------------------------------------------------------ مشاهده گزارش تصویری
درك حضور پروردگار در زندگی بشر، نتيجه واكاوی لايههای وجودی اوست
در جلسه گذشته نخست در رابطه با زندگینامه و سپس راجع به ايدهها و تعاليم دالايیلاما سخنانی طرح شد. به دو دليل در اين بخش به تفصيل سخن رانده شد؛ اول اينكه افكار و انديشههای دالايیلاما مبتنی بر شاد بودن و شاد زيستن دارای جايگاه مهم و ويژهای در جهان است. دليل دوم در تفصيل مبحث آئين دالايیلاما اين است كه آئين معنوی دالايیلاما آخرين آئينی است كه از ميان آئينهای نوظهور هندی مطرح میشود، لذا مباحثی كه در اين آئين مطرح میشود به نوعی جمعبندی تمامی مباحث آئينهای معنوی نوظهور هند بهشمار میآيد.
پیش از این، راجع به آئين معنوی دالايیلاما به دو نكته اشاره شده بود، آئين دالايیلاما نيز مانند ديگر آئينهای نوظهور معنوی هند مبتنی بر اصل تناسخ است كه به صورت كوتاه در اين رابطه به مباحثی پرداختيم. دومين بحث كه در رابطه با انديشههای دالايیلاما مطرح شد اين بود كه اصل ايدههای دالايیلاما مبتنی بر مبحث رنج در بودا و بوديسم است.
ايده گرفتن از آئين بودا در انديشههای دالايیلاما بهگونهای است كه آئين دالايیلاما را نوعی قرائت نوپديد از آئين بوديسم بهشمار میآورند. در بيان اين مطلب میتوان افزود همانگونه كه آئين بودا مبتنی بر اصل رنج در اين دنيا و چگونگی برطرف كردن رنج از ميان بشر است، آئين دالايیلاما نيز به اين اصل ادامه میدهد، به تعبيری میتوان عنوان كرد كه لامائيسم روايت جديدی از آئين بوديسم است.
اصل دوم در آئين معنوی دالايیلاما اصل رنج است، آنچه بهعنوان اصل رنج در آئين معنوی لاما مطرح میشود، بايد با اصل رنج در اسلام و «كبد» كه در قرآن به آن اشاره شده است، مورد مقايسه قرار گيرد. در اين مقايسه بايد تفاوت ماهوی ميان اصل رنج در آئين بوديسم و اصل كبد در آئين اسلام مشخص شود.
سومين اصل از ميان اصول دالايیلاما كه از آئين بوديسم گرفته شده است و بايد با اصول اسلامی مورد تطبيق و مقايسه قرار گيرد، اصل شادی است، دالايیلاما جملات مختلفی در رابطه با شاد زيستن انسان در اين دنيا عنوان كرده است. وی اعتقاد دارد كه غايت زندگی انسان در اين دنيا جز شاد زيستن چيز ديگری نيست.
مهمترين راهكاری كه دالايیلاما در رابطه با شاد بودن و شاد زيستن انسان در اين دنيا مطرح كرده است، تشكيل باشگاههای خنده است. دالايیلاما و شاگردانش مجموعه تكنيكهايی ارائه میدهند كه به زعم آنها در نهايت منجر به شاد بودن و شاد زيستن انسان خواهد شد.
در اين رابطه بايد نيمنگاهی به آيات و احاديث دين مبين اسلام در رابطه با شاد بودن و شاد زيستن داشت و بعد از آن اين مطالب را با آئين نوپديد دالايیلاما مقايسه كرد.
در اين رابطه ابتدا بايد به اين بحث پرداخت كه خدای متعال، به عنوان خالق بشر از زيستن انسان در اين جهان چه هدفی را دنبال میكند. اگر در اين رابطه به مجموعه آيات و روايات مراجعه شود، متوجه خواهيم شد كه هدف از زيستن انسان در اين دنيا تنها يك چيز است.
واژهای كه در دين اسلام به غايت زندگی بشر در اين دنيا اشاره میكند، واژه «قرب» است، البته واژه مشابه قرب نيز در ميان آيات و روايات وجود دارد كه در اين جلسه ما به بحثی تحليلی در اين رابطه خواهيم پرداخت. قرب دو گونه است؛ اول قرب خدا به ماسوا و انسان و دوم قرب انسان به خدا.
معمولاً هنگامیكه از قرب سخن بهميان میآيد، بُعد دوم قرب يعنی اينكه انسان چه كار كند تا به خداوند متعال نزديك شود، مد نظر است، بايد دقت كرد كه حقيقت قرب بهصورت عمودی است. در حقيقت هم قرب انسان به خدا و هم قرب خدا به انسان مطرح میشود.
در رابطه با قرب خداوند به انسان آيات متعدد و مفصلی در قرآن وجود دارد، در اين رابطه تنها به يك مبحث خواهيم پرداخت و آن اينكه خداوند به ماسوا و انسان نزديك است. خداوند متعال به انسان نزديكتر از آن است كه حتی انسان فكرش را هم نمیتواند بكند.
در آيات متعدد قرآن اوج قرب در فرهنگ دينی اين آيه است كه خداوند متعال فرموده: «فَإِنِّی قَرِيبٌ». براساس گفتههای عرفای اسلامی اين قرب، قرب مطلق محسوب میشود، يعنی مقيد به هيچگونه قيدی نيست. خداوند به ماسوا و بشريت نزديك است.
يكی از اموری كه در اين جهان به انسان بسيار نزديك است، خون جاری در رگهای وی است. اگر يك ثانيه و حتی يك صدم ثانيه خونی كه در مويرگهای مغز جاری است از حركت باز ايستد، زندگی انسان مختل خواهد شد. حال بايد عنوان كرد كه خداوند از خون جاری درون رگهای انسان به او نزديكتر است.
مثال ديگر اينكه ذهن انسان پستوخانه روح محسوب میشود. هر انسانی به خود اجازه میدهد تا راجع به ديگران هرگونه میخواهد بينديشد. تصور هر انسانی بر اين است كه فكر محرمترين امور نزد انسان است، اما بايد دقت داشت كه خداوند از فكرها و ذهنها نيز به انسان نزديكتر است.
قرب خداوند به انسان بههيچعنوان قابل مقايسه با قرب ذهن به انسان يا خون جاری در رگهای وی نيست، هركس تمام زوايای وجودی خود را لايه به لايه واكاوی كند، خداوند را در ميان هر ذرهای حاضر و ناظر میبيند.
درونیترين لايههای وجودی انسان قلب وی بهحساب میآيد، خداوند خود در احاديث قدسی مختلف اشاره كرده است كه جايگاه وی در قلب انسان مؤمن است. حال يكی از عجايب روزگار اين است كه انسان از موجودی كه بسيار به وی نزديك است، بسيار فاصله دارد.
اگر شخصی يا شيئی به ما نزديك باشد عكس آن نيز صادق است، يعنی ما نيز به او نزديكيم، اما اين مطلب يكی از عجايب خلقت است كه ما در اوج بُعد از كسی هستيم كه او در اوج قرب نسبت به ما است.
واشكافی و دقت به اين مطلب نياز به بررسی عميق احاديث و مسائل پيچيده عرفانی دارد، عرفا به اين مطلب كه چگونه میشود انسان از كسیكه به او در نهايت قرب است، دور باشد، بسيار دقت نظر داشتهاند و دائماً سعی كردهاند تا ابعاد پيچيده و رازگونه اين مطلب را كشف كنند.
«فَفِرُّوا إِلَى الله» بيانگر بالاترين درجه قرب انسان به پروردگار است
هدف انسان از زيستن در اين عالم اين است كه از بُعد خود بكاهد و به قرب خويش بر قريب و غريب عالم بيفزايد، البته بايد اشاره كرد كه خداوند هم قريب است و هم غريب. هنگامیكه انسان از خداوند عالم دور است، خداوند به وی قريب و نزديك است، در حالیكه رب العالمين در اوج غربت و فردانيت بهسر میبرد.
هرچقدر انسان به قرب خويش بيفزايد، از غربت خداوند نسبت به خود میكاهد، هدف انسان از آمدن به اين جهان اين خواهد شد كه پله پله بتواند خود را بهسوی خالق هستی بالا ببرد، همانگونه كه در آيه شريفه قرآن میفرمايد «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ؛ سخنان پاكيزه به سوى او بالا مىرود»(فاطر/10).
در حقيقت بايد دقت كرد علت اينكه ما میتوانيم به خداوند نزديك شويم، اين است كه او به ما نزديك است، يعنی علت نزديكی ما به خداوند نزديكی خداوند به ماست؛ بنابراين ميان اين دو قرب اصالت با قرب خداوند به بشر است، نه قرب بشر به خداوند.
البته همانگونه كه در آيات قرآن نيز اشاره شده مبنی بر اينكه «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛ و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست»(نجم/39) وظيفه هركس در اين دنيا سعی و تلاش دائم است و اين سعی بايد در راستای آشتی كردن و نشستن در كنار خداوند باشد.
اگر به آيات قرآن مراجعه شود، متوجه خواهيم شد كه چهار مرحله برای قرب انسان به خداوند بيان شده است. در مرحله اول از مراحل قرب انسان به خداوند اينگونه بيان شده كه در انجام اعمال صالح و كارهای خوب سعی و تلاش كنيد.
بهعنوان مثال در آيات متعدد بيان «أَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَوةَ» را مشاهده میكنيم و همچنين آياتی كه اشاره به روزهگرفتن يا باتقوا بودن انسان دارد. وجه جامع تمام اين اعمال و افعال كه در آيات مختلف به آن اشاره شده است، آيه شريفه «وَافْعَلُوا الْخَیْرَ»يعنی كار خوب انجام دهيد است.
حال بايد به اين سؤال پاسخ داد كه كار خوب چيست؟ شرح و تفسير كار خوب در آيات متعدد عنوان شده است. در اين ميان بايد به اين مطلب اشاره كرد كه قرآن به روش متدولوژی مطالب خود را به دو روش بيان میكند.
قرآن ابتدا مطالب را بهصورت مجمل میآورد و سپس در آيات ديگر همان اجمال را تفصيل میدهد، بهعنوان مثال اگر در آيهای به صورت مجمل اشاره شده «أَقِيمُواْ الصَّلاةَ؛ نماز برپا داريد» در آيات ديگر اين مطلب تفصيل داده شده است.
اگر تمام آياتی كه به تفصيل به اقامه صلوة پرداخته را جمع كنيم، بيان اختصاری آن همان آيه شريفه «أَقِيمُواْ الصَّلاةَ» میشود. همچنين اگر به آيه «وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ؛ و پروردگارتان را بپرستيد»(حج/77) بهصورت مجمل به عبادت پروردگار اشاره شده، در آيات ديگر نوع عبادت تفصيل داده شده است.
حتی در جايیكه به اجمال عنوان شده «اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَیْءٍ؛ خدا آفريدگار هر چيزى است»(زمر/62) در آيات ديگر نوع خلقت به تفصيل بيان شده است. در بيان مثال ديگر میتوان به آيه «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ؛ ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم»(بقره/156) توجه كرد كه اين آيه اشاره به دو قوس هستی دارد. در تفصيل اين آيه هم در قوس نزول آيات تفصيل فراوان يافت میشود و هم در قوس صعود.
يكی از آياتی كه بهصورت مجمل عنوان شده آيه «وَافْعَلُوا الْخَیْرَ؛ و كار خوب انجام دهيد»(حج/77) است، به اين صورت كه حكم كلی هستی در اين است كه هركس در اين دنيا كار خوب و خير انجام دهد در قوس صعود و ارتقا به سمت خداوند قرار میگيرد.
اگر كسی در خيال خود بپندارد كه با كار بد و زرنگی میتواند به مراتب كمال برسد، از نگاه قرآن اين مطلب چيزی جز كجفهمی و جهالت نخواهد بود، لذا اولين پله آشتی با خداوند و نشستن در كنار او اين است كه انسان سعی كند كار خوب انجام دهد، يعنی انسان سعی كند، اما اين سعی وی در راستای فعل حق و ثواب باشد.
مرحله دوم آيه شريفه «أُوْلَئِكَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ؛ آنانند كه در كارهاى نيك شتاب مىورزند»(مؤمنون/61) است، در اين مرحله افراد علاوه بر اينكه كار خير انجام میدهند، تمام سعی و تلاششان اين است كه كار خير را با سرعت انجام دهند.
سرعت در انجام كار خير پسنديده و مطلوب است، اين دسته از افراد هر كار خوب و خيری كه برايشان مهيا شود بهسرعت انجام میدهند و هيچگونه تأخيری را در انجام آن روا نمیبينند.
سومين مرحله از مراحل قرب به خداوند آيه شريفه «فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ؛ پس در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت گيريد» است. در اين مرحله انسان در انجام امور خير از ديگران سبقت و پيشی میگيرد. نكته قابل توجه در اين سه آيه اين است كه متعلق افعال در تمامی اين آيات شريفه واژه «خير» است.
رقابت سازنده در انجام كار خير يعنی اينكه انسان تمام مدت مترصد انجام كار خير باشد و تنها به خود بينديشد و سعی كند در انجام امور خير بر ديگران پيشی گيرد، مثلاً اگر كسی دوبار در روز صدقه میدهد، رقيب وی بايد سعی كند بيش از وی اين عمل را انجام دهد.
هدف و نيت در انجام امور خير نبايد تظاهر و تكبر باشد، انسان بايد به دنبال آشتی با خالق هستی باشد، لذا رقابت سازنده اينگونه معنا خواهد شد كه تمام همت شخص سبقت گيرنده، خود است نه ديگری.
حسادت يعنی اينكه حسود مانع خير نسبت به ديگران شود، اما غبطه به اين معنا است كه مؤمن از خير ديگران ناراحت نمیشود، بلكه تلاش میكند كه خود بر وی پيشی گيرد، بنابراين گام سوم در انجام امور خير اين خواهد بود كه انسان تلاش كند نسبت به ديگران پيشی گيرد.
در مرحله چهارم از مراحل نزديك شدن به خداوند، انسان از تمام ظرفيت و تمام قوای خود برای رسيدن به قرب الهی استفاده میكند، انسان در شرايط عادی میتواند از تمام قوا و نيروهای خود استفاد كند، اما از آنجا كه شرايط پيرامون خود را بسيار عادی فرض میكند، مسلماً چنين كاری نخواهد كرد.
بهعنوان مثال كسی كه بخواهد از نقطه A تا نقطه B به سير بپردازد، اگر شرايط را عادی فرض كند، در اين حالت به شيوه معمول راه خواهد رفت، مثلاً در هر دقيقه پنجاه قدم برخواهد داشت، اما همين انسان اگر شرايط خود را غير عادی تصور كند مانند اينكه حيوانی درنده به وی حملهور شده است، ديگر بهصورت عادی قدم نخواهد زد، بلكه از تمام قوای خود برای فرار از آن حيوان درنده استفاده خواهد كرد.
در روايات اسلامی از اين مطلب اينگونه تعبير شده است كه انسان هر كار خيری كه در اين دنيا انجام میدهد، بايد تصور كند كه آخرين كار وی خواهد بود. در اين صورت انسان از تمام ظرفيت خويش برای انجام امر خير استفاده خواهد كرد، يعنی اگر كار فكری انجام میدهد از تمام قوای فكری خود استفاده خواهد كرد و اگر كار جسمی انجام میدهد از تمام قوای جسمی خود استفاده میكند.
در اين صورت ظرفيتی از انسان نمیماند كه به فعليت نرسيده باشد، آيه شريفه «یَا أَیُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا آن گونه كه حق پرواكردن از اوست پروا كنيد و زينهار جز مسلمان نميريد»(آلعمران/102) به رعايت تقوای الهی با تمام ظرفيت اشاره دارد. در مرحله چهارم انسان به استفاده بهينه از تمام قوای فكری يا جسمی خود میپردازد.
در مرحله چهارم از مراحل قرب الهی انسان سالك بايد بهسوی خدا فرار كند، در اين مرحله اشاره میشود كه به سوی خدا فرار كنيد. در اين مرحله آنچه كه مطلوب است رفتن به سمت خداست، البته نه با پای پياده بلكه با تمام قوای انسانی، همانطوركه آيه شريفه میفرمايد «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ؛ پس به سوى خدا بگريزيد كه من شما را از طرف او بيمدهندهاى آشكارم»(ذاريات/50).
بايد توجه داشت كه واژه «الی» در زبان عربی نيازمند واژه «مِن» است، يعنی وقتی كه انسان میخواهد به سمتی فرار كند، بايد در حقيقت از چيزی يا جايی بهسمت مكانی گريزان باشد. بهطور طبيعی از آيه اينگونه برداشت میشود كه «ففرّوا من غير الله الی الله» يعنی از غير خدا به سوی خدا با تمام توان بايد رفت.
نيل به شادی حقيقی نتيجه گام نهادن در مسير قرب الهی است
يك لحظه زيستن در اين دنيا بدون خدا، مساوی با خسران مبين برای انسان است، در حقيقت زندگی بدون ياد خدا، چيزی جز ضايع كردن عمر نيست، همانكه در سوره مباركه عصر نيز به آن اشاره شده است، آنجا كه میفرمايد: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ؛ كه واقعا انسان دستخوش زيان است».
البته در سوره عصر نيز از ميان انسانهای زيانكار گروهی استثناء شدهاند، از ادامه آيات سوره مباركه عصر اينگونه بهدست میآيد كه هدف از زيستن انسان در اين دنيا احساس حضور خداوند است. ارزش زندگی در اين جهان در كنار خداوند نشستن است و اينكه هر لحظه انسان در تلاش باشد كه خود را به خالقش نزديك كند.
كسی كه با تمام توان و قدرت به سمت خداوند در حركت باشد، تمام منافع هستی به سمت وی خواهد بود كه يكی از منافع اين عالم بهرهمندی از احساسات لطيف و زيباست كه دو نمونه بارز آن «آرامش» و «شادی» در اين حيات است، يعنی كسی كه اينگونه زندگی كند به آرامش و شادی مطلق خواهد رسيد، اما اين آرامش در سايه رفتن به سوی خداوند محقق میشود، لذا شاد بودن هدف نيست، بلكه هديهای الهی است و نتيجه گام نهادن در راستای قرب الهی است.
اگر شخصی تمام اعمال خود را در طی يك روز ليست كند، در نهايت به اين نكته خواهد رسيد كه تمام كارهای انسان در راستای تحقق زندگی مادی در اين دنيا است. حال سؤال اساسی اين خواهد بود كه آيا انسان برای كار و زندگی به اين دنيا آورده شده يا بهتر بگويم آيا انسان به دنيا آورده شده تا در اين جهان به بهتر زيستن بپردازد؟ آيا انسان آمده است تا «زندگی» كند يا «بندگی»؟
كسيكه در اين جهان تمام سعی خود را بر بندگی خداوند قرار میدهد از زندگی خويش دو نوع بهره میبرد، اولين بهره وی از زندگی اينكه بندگی خدای را بهجا آورده و به هدف خلقت خويش پاسخ مثبت داده است و دوم اينكه در اين جهان بهصورت واقعی و حقيقی زندگی كرده است. زندگی بیياد خداوند در جهان چيزی جز مُردن تدريجی نيست كه نام مستعار آن زندگی گذاشته شده است.
اگر كسی بخواهد تنها در اين جهان زندگی كند، از دو فقدان رنج خواهد برد، فقدان اول اينكه چنين شخصی زندگی مطلوب در اين جهان ندارد، ضمن اينكه از بندگی خالق هستی نيز محروم خواهد ماند. آيه شريفه «أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) به اين مطلب اشاره دارد كه هرجا كه نام و ياد خداوند باشد، زندگی در آنجا بههمراه آرامش در جريان است و هر جا كه نام خداوند نباشد از آرامش بهرهای نيست.
نكته جالب توجه اينكه كسيكه در اين دنيا با نام و ياد خدا زندگی میكند، در همين جهان به قلب سليم و سلامت درون دسترسی پيدا میكند. كسی كه در اين دنيا تصميم بگيرد به ندای خداوند مبنی بر عبادت الهی پاسخ مثبت دهد، از زندگی آرامی در دنيا بهره خواهد برد.
شادی در اين جهان نصيب كسی میشود كه از آرامش كافی برخوردار باشد، بايد توجه داشت كه آرامش نيز مخصوص كسی است كه در راه بندگی و ياد خداوند باشد و بهسوی خالق هستی گام بردارد.
اگر فرض كنيم روزی خداوند به انسانها بگويد به سمت من بياييد، اما من هيچكدام از نيازهای شما را پاسخ نخواهم كرد، در اينصورت چند نفر از بندگان به سمت خداوند حركت خواهند كرد. حال بايد بررسی شود اگر ما به سمت خداوند در حركت باشيم، آيا مخلصانه در اين تكاپو خدا را میخوانيم يا اينكه بهدنبال منافع خود هستيم، به بيان سادهتر آيا انسان حقيقتاً به دنبال خداوند است يا «خدای مشكلگشا».
حقيقت مطلب اين است كه اكثر انسانها كسی را میخواهند كه بتواند مشكلی از مشاكل ايشان را برطرف كند. حتی اگر فرض كنيم كه در عالم دو خدا وجود داشته باشد، يك خدای فرعی و يك خدای اصلی كه تمام مشكلات مردم توسط خدای فرعی برطرف میشود، در اين صورت آيا كسی كه دنبال خداوند اصلی خواهد رفت؟
سعدی در داستان سلطان محمود و اياض چنين میگويد: خلاف طريقت بود كه اولياء/ تمنا كنند از خدا جز خدا. با تمام اين اوصاف میتوان چنين گفت كه هدف انسان از زيستن در اين دنيا تنها يك چيز است و آن اينكه با تمام قوا بهسوی خالق هستی بالا رود.
اگر واژگانی كه در قرآن كريم به بحث شادی اشاره دارد بررسی شود، با دو واژه كليدی مواجه خواهيم شد. ابتدا واژه «فرح» و ديگری واژه «سرور». اگر به كليت اين دو واژه در آيات دقت شود متوجه میشويم كه واژه فرح به دو صورت در آيات ذكر شده است: فرح منفی و فرح مثبت.
یکی از مواضعی که فرح منفی مورد اشاره قرار گرفته، آيه شريفه «حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً؛ تا هنگامىكه به آنچه داده شده بودند شاد گرديدند ناگهان [گريبان] آنان را گرفتيم» است که عنوان میكند كه خداوند از انواع و اقسام نعمتهای دنيا به عدهای عطا میكند تا جايیكه سرمست نعمتهای خود میشوند و به شعف میرسند. وقتی انسان سرمست نعمتهای دنيوی شد، ناگاه خداوند میگويد: «أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً» يعنی به يكباره تمام اين داشتهها از وی گرفته میشود. البته اين حالت را تك تك ما نيز در زندگی تجربه كردهايم. لازم نيست انسان در اوج نعمت بهسر ببرد، بلكه هركس به اندازه روزهای شادی و سرور، روزهای تلخ در زندگی تجربه كرده است.
واژه فرح در رابطه با زندگی قارون نيز نازل شده است. هنگامی كه خداوند متعال میفرمايد: «إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِينَ؛ آنگاه كه قوم وى بدو گفتند شادى مكن كه خدا شادىكنندگان را دوست نمىدارد» البته بايد دقت داشت كه غير از شخص قارون در حال حاضر ما نيز قارونهای متعدد داريم، همچنين داشتههای قارون امروزه تنها بهصورت مال نيست، بلكه هر قارونی از يك نعمت الهی بهرهمند است، مثلاً برخی زيبايی زائد الوصفی دارند، برخی ديگر خوشاندام هستند، بعضی مال و ثروت دارند و برخی ديگر از قدرت بهرهمندند.
اگر انسانی به اين داشتههای خويش توجه كند، داشتههايش را در حد يك بت بپرستد، دل به داشتههای خود ببندد و در مجموع نسبت به داشتههای خود حالت فرح پيدا كند، حكم بعد از اين فرح «أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً» خواهد بود.
خداوند در آيه ديگر به ذوق طبيعی و طبيعت كلی بشر اشاره میكند، آنجاكه میفرمايد: «إِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا؛ ما چون رحمتى از جانب خود به انسان بچشانيم بدان شاد و سرمست گردد» اين آيه يكی از سنتها و قوانين الهی است كه به جنبه حيوانی بشر میپردازد.
اين آيه عنوان میكند كه انسانها در شرايط معمول و طبيعی هنگامیكه داشتههای خويش را حس میكنند، از داشتههای خويش خوشحال میشود و لذت میبرد. در اين هنگام سنت «أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً» اتفاق خواهد افتاد كه اسم اين كار در سنت الهی «استدراج» است. از مجموع اين آيات اينگونه بهدست میآيد كه فرح در اين محدوده امر مثبتی محسوب نمیشود.
در ميان آيات قرآن واژه فرح در معنای مثبت نيز بهكار رفته است، اما غالباً واژه فرح در معنای منفی استفاده میشود، از جمله آياتی كه در آن واژه فرح به معنی و مفهوم مثبت اشاره دارد آيه « قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ؛ گو به فضل و رحمتخداست كه [مؤمنان] بايد شاد شوند و اين از هر چه گرد مىآورند بهتر است»(يونس/58) به اين فرح، فرح آسمانی گفته میشود كه در مقابل فرح زمينی و وابسته قرار دارد.
شادی مثبت و حقيقی در اين عالم برای انسان اينگونه كسب میشود كه نگاه انسان به داشتههايش نگاه تملكی نباشد، بلكه نگاهی امانتدارانه باشد. انسان بايد هميشه اينگونه بينديشد كه خداوند نعمتهايی را در اختيار او قرار داده تا او در اختيار ديگران بگذارد. نام اين عمل در دستور اسلامی «بخشش» است. بنابراين شادی روزافزون انسان اينگونه كسب میشود كه انسان هر چه بيشتر در جريان بخشش نسبت به مخلوقات خداوند قرار گيرد، به تعيير ديگر میتوان گفت شادی حقيقی در اين است كه خداوند به دست انسان روزی ديگر مخلوقات را بدهد.
خداوند خود را با نامی به انسانها معرفی كرده كه دوست دارد انسانها همانگونه باشند، در حقيقت خداوند خود را با عنوان «رحمان» و «رحيم» به انسانها معرفی كرده؛ به اين معنا كه كار من در اين عالم بخشش است، ای انسان تو نيز مانند من باش. در ميان جملات مولای متقيان حضرت علی(ع) نيز در نهج البلاغه و غررالحكم بهگونههای مختلف عنوان شده كه «شادی مؤمن در شاد كردن ديگران است».
واژه سرور نيز دو جهت مثبت و منفی دارد، البته اغلب واژه فرح در قرآن در معنای منفی بهكار رفته و دفعات اندكی اين واژه در آيات قرآن به معنای مثبت استفاده شده است. اين در حالی است كه اين مطلب در رابطه با سرور صدق نمیكند. تقريباً میتوان گفت كه پنجاه درصد از استعمال واژه سرور در معنای مثبت و نيمی ديگر از آن در معنای منفی استفاده شده است. در مجموع از مباحث پيشين اينگونه استفاده میشود كه شادمانه بودن در اين جهان اگر از طريق اصول آن ايجاد شود، امر مثبتی خواهد بود.
با نگاه فلسفی متوجه میشويم كه مهمترين علت شاد بودن انسان در اين دنيا «دارا بودن» است؛ يعنی كسی كه چيزیهای مختلفی در زندگی خود دارد در كمال سرور و شادی زندگی میكند، البته منظور از داشتن تنها داشتن حقيقی نيست، بلكه كسی كه احساس میكند كه چيزی دارد نيز احساس شادی میكند.
«شادترين» موجودات در عالم هستی خداوند است، علت اين مطلب آن است كه خداوند «داراترين» موجودات است. ابن سينا در نمط نهم اشارات، بخش مقامات العارفين اشاره میكند كه با بهجتترين و شادترين موجود در عالم هستی، داراترين آنهاست. حال بايد دقت كرد تنها راه شاد بودن نيز رفتن به سمت شادترين وجود عالم هستی است. در حقيقت هر كس بخواهد در اين دنيا شادمانه زندگی كند، تنها يك راه دارد و آن رفتن به سوی خالق شادیهاست.
بنابراين در اين روش میتوان تمام انواع روشهای شاد زيستن را به كناری نهاد و تنها روش رفتن به سوی شادترين وجود عالم هستی را برگزيد. هر كس به سوی شادترين وجود عالم هستی گام بردارد، روز به روز شادتر میشود؛ بنابراين عارف و مؤمن شاد زندگی میكنند، همانگونه كه بوعلی نيز در نمط نهم كتاب اشارات اشاره میكند عارف بسيار شاد، خوشرو، اهل تبسم و بذلهگو است.
البته بايد دقت كرد كه شاد بودن انسان در عالم يكی از اصول اين جهان محسوب میشود، اما هدف از خلقت انسان در اين عالم رفتن به سوی خداوند است و شاد بودن يكی از بهرههای اين هدف محسوب میشود. رفتن به سوی خالق هستی كه هدف اين عالم محسوب میشود، همان عرفان ناب است. البته در عرفان شادی هست، اما «عرفان ناب صرفاً شادی نيست، همانگونه كه عرفان عشق نيست، اما در معرفت است كه عارف به اوج عشق میرسد».
حال سؤال اساسی اين خواهد بود كه آيا واقعاً غم در اين عالم جايگاهی دارد؟ از نظر اصولی غم در دنيا جايگاهی ندارد مگر در دو مورد: اول اندوه در جايی كه ديگران نمیفهمند و انسان از عدم هدايت ديگران غصه میخورد. اين غم در اصل همان غم مصائب اوليای خداوند است و دومين غم در اين عالم غم دور بودن از غريب عالم است. اصطلاحاً به اين غم، غم هجران گفته میشود، اما كسی كه در مسير نزديكی با خدا باشد بيم و اندوهی ندارد. «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛ آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين ميشوند».
نشست یازدهم ---------------------------------------------------------------------------------------------- مشاهده گزارش تصویری
خدا از نگاه ساحران سرخپوستان و مكزيكی يعنی وحدت استقلالی عالم و انرژیهای متصل كيهانی
در يك دستهبندی میتوان كيشهای نوظهور و عرفانهای كاذب را در هفت بخش طبقهبندی كرد كه دسته اول آنها عبارت از كيشهای نوظهور معنوی هند بود.
بخش دوم از جريانهای معنويتگرا و آئينهای نوظهور مربوط به قاره آمريكا میشود كه به طرح آن خواهيم پرداخت. نكته قابل تذكر در اين بخش اينكه وقتی از آئينهای معنويتگرای امريكايی سخن گفته میشود، منظور تنها ايالات متحده امريكا نيست، بلكه سراسر قاره امريكا را در برمیگيرد.
در قاره امريكا خصوصاً امريكای لاتين و امريكای جنوبی سه كشور بهطور خاص در رابطه با عرفانهای كاذب فعاليت میكنند كه عبارتند از؛ مكزيك، برزيل و پرو. در اين جلسات دو كشور مكزيك و برزيل را مورد بررسی قرار خواهيم داد كه مبدأ و منشأ عرفانهای كاذب سرخپوستی بهشمار میروند، البته هنگامیكه به حوزه آئين نوظهور فراعلم وارد شويم، نيمنگاهی به كشور پرو نيز خواهيم داشت.
آئينهای معنويتگرای امريكايی به چهار دسته كلی منقسم میشوند، اين چهار دسته عبارتند از؛ عرفانهای سرخپوستی، عرفان «اكنكار» و يا بهصورت خلاصه آئين «اك»، آيين معنويتگرای «پائولوكوئيلو» نويسنده برجسته برزيلی و صاحب كتاب معروف «كيمياگر» ـ كه از شهرت خاصی در ايران برخوردار است ـ و چهارم آئين شيطانپرستی و يا شيطانگرايی مدرن.
عرفانهای سرخپوستی بهعنوان اولين جريان از چهار عرفان قاره امريكا مطرح میشود. عرفانهای سرخپوستی برخاسته از كشور مكزيك خصوصاً پايتخت مكزيك يعنی مكزيكوسيتی است. در حومه پايتخت مكزيك شهری است به نام «اشوارخواران» كه بهطور مشخص اين شهر پايتخت عرفانهای سرخپوستی بهشمار میآيد.
اشوارخواران به معنی «نورخواران» يا «خداخواران» است. علت نامگذاری اين شهر به اشوارخواران اين است كه اساتيد نامدار اين شهر سرخپوست و جادوگر هستند و اعتقاد دارند كه نبايد از نيروهای مادی و جسمانی خصوصاً استفاد كرد، بههمين جهت است كه در رابطه با ايشان مشهور شده كه اين دسته از افراد از خوردن آب و غذا ممانعت به عمل میآورند.
سرخپوستان و ساحران شهر اشوارخواران اعتقاد دارند كه در گيتی و هستی، خصوصاً سياره زمين منابع انرژی متعدد و بیشمار است، اگر انسان بتواند اين منابع انرژی را درست و صحيح شناسايی كند و دهان خود را بر روی آن منابع انرژی بگذارد، ديگر نيازمند تأمين منابع انرژی از طريق غذا و آب نيست.
سرخپوستان و ساحران شهر اشوارخواران اعتقاد دارند منابع انرژی در تمام هستی پخش است، ايشان اذعان دارند كه اين منابع در اختيار همه افراد بشر قرار دارد، سهل الوصول است و به صورت رايگان در اختيار بشر قرار داده شده است.
سرخپوستان اعتقاد دارند اين منابع انرژی همگی پاك هستند، در منابع سرخپوستی غذاها و آبهايی را كه بشر استفاده میكند پاك نمیدانند، مخصوصاً اگر از نوع غذاهای آماده امروزی باشد، ضمن اينكه اين منابع انرژی رايگان نيز نيستند. البته بنده اطلاع ندارم كه ادعا بر توانايی انسان مبنی بر ادامه حيات بدون آب و غذا تا چه اندازه میتواند صحيح باشد.
البته در ميان عارفان حتی عارفان اسلامی نيز اين مطلب نقل شده كه عدهای از ايشان از خوردن غذا ممانعت میكردند و يا به كمترين حد آن اكتفا مینمودند، بهعنوان مثال در رابطه با برخی از صوفيان ذكر شده كه در هفته تنها يك مرتبه غذا میخوردند و در همان يك وعده نيز به يك دانه مويز و كشمش اكتفا میكردند.
«ابن خفيف شيرازی» عارف سده پنجم هجری كه قبر وی در بازار وكيلآباد شيراز است و اخيراً توسط سازمان ميراث فرهنگی بازسازی شده است، به اين عارف از آن جهت ابن خفيف اطلاق شده كه وی بسيار خفيفالمؤونه بود، يعنی به اندك قوت و غذا اكتفا میكرد.
عرفا عمدتاً به دنبال «قوت القلوب» يعنی غذای جان هستند. اين مطلب در ميان مرتاضان هندی نيز بسيار شايع است كه از يك تا دو هفته از آب و غذا استفاده نمیكردند و بدون هيچگونه مشكلی به حيات خود ادامه میدادند. در مجموع میتوان گفت كه جسم انسان بسيار پيچيده است، بهطوریكه شايد بتوان گفت تا ابد پيچيدگیهای آن برای انسان مشخص و ظاهر نخواهد شد.
البته رشد علم برخی مسائل پنهان بدن و جسم انسان را مكشوف كرده است، اما هر چه علم پيشرفت میكند و هنگامیكه به يك سؤال در رابطه با انسان پاسخ میگويد، ده سؤال ديگر پيش روی او ايجاد میشود. گويی اين سؤالها پايانی ندارد و هر چه علم بيشتر پيشرفت كند تعداد سؤالات بشر در رابطه با خود فزونی میيابد؛ لذا در كنار پيشرفت علم ميزان جهل بشر و تعداد سؤالات او نيز پيشرفت میكند.
منطقه اشوارخواران از اين جهت به اين نام معروف شده كه ساكنان اين منطقه به نورخواری و يا حتی انرژیخواری اعتقاد دارند. در مورد ساكنان اين منطقه عنوان شده كه ايشان از خوردن آب و غذا ممانعت بعمل میآورند و در مقابل به خوردن انرژی میپردازند و اعتقاد دارند كه بايد از طريق ديگر منابع انرژی كسب انرژی كرد.
بايد دقت داشت كه خدای موردنظر ساحران منطقه اشوارخواران بههيچعنوان با خدايی كه در اسلام و اديان الهی مطرح میشود، برابر و مطابق نيست، خدا از نگاه سرخپوستان و ساحران مكزيكی يعنی يكپارچگی جهان، وحدت استقلالی عالم و انرژیهای متصل كيهانی.
ساحران و سرخپوستان اعتقاد دارند كه اشوارخواران منطقهای است كه انسانها را به خدا تبديل میكند، سرخپوستان اعتقاد دارند كه انسان يك سيستم يكپارچه انرژی است كه به انرژی كيهانی متصل میشود، در اين حالت با انرژی گيتی يكی میشود و وحدت ميان آن دو ايجاد میشود.
نماد عرفانهای سرخ پوستی عقاب است، اگر دقت شود ايشان در پشت كتابها، تيتر سايتها و هرجای ديگر يك عقاب سياه نشسته رسم میكنند، لذا در ميان علائم ايشان اگر بر روی سايت، كتاب، لباس هنرپيشه و بازيگر، هنرمند، عصا و يا هر جای ديگری نقش عقاب مشاهده شود، گوشهنظری بر عرفان سرخپوستی دارد.
البته بايد دقت كرد كه منظور از عرفان سرخپوستی يك عرفان نيست، بلكه عرفانهای سرخپوستی مطرح است، چرا كه اين دسته از عرفانها از سه شاخه منشأ گرفتهاند؛ اول شاخه عرفان تولتك، دوم عرفان سو و سوم عرفان ساحری. البته مهمترين نوع عرفان سرخپوستی عرفان ساحری است كه همراه با سحر و جادو است.
عرفان ساحری مهمترين بخش عرفانهای سرخپوستی بهحساب میآيد، عرفان سرخ پوستی خصوصاً از نوع تولتك نام ديگری دارد به اسم «عرفان شمن يا شمنيزم»، خاستگاه عرفان شمن در حقيقت همان عرفان سرخپوستی است كه در كشور مكزيك شكل گرفته است.
عرفان شمن، مخصوص هنرمندان و جنگاوران سرخپوست باستان است و خصوصاً از منطقه جنوب مكزيك برخاسته است. بهطور خلاصه میتوان گفت شمنيزم يا آئين شمن آئين جادوگران جنوب مكزيك است، بهطوری كه دين و مذهب رسمی سرخپوستان مكزيك را ساحری و جادوگری تشكيل داده است، اما از آنجا كه جادوگری جنبههای ماوراء طبيعی را نيز شامل میشود به آن جريان عرفان يا معنويت اطلاق شده است.
يكی از كتابهای مهم در اين رابطه كتاب «آئين شمنيزم» است. اين كتاب مهمترين اثر در زمينه آئين شمنيزم و يا آئينهای سرخپوستی بهحساب میآيد.
منظور از تولتك شمنهايی هست كه ريشه در سابقه باستانی جنوب مكزيك دارند. تولتكها از دو بخش تشكيل شدهاند؛ دسته اول اساتيد يا ناوالها و دسته دوم جادوگران و مردمان وابسته كه با نام هواكان معروف هستند. شمنهای تولتك سه استاد برجسته دارند كه اولين آنها پائولوكوئيلو، دومين استاد كارلس كاستاندا ـ كه در مباحث آتی به اين شخص اشاره خواهد شد ـ و سومين رهبر برجسته شمنهای تولتك شخصی به نام «دون ميگوئل روئيز» است.
سومين رهبر برجسته شمنهای تولتك، ميگوئل روئيز در دهه هفتاد ميلادی به جهت حادثهای كه برای وی رخ داد، معروف و مشهور شد و آن حادثه از اين قرار بود كه وی مشغول رانندگی در يكی از جادههای مكزيك بود كه پشت فرمان خوابش میبرد و در مسير با شيئی برخورد میكند، بهطوری كه پس از تصادف از هوش میرود.
روئيز بعد از تصادف مدتی نامعلوم در كما فرو میرود، وی بعد از آنكه از كما خارج میشود، خود اذعان میدارد كه در اين مدت با مرگ دست و پنجه نرم میكرده است و به تجربه نزديك به مرگ پرداخته است. «تجربه نزديك به مرگ» واژهای است جالب و بسيار قابل تأمل برای حوزههای مطالعات دينی. تجربه نزديك به مرگ پديدهای است كه اخيراً مطرح شده است.
در زمينه تجربه نزديك به مرگ و با همين عنوان كتابهايی چاپ و منتشر شده است، به تجربه نزديك به مرگ «زندگی بعد از زندگی» نيز گفته میشود. متخصص اين حوزه به لحاظ علمی شخصی با نام «ريموند مودی» است. وی كتابی با عنوان تجربه نزديك به مرگ نگاشته است كه بارها به فارسی ترجمه شده است.
در جهان حدود سيصد نفر هستند كه برای ايشان تجربه نزديك به مرگ پيش آمده است، همانگونه كه برای روئيز نيز اين مطلب رخ داد، بهگونهای كه اين افراد بر اثر حادثهای تمام علائم حيات را از دست دادهاند، بهغير از يك يا دو علامت بسيار ضعيف كه بعد از مدت زمانی مانند يك يا دو روز و حتی يك هفته مجدد به حيات دنيوی بازگشتند.
در اين مدت نيز اين افراد مطالب مختلفی را از عوالم ديگر مشاهده كردهاند و بعد از اين كه به حيات دنيوی خود بازگشتند آنچه را كه در حالت كما مشاهد كرده بودند، برای ديگران بازگو میكردند. تحقيقاتی كه بر روی اين سيصد نفر صورت گرفته است به اين نتيجه میرسد كه بهغير از حيات دنيوی حيات ديگری نيز وجود دارد و زندگی منحصر در حيات اين دنيا نيست.
نكته جالب در ميان سخنان ايشان اين است كه در حدود نيمی از گزارشاتی كه در رابطه با حالت و عالم كما از ايشان رسيده است، مانند بياناتی است كه آيات قرآن در رابطه با حيات پس از مرگ و عالم برزخ میدهد، اما نيمی ديگر از سخنان ايشان با آيات قرآن متفاوت است.
بازگشت دون ميگوئل روئيز به حيات دنيوی منجر شد تا تجربيات خود را توسط برخی از سؤالات گزارش كند و تجربيات خود را مبنائی برای تأسيس عرفانی از نوع جادوگران قرار دهد كه عرفان وی معروف به عرفان تولتك شد، لذا آئين تولتك دو بُعد دارد، از يك سو آئين خردمندان معروف باستان مكزيك است كه از طريق سينه به سينه منتقل شده و روئيز پس از تجربه خود اين نوع معنويت را به نوعی به روز رسانی كرده است.
دون ميگوئل روئيز دارای ده كتاب است كه همگی به زبان فارسی ترجمه شده است. مهمترين كتاب وی به نام «چهار ميثاق» است كه اين نامگذاری نيز علتی دارد كه در ادامه به آن اشاره خواهد شد. روئيز پس از تجربه نزديك به مرگ خود از طريق برگزاری كارگاهها و سفرهای تبليغاتی به معرفی آئين خود كه هماهنگ با آئين جنگآوران و جادوگران سرخپوستان باستان است، همت گماشت و آموزههای خويش را به جهانيان معرفی كرد. خصوصاً تبليغات وی در ايالات متحده امريكا بيشتر بهچشم میآيد.
نفی فطرت از نتايج عقيده خردمندان فرهنگ «تولتك» است
بايد توجه داشت كه عرفان تولتك در ايران يك جريان جدی عرفانی به حساب نمیآيد و هيچگاه تبديل به فرقه نيز نشد، اگر چه روح آن كه همان فرهنگ جادوگران سرخ پوست است، در ايران بسيار شايع است، اما خود شخص دون ميگوئل روئيز و يا آئين و عرفان تولتك در ايران چندان برجسته نيست.
اولين نكته كه در آئين شمنيزم يا تولتك بر آن بسيار تأكيد میشود، بحثی با عنوان رؤيابينی است. مبحث رؤيابينی در عرفانهای ساحری سرچشمه بسياری از مسائل ديگر به حساب میآيد. البته بايد دقت داشت كه رؤيابينی در فرهنگ تولتك با آنچه كه در زبان فارسی مطرح میشود، كاملاً متفاوت است.
روئيز و ديگر خردمندان فرهنگ تولتك عقيده دارند كه انسان وقتی متولد میشود يك ظرف توخالی و فاقد هرگونه زمينه پيشينی است، اين عبارت در حقيقت بهمعنای نفی فطرت است. البته بُعد ديگر اين سخن نيز اشاره به عقيده ماركس دارد كه وی عنوان میكند انسانها در بدو تولد ظرفهای توخالی هستند و به مرور زمان در جامعه آنچه كه لازم است در ظرفهای ايشان ريخته میشود و به اين ترتيب وجود انسان شكل میگيرد.
روئيز و ديگر شمنها اينگونه اعلام میكنند كه هر انسانی در بدو تولد فاقد هر گونه دين، مذهب و آئين خاصی است و به مرور كه در زندگی اجتماعی رشد پيدا میكند به اعتقادات مختلفی پایبند میشود. ايشان بيان میكنند كه انسان در اين مسير، سير خود را از خانواده شروع میكند و از تمامی دوستان و آشنايان تأثير میپذيرد، بهطوریكه تك تك مربيان و معلمان حتی تبليغات در سطح جامعه به مرور زمان ظرف خالی وی را پر میكند.
بنابراين مجموعه آداب، سنن، رسوم، تكاليف، عقايد و ديگر مسائلی از اين دست، همان مطالبی هستند كه آهسته آهسته توسط معلمان و مربيان و هر عنصر ديگر در جامعه به مرور زمان در ذهن اين كودك جایگير میشود و او را رفته رفته بارورتر خواهند كرد.
روئيز عنوان میكند تحقق اين فرآيند رؤيابينی نام دارد، در اين تعريف رؤيا يعنی مجموعه باورها، عقايد و آدابی كه به ذهن يك كودك خورانده میشود. روئيز اين پديده را رؤيابينی سياره زمين معرفی میكند؛ از ديدگاه وی رؤيابينی سياره زمين مجموعه باورها، عقايد و آموزههايی است كه جامعه از طريق يك پروسه طولانی مدت عميق و بسيار پيچيده، خوراك ذهنی، فكری، احساسی و عاطفی يك كودك و نوجوان را فراهم میكند.
اصطلاح اهلی كردن انسانها توسط روئيز مطرح شده است، روئيز در اين زمينه اصطلاح ديگری را نيز بكار میبرد. وی عنوان میكند پروسه رويابينی دقيقاً مشابه اهلی كردن حيوانات است كه به دست انسانها صورت میگيرد، بهعنوان مثال اگر شخصی با يك اسب چموش روبرو شود به مرور زمان میتواند او را اهلی سازد و از آن حيوان وحشی يك اسب راهوار تربيت كند.
از نگاه روئيز همين عمل را دقيقاً معلمان و مربيان در سطح جامعه انجام میدهند، مربيان و مسئولان تربيت در جامعه از طريق اهلیسازی انسانها، يك سری آداب و رسوم را بهعنوان خوراك ذهنی به خورد ايشان میدهند، بنابراين ما همانگونه كودك خويش را تربيت میكنيم كه گربهها، اسبها، شيرها و ديگر حيوانات را اهلی میكنيم.
با اين ديدگاه هنگامیكه يك نوجوان باورها و عقايد خود را از جامعه دريافت كرد، درون وی يك كتابی محقق میشود كه نام اين كتاب «كتاب قانون» است. كتاب قانون يكی از مهمترين كليدواژههای عرفان تولتك بهشمار میآيد. كتاب قانون عبارت است از «مجموعه باورها و عقايدی كه شخص متربی از طريق روند اهلی سازی يك سری آداب، رسوم و تكاليف را در وجود خود میپذيرد».
از منظر عرفان تولتك كتاب قانون يك نقش و رويكرد بسيار جدی را نيز در درون شخص ايجاد میكند و آن عبارت است از اينكه هنگامیكه كتاب قانون در وجود شخصی شكل گرفت، آن شخص رفتارهای منعكس شده از سوی جامعه را با كتاب قانون درون خويش میسنجد و دائماً در حال ارزيابی درونی است.
هر انسانی در اين سنجشها به دو حالت برخورد میكند؛ يا آن عقايد موافق كتاب قانون وی است و يا اينكه برخوردهايی كه از جامعه مشاهده میكند، با كتاب قانون درون او سنخيت ندارد. در اين حالت است كه درون آن شخص عنصری نيرومند به نام «قاضی درون» شكل میگيرد.
بنابراين وظيفه قاضی درون اين است كه دائماً باورها و عقايد اين شخص را كه در كتاب قانون وجود وی است، با رويدادهای خارجی و آنچه از جامعه به وی میرسد مقايسه میكند. البته بايد دقت داشت كه سنجش رفتار ديگران با اين كتاب قانون به مراتب بيشتر از سنجش رفتار خود آن شخص با كتاب قانون است.
اگر انسان هنگام سنجش رفتارهای خود با كتاب قانون به تعارضی برخورد كند، دائماً آن شخص خود را معذب میداند و سرزنش میكند، در اين هنگام روئيز معتقد است كه مفهوم ديگری بهنام عنصر قربانی در شخص شكل میگيرد، بهطوریكه در اين هنگام وی اذعان میكند كه «من قربانی شدهام». روئيز در ادامه میگويد شخصی كه دارای كتاب قانون شود، دائماً اين ندای درونی را به خود میگويد كه «بيچاره من، بيچاره من».
اين روند، پيشامد مناسبی در يك شخص نيست و منجر به افسردگیهای روحی در وی میشود، روئيز اعتقاد دارد كه مشكل انسان بايد از سرچشمه حل شود. وی میگويد ما با ارائه مكتب شمنيزم يا تولتك میخواهيم اين مشكل را از ابتدا برای انسان برطرف كنيم، بنابراين روئيز با ارائه تحليلهای خود در رابطه با انسانشناسی، جامعهشناسی و روانشناسی به دنبال جايگاهی برای طرح شمنيزم يا تولتك است.
روئيز در اعتقادات خود بيان میكند كه در اين فضا شمنيزم به كمك انسانها میآيد و تلاش میكند تا رويابينی اشخاص را از بين ببرد و روند اهلیشدن را متوقف كند، لذا وی معتقد است كه عرفان تولتك روند جريان اهلی شدن انسان را متوقف میكند و به تعبير خود روئيز ارزش و جايگاه عرفان تولتك توقف گفتگوی درون است.
روئيز عنوان میكند كه تنها نجاتبخش آدميان استفاده از پيامها، شعارها، آداب و مناسك عرفان تولتك خواهد بود، آداب و مناسك تولتك با عنوان «چهار ميثاق» شهرت دارد. روئيز چهار اصل را ارائه میدهد و خاطرنشان میكند كه هركس به اين چهار اصل پايبند باشد و به آن توجه كند، روند اهلی شدن وی از بين میرود و رويابينی سياره زمين در وی منتفی میشود. در اين هنگام است كه چنين انسانی به سمت فراطبيعت و عالم بالا پيش خواهد رفت.
جامعيت دستورهای اخلاقی اسلام با آداب آئين عرفانی «تولتك» قابل مقايسه نيست
ميثاق اول در «چهار ميثاق» يا آداب و مناسك آئين تولتك يا شمنيزم اين است كه با كلام خود گناه نكنيد. مهمترين گناهی كه روئيز در باب زبان مطرح میكند، توهين به ديگران است. توهين نكردن به ديگران مهمترين ميثاقی است كه روئيز به آن اهتمام میورزد.
در ميثاق دوم مطرح میشود كه «در اين دنيا هيچ چيز را به خود ربط ندهيد»، زيرا هركاری كه در محيط خارج از وجود شما رخ میدهد، هيچگونه ارتباطی به شما ندارد.
ميثاق سوم در آئين تولتك اين است كه «تصورات باطل نكنيد». روئيز اعتقاد دارد، تمام تصوراتی كه در ذهن انسان نسبت به اطراف ايجاد میشود، شامل خرافاتی است كه وی به ذهن خود راه داده است. وی میگويد ذهنيت خود را نسبت به انسانها كاملاً بشويد و دور بيندازيد و در نهايت ميثاق چهارم در اين آئين عبارت است از اينكه «هميشه از بيشترين تلاش خود استفاده كنيد».
روئيز اعقاد دارد هركس به اين چهار ميثاق عمل كند و پايبند باشد، به تدريج از روند اهلی شدن خارج میشود و بهصورت انسان مطلوب در میآيد. البته بايد توجه كرد كه از ديد او انسان مطلوب همان انسان ساحری است. وی اين مطلب را از سومين بخش عرفان سرخپوستی كه همان عرفان ساحری باشد، گرفته است. اوج و نهايت عرفان ساحری در حقيقت رسيدن به مقام ساحری است. در اين مقام انسان هرگونه كه اراده كند و بهشكل هر حيوانی كه بخواهد، میتواند در آيد.
روئيز اعتقاد دارد «دونخوان»، بزرگ رهبر عرفان ساحری، شخصی بود كه به اين مقام نائل آمد، گفت: دونخوان از منظر روئيز شخصی است كه دارای مقام «عقاب» يا عرفان سرخپوستی است.
ميثاق اول عبارت از اين بود كه با زبان خود گناه نكنيد، در رابطه با اين موضوع بايد گفت كه اصل اين توجه يك مطلب پسنديده بهنظر میرسد و در فرهنگ اسلامی به آفتهای زبان مكرر اشاره شده است. در فرهنگ اسلامی دامنه گناهان زبان بسيار گسترده است، اما در عرفان تولتك تنها به يك بُعد آن اشاره شده كه همان توهين باشد.
حال اگر سؤال شود كه چرا نبايد با زبان گناه كرد، چرا نبايد با زبان به ديگران بی احترامی كرد، غيبت ديگران را كرد، تهمت زد و دروغ گفت، اگر اين سؤالات را از عرفان تولتك بپرسيم، هيچگونه پاسخی برای آن نخواهد داشت، زيرا عرفان تولتك خيلی ساده به قضيه نگاه میكند، اما در عرفان اسلامی تمام اين مباحث دارای دلايل متعدد است كه در اين مجال تنها به دو نمونه از آن اشاره میكنيم.
دليل اول اينكه: آنچه كه از زبان خارج میشود عبارت است از واژهها و كلمات و كلمات مخلوق خداوند هستند. اگر كلمه از ميان جامعه بشری حذف شود، نقص بسيار بزرگی در جامعه ايجاد میشود، بهطوریكه ديگر انسانها نمیتوانند با يكديگر ارتباط داشته باشند. به عنصر مشتركی كه ميان تمام گويشها و زبانها واحد است، كلمه گفته میشود كه مخلوق خداوند است. حال دليل اينكه نبايد انسان با زبان خود فحاشی يا هر گناهی ديگری انجام دهد، اين است كه كلمات مخلوق خداوند هستند. لذا سزا نيست كه انسان با مخلوق خداوند به كار بد بپردازد. بنابراين گناه زبان يعنی سوءاستفاده از كلمات كه مخلوق خداوند هستند.
براساس مفاهيم دينی و عرفانی اسلامی، كلمات در روز قيامت زنده هستند و انسان را مورد محاكمه و بازخواست قرار میدهند، كلمات در روز قيامت جلوی انسان را میگيرند كه چرا با ما جملاتی ساختيد كه باعث آزار ديگران شد. اين مطلب تنها از طريق فرهنگ ناب و معجزهگونه آيات بهدست میآيد.
شهيد دستغيب در رابطه با گناهان زبان كتاب دو جلدی نوشتهاند، در آنجا بیان شده که معاصی زبان هرگونه و هرشكل كه باشد، از قبيل تمسخر، توهين، ناسزا، دروغ، تهمت و يا هر شكل ديگر، باعث میشود كه مخلوقات خداوند آسيب ببينند و ناراحت شوند.
دليل دوم اينكه: معاصی زبان از اين جهت بد بهشمار میآيد كه آزار دادن ديگران بد است. عنوان كلیتر آزار دادن اشخاص همان ظلم است. ظلم يكی از وسيعترين مفاهيم دينی بهشمار میآيد كه در دين بسيار بدان اهتمام شده است. اگر از من سؤال شود كه مهمترين و اصلیترين اصل دين در حوزه عرفان و اخلاق چيست عنوان خواهم كرد كه «ظلم نكنيد».
ظلم انسان طيف وسيعی از موجودات را در برمیگيرد، اولين مرحله از ظلم بشر، ظلم به جمادات است. در مراحل بعد انسان به نباتات و حيوانات نيز ظلم میكند و در آخرين مرحله ظلم انسان به انسانهای ديگر قرار دارد كه اين مرحله برجستهترين نوع ظلم است. در فرهنگ دينی و اسلامی يكی از بزرگترين انواع ظلم، ظلم انسانها به جمادات، يعنی آبها، سنگها و حتی اندام بدن خود است.
توضيحاتی كه روئيز در رابطه با ميثاق دوم با عنوان «هيچ چيز را به خود ارتباط ندهيد» عنوان میكند، كاملاً مبهم و نامفهوم است، لذا مخاطبان متوجه هيچ مطلبی در بيانات او نمیشوند. اگر منظور وی از اين جمله اين باشد كه در اين عالم چيزی به چيزی ارتباط ندارد، كه اين جمله كاملاً اشتباه است، زيرا در اين عالم تمام امور بههم وابسته هستند.
انيشتين در اواخر عمر خود اذعان كرده بود كه اگر سگی بر روی زمين عطسه كند، عطسه او بر دورترين كهكشانها تأثيرگذار خواهد بود، كوچكترين عمل در اين عالم تأثير خود را بر روی زمين نيز خواهد گذاشت. بنابراين اگر مفهوم اين جمله اين باشد كه خطاهای اطرافيان شما به شما مربوط نمیشود، اين جمله نيز با توجه به اصول مسلم دينی مردود است.
در اصول اسلامی امر به معروف و نهی از منكر دقيقاً به همين بُعد اشاره دارد، يعنی اگر شما معروف يا منكری را مشاهد كرديد در مقابل آن بیتفاوت نباشيد. امر به معروف و نهی از منكر يعنی اينكه اعمال و رفتار ديگران به شما مربوط میشود و ارتباط تامّ با شما دارد.
دائماً دين سفارش میكند به «تربيت شدن». هيچكس وظيفه ندارد ديگری را تربيت كند، بلكه برای امر به معروف ابتدا بايد خود را تربيت كرد تا از اين طريق ديگری نيز تربيت شود، مثال بارز آن اين است كه اگر پدری خود به آداب اسلامی تربيت نشده باشد، امكان ندارد بتواند پسر خود را متخلق به آداب رشد دهد.
در جامعه ما بيشتر از آن كه به امر به معروف پرداخته شود، نهی از منكر صورت میگيرد، اگر معروف در جامعه رشد پيدا كند، ديگر جايی برای بروز و رشد منكر باقی نمیگذارد. در متون دينی نيز بيشتر به معروف امر شده است و مردم تشويق به انجام كارهای خوب شدهاند، تا اينكه از كارهای بد بازداشته شوند، ضمناً بايد توجه كرد كه مهمترين راه نهی از منكر، امر به معروف است.
نشست دوازدهم -------------------------------------------------------------------------------------------- مشاهده گزارش تصویری
تدخين در آئين نوظهور «سو» نماد معنويت و مايه تطهير ذهن و فكر است.
در يك دستهبندی میتوان كيشهای نوظهور و عرفانهای كاذب را در هفت بخش طبقهبندی كرد كه دسته اول آنها عبارت از كيشهای نوظهور معنوی هند بود.
دسته دوم از جريانهای معنويتگرا كه مربوط به قاره امريكا میشود، تمامی فرقههای معنوی اين قاره را میتوان در چهار بخش دستهبندی كرد كه بخش اول آن عبارت از عرفان سرخپوستی با نماد عقاب بود. عقاب از اهميت والايی در اين فرهنگ برخوردار است تا جايیكه گاه به اين آئين، عرفان عقاب نيز گفته میشود.
همچنين آئين «اكنكار» يا شكل خلاصه آن آئين «اك» نیز در ايران فعاليت میكند، سومين آئين از عرفانهای نوظهور امريكايی نیز آئين معنوی پائولو كوئيلو است و در نهايت چهارمين جريان كه به شكل وسيعی نيز در جهان به فعاليت مشغول هستند، آئين شيطانپرستی مدرن است كه البته بايد گفت كه اصل اين آئين شيطانگرايی است، زيرا پيروان اين آئين قائل به پرستش هيچ موجودی حتی شيطان و ابليس نيز نيستند.
شيطانپرستی يك اشتباه مصطلح است كه در ميان اقشار مردم باب شده، در حقيقت پيروان اين آئين شيطانگرا هستند، يعنی تمايلات شديدی به شيطان و ابليس دارند و اين امر دارای دلايل و وجوهی است كه در جلسات آينده به آن اشاره خواهد شد.
اولين عرفان برخاسته از قاره امريكا مشهور به عرفان سرخپوستی يا عرفان عقاب است. اين آئين برخاسته از كشور مكزيك است و مهد آن سرزمينی در حومه پايتخت مكزيك به نام «اشوارخواران» به معنی انرژیخواران، نورخواران يا خداخواران است. البته بايد توجه كرد كه مراد ايشان از خدا نيز پديده انرژی كيهانی است.
پيروان اين آئين اعتقاد دارند كه اگر انسان دهان خود را بر پديده انرژی كيهانی بنهد، از انرژیهای ديگر آهسته آهسته بینياز میشود، بهطوریكه نقل شده بزرگ رهبران عرفان سرخپوستی ساليانی است كه از خوردن آب و غذا پرهيز میكنند.
عرفانهای سرخپوستی به سه زير مجموعه قابل دستهبندی است، اولين از اين سه قسم، آئين «تولتك يا شمنيزم» مكزيك است. دومين و سومين زيرمجموعه عرفان سرخپوستی آئين «سو» و «ساحری» است كه عرفان ساحری مهمترين بخش آن نيز بهشمار میآيد. همانطور كه از نام اين آئين برمیآيد، آميخته است با سحر و جادو.
آئين شمن، آئين جنگاوران تولتك و خردمندان معنوی مكزيك است، تولتك يا شمنيزم عمدتاً آئينی مبتنی بر جادوگری و جادو است. ايشان سه رهبر دارند كه مهمترين از ميان ايشان «دون ميگوئل روئيز» است. وی ده كتاب در عرفان تولتك نگاشته كه همگی به زبان فارسی برگردان شده است.
مهمترين اثر روئيز كه معرف آئين شمنيزم است، كتابی با نام چهار ميثاق است، از اين جهت وی اين نام را برای كتاب خود انتخاب كرده كه چهار ميثاق مهمترين آموزه و تعليم معنوی عرفان تولتك بهحساب میآيد ـ كه بحث تحليلی مختصری از آن در جلسه گذشته مطرح شد.
دومين قسم عرفان سرخپوستی، آئين «سو» است، اين آئين از رواج بسيار اندكی در ايران و جهان برخوردار است، بهگونهای كه در حد چهار كتاب خلاصه میشود. آئين تولتك مربوط به جنوب مكزيك است، اما آئين سو در غرب اين كشور رواج دارد.
در غرب مكزيك قومی به نام «داكوتا» زندگی میكنند كه سابقه ايشان به قرون قبل از ميلاد مسيح(ع) باز میگردد، داكوتا به معنای آتشهای انجمن است. از اين قوم شاخهای به نام «اوگ لالا» بوجود آمد و از اين شاخه گروهی به نام «اوگ لالا سو» منشعب شد. «سو» زبان رسمی تولتك و عارفان و خردمندان غرب مكزيك است. آخرين زيرمجموعه از اين قوم نيز «اوگ لالا تتون سو» است.
اين فرقه خردمندانی دارد و رهبر ايشان شخصی بهنام «گوزن سياه» است. از آنجا كه ايشان خود را با عناصر و موجوداتی از طبيعت نامگذاری میكنند، نام رهبر ايشان گوزن سياه است. وی در سال 1862 ميلادی متولد شده و در سال 1950 از دنيا رفته است. در حال حاضر نيز گوزن سياه رهبر برجسته عرفان سو بهشمار میآيد.
از عرفان سو مطالب زيادی در جهان باقی نيست، از عرفان سو چهار كتاب برجای مانده كه از ميان آن، دو كتاب از اهميت بيشتری برخوردار است. نام يكی از اين دو كتاب «گوزن سياه سخن میگويد» است كه بارها به زبان فارسی چاپ شده است.
كتاب «گوزن سياه سخن میگويد» شامل گزارشاتی است كه «نيهات» بازگو میكند. نيهات فردی امريكايی است كه در سال 1937 به منطقه گوزن سياه مهاجرت كرده و به مدت چند ماه با ايشان زندگی كرده است.
نيهات در طی اين مدت مصاحبههايی با گوزن سياه داشته و حاصل اندوختههای خود را در كتاب گوزن سياه سخن میگويد به چاپ رسانده است. اين كتاب در ايالات متحده امريكا در كمتر از ده سال هشت مرتبه تجديد چاپ شده كه همين اثر از نيهات باعث شهرت گوزن سياه در كشور امريكا شده است.
دومين كتابی كه در رابطه با گوزن سياه منتشر شده توسط شخصی انگليسی به نام «براون» نگاشته شده است، اين اثر از كتاب «گوزن سياه سخن میگويد» از درجه اهميت بالاتری برخوردار است. بروان قريب به شش ماه، يعنی يك زمستان و بهار را در كنار گوزن سياه زندگی كرده و خاطرات و گزارشات خود را در كتابی با عنوان «آئين چپق مقدس» منعكس كرده است.
گوزن سياه ادعا میكند كه صاحب مكاشفات عظيم و برجستهای است، گوزن سياه اذعان میدارد كه آن مكاشفات را برای نيهات و براون بازگو كرده است. وی اعتقاد دارد كه مكاشفات وی میتواند منشأ تحولات عظيم و شگرفی در جهان شود.
مهمترين آموزههای آئين سو با محوريت يك چپق در ذهن گوزن سياه شكل میگيرد، اين چپق از سه بخش اصلی تشكيل شده است؛ يك لوله دراز به طول يك متر، سر چپق و موادی كه باعث تدخين میشود. هركدام از اين سه بخش حاوی معنويت است كه در كلمات گوزن سياه بازگو شده است.
نكته جالب توجه در اين دو اثر باقی مانده در مورد گوزن سياه اين است كه وی مكاشفات خود را ، حدوداً در 500 صفحه بازگو كرده است كه از مجموع اين سخنان يك صفحه مطلب مفيد عايد خواننده نمیشود. در مجموع میتوان گفت كه اين دو كتاب شامل يكسری موهومات و خرافات است.
ماحصل آنچه از آموزههای گوزن سياه بدست میآيد اين است كه تدخين منجر به نوعی تطهير ذهن و فكر میشود، معمولاً رهبران اين فرقه هنگام شركت در جلسات، هركدام يك چپق در دست دارند و به اسم معنويت و عرفان مشغول تدخين هستند.
دومين آموزه «چپق مقدس» با عنوان «سردست گاوميش» مشهور است، پيروان آئين سو اعتقاد دارند كه گاوميش حاوی كل بشر است و بشر در گاوميش خلاصه میشود. ايشان میگويند اعضای مختلف گاوميش بسيار مقدس است، خصوصاً سردست راست آن كه نوع بشر در اين سردست جمع شده است. چيزی كه از كل كتابهای اين آئين بدست میآيد تنها در همين حد است و بيشتر از اين آموزهای در اين آئين پيدا نمیشود.
هنگامیكه به بررسی كيشهای مختلف میپردازيم، تازه ارزشمندی جملات و آموزههای نابی كه دين اسلام با واسطه ائمه هدی(ع) در اختيار ما گذاشته را درك میكنيم و متوجه میشويم كه چه مطالب بیبديلی در اختيار ما قرار دارد كه ما از آن بیاطلاع و بیبهره ماندهايم.
كارلوس كاستاندا نماينده رسمی آئين ساحری است
مهمترين بخش عرفان عقاب يا عرفان سرخپوستی، معنويت و عرفان ساحری است، عرفان ساحری نيز مربوط به كشور مكزيك است. اين عرفان بر پايه يك استاد و يك شاگرد شكل گرفته است. استاد اين عرفان شخصی به نام «دونخوآن» است.
دونخوآن چهار شاگرد برجسته داشت، دو زن و دو مرد، اما مهمترين شاگرد اين آئين شخصی با نام «كارلوس كاستاندا» است. البته از دونخوآن با اينكه از نظر زمانی فاصله چندانی با زمان حاضر ندارد، عكسی به دست ما نرسيده است و اين مطلب علتی دارد كه به آن اشاره خواهد شد.
كارلوس كاستاندا نماينده رسمی آئين ساحری است، اما هنگامی كه نام وی را با نام استادش تركيب می كنند، نام جديدی بدست میآيد كه برای عرفان ساحری بهكار رفته است. در كتابها و آموزههای ايشان از اين آئين با نام «دون كاستاندا» نام برده شده است.
كاستاندا خود اينگونه بيان میكند كه در سال 1935 در منطقهای از كشور برزيل متولد شده و پدرش اديب بوده است. وی خود را كاملاً بیعلاقه نسبت به معنويت و مقولههای رمزآلود هستی معرفی میكند.
نشريه و روزنامه غربی مشهور «تحليل» در گزارشی خاطرنشان میكند كه تمام گزارشات كارلوس كاستاندا در رابطه با خود بيان كرده، واقعيت ندارد. اين نشريه ادامه میدهد كه كاستاندا در سال 1925 ميلادی متولد شده و پدرش طلاساز است و اديب نيست.
همچنين اين نشريه به اثبات میرساند كه كاستاندا در پرو چشم بر جهان گشوده، نه در برزيل و به شدت به مقولههای هراسآميز، رمزآلود و عرفانی علاقهمند بوده است، زيرا گزارشات متعددی از همسرش رسيده كه وی اذعان كرده كاستاندا بسيار راجع به مسائل معنوی برای دوستانش و ديگران سخن رانده است.
كاستاندا در سن شانزده سالگی به ايالات متحده امريكا سفر میكند و در منطقه لوسآنجلس ساكن میشود. وی پس از گذشت يكی دو سال به منطقه هاليوود سفر میكند و عضو رسمی هاليوود میشود و در سن هجده يا نوزده سالگی اقامت رسمی در كشور امريكا را دريافت میكند و شهروند رسمی امريكا میشود.
كاستاندا در دانشگاه كاليفرنيا ادامه تحصيل میدهد و موفق به كسب درجه كارشناسی ارشد میشود، وی سپس در صدد بر میآيد تا در رشته مردمشناسی در مقطع دكتری ادامه تحصيل دهد. موضوع پاياننامه كاستاندا كه نقطه آغاز سخن ما از همينجا خواهد بود، بررسی و تحليل گياهان دارويی قاره امريكا بود كه سرآغاز بحث عرفان ساحری همين نقطه است.
كاستاندا خود نقل میكند كه برای بررسی گياهان دارويی به كشور مكزيك ـ كه بزرگترين مركز كشت گياهان دارويی در جهان است ـ مسافرت كردم. در صف اتوبوس بودم كه با يكی از دوستان قديمی مواجه شدم و علت سفرم به كشور مكزيك را به او گفتم. وی نيز مرا با شخصی كه در انتهای صف ايستاده بود آشنا كرد و گفت او اطلاعات بسيار وسيعی در رابطه با گياهان دارويی دارد.
كاستاندا در بيان ماجرا ادامه میدهد كه با دوستم نزد آن پيرمرد رفتيم و من از او درخواست كمك كردم، اما وی سخنی نگفت و رفت. از همينجا بود كه ارتباط من با آن پيرمرد بلند قد، سياه چرده با موهای مجعد شروع شد و اين رابطه به مدت يازده سال ادامه پيدا كرد.
اين شخص كسی نبود جز بزرگ جادوگر مكزيكی به نام «دون خوآن». كارلوس كاستاندا از سال 1970 تا سال 1981 نزد دونخوآن آموزش ديده است. حاصل اين آموزشها در دوازده كتاب به چاپ رسيده است. كتاب اول با نام «آموزشهای دون خوآن» و يا «تعليمات دون خوآن» كتاب دوم با نام «واقعيت جداگانه» و كتاب سوم با عنوان «سفر به ايختلان» بارها به چاپ رسيده است.
كاستاندا يك ماهنامه نيز منتشر كرده است كه چهار شماره از آن به مرحله چاپ رسيد و هر چهار شماره نيز به فارسی ترجمه شده است. نام ماهنامه وی «آئين جنگاوران» بود. لازم به ذكر است، مترجم رسمی آثار كاستاندا در ايران خانمی با نام مهران كندری است كه خود نيز به شدت شيفته و تحت تأثير آموزههای كاستاندا قرار دارد.
كاستاندا در سال 1988 بهعلت سرطان كبد از دنيا رفت. در سال 1377 بزرگداشت باشكوهی بهمدت يك هفته برای وی در ايران گرفته شد و روزنامههای «همشهری و جامعه» در آن يك هفته پوشش خبری وسيعی نسبت به دو شخصيت دونخوآن و كارلوس كاستاندا داشتند.
«سالك حيران مغربی» نامی بود كه در هفته بزرگداشت كاستاندا برای وی انتخاب شده بود. در آن هفته آنچنان به شخصيت كاستاندا پرداخته شد، بهگونهای كه هر روز بين يك صفحه تا يك صفحه و نيم از اين دو روزنامه به كاستاندا اختصاص داشت. لازم به ذكر است كه معمولاً اطلاعاتی كه روزنامه جامعه در مورد كاستاندا مطرح میكرد اشتباه بود.
مفهوم «حماقت ساختگی» كارلوس كاستاندا با كرامت انسانی در تعارض است
قبلاً بيان شد كه مكزيك مركز گياهان دارويی است و موضوع پاياننامه كاستاندا نيز به همين مقوله، يعنی بررسی و تحليل گياهان دارويی اختصاص داشت كه سرآغاز بحث عرفان ساحری همين نقطه است.
بر اساس گزارش كاستاندا، دونخوآن در سه مطلب بسيار چيرهدست بود، اول در رابطه با آئين جنگآوران و خردمندان ـ البته ممكن است از اين تعابير معانی مثبت و خوبی به ذهن متبادر شود، در حالیكه منظور از جنگآوران، ساحران است، حتی تعبير شكارچيان معرفت به جادوگران رويابين اشاره دارد.
دومين مهارت دونخوآن حركاتی بسيار شبيه به حركات يوگا است كه وی مهارت بالايی در انجام اين حركات داشته و بهوسيله اين حركات تلاش میكرده تا مخاطب خود را به يك خواب عميق مغناطيسی فرو ببرد. بالاترين مهارت دونخوآن تسلط وی بر خواص و ويژگیهای گياهان دارويی بوده است.
دونخوآن نام اين گياهان را «گياهان اقتدار» نهاده است، گياهان اقتدار عمدتاً چهار نوع گياه هستند كه اولين نوع آن گياهان تخديری است. گياهان تخديری خود شامل بيست نوع گياه میشود كه اولين نوع آن مادهای است با عنوان «پيوت» كه اثر آن چهار برابر كراك است. نوع دوم از گياهان اقتدار «گياهان روانگردان» و سومين نوع «گياهان توهمزا» و چهارم «گياهان نيروزا» است.
از ميان اين گياهان نوع اول يعنی گياهان تخديری از اهميت بالاتری برخوردار است، در طی هفت سال دونخوآن تمام خواص اين گياهان را به چهار شاگرد خود خصوصاً كارلوس كاستاندا و جفت معنوی وی به نام «فلوريندا» آموزش داد.
از ميان دوازده كتاب كاستاندا هفت كتاب اول در مورد گياهان اقتدار است، در ايران نيز شخصی با نام تورج زاهدی، دارای مدرك كارشناسیارشد اديان و عرفان، در سال 1377 كتابی در رابطه با آئين ساحری نوشته و از آئين جنگآوران و شكارچيان كاستاندا تبليغ وسيعی كرده است.
نكته قابل توجه در كتاب زاهدی اين است كه وی تمام مؤلفههای كتابهای كاستاندا را استخراج كرده و با آيات قرآن سنجيده است. وی در كتاب خود اذعان میدارد كه تمامی سخنان اين آئين هماهنگ با اسلام است. بهعنوان مثال زاهدی بحث تدخين را مربوط به سوره دخان میداند. اين درحالی است كه پيروان آئين معنوی عقاب از مواد مخدر صحبت میكنند كه هيچگونه ارتباطی ميان اين مقوله و مباحث طرح شده در سوره دخان نيست.
اولين سنگ بنای عرفان ساحری بحث رويابينی است كه در شمنيزم و عرفان تولتك نيز به آن اشاره شد. در آنجا مطرح شد كه در رويابينی اعتقاد بر اين است كه جامعه از يكسری قوانين و ضوابط تشكيل شده كه اين مقررات را به كودكان آموزش میدهند و درون ايشان «كتاب قانون» پديد میآورند.
كتاب قانون به مرور زمان فرايندی به نام رويابينی را ايجاد میكند، با اين تعبير رويابينی يعنی تعليمات جامعه و خانواده به كودكان. بخش دوم از عرفان ساحری بيان تكنيكهايی است منجر به رهايی از حالت رويابينی میشود، يعنی هركس اين تكنيكها را رعايت كند به گفتوگوی درون يا حالت رويابينی خاتمه داده است.
تكنيكهايی كه كاستاندا برای رهايی از رويابينی عنوان میكند متعدد است، اولين تكنيكی كه كاستاندا به بيان آن میپردازد استفاده از گياهان اقتدار است. شعار اصلی دونخوآن به شاگردانش اين است كه اگر میخواهيد به معرفت ناب و راستين و توقف گفتگوی درون و حالت رويابينی نائل شويد، يك مسير پيش روی شماست و آن استفاده از گياهان اقتدار است.
دومين تكنيك برای رهايی از حالت رويابينی استفاده از عنصری با نام «حماقت ساختگی» است كاستاندا چنين گزارش می كند كه كارهای دونخوآن معمولاً به گونهای بود كه از نظر ديگران فرد احمقی بهحساب میآمد.
وی در انجام اين امور تعمد داشت و قصد وی اين بود كه هيچ ذهنيتی از ايشان برای ديگران باقی نماند. وی اين كار را برای از بين بردن تمام هويت گذشته و حال و آينده انجام می داد كه يكی از مؤلفههای اصلی آئين عقاب نيز بهشمار میآيد.
در آموزههای اسلامی به كرامت انسانی و عزت نفس بسيار سفارش شده است، اگر از دونخوآن و كاستاندا سؤال شود كه فلسفه احمق جلوه دادن خود در برابر ديگران چيست، مسلماً ايشان هيچ پاسخی برای اين سؤال نخواهند داشت.
نام تكنيك سوم اين است؛ «لطفاً دست نيافتنی باشيد». اين جمله به اين معنی است كه بهگونهای رفتار كنيد كه ديگران زياد با شما رودررو نشوند تا انتظاراتشان از شما به حداقل برسد. در حالیكه اسلام به عنوان يك آئين حق، دينی است كه بر جمع بيش از فرد تأكيد دارد.
اسلام دينی اجتماعی است و آموزههای جمعی در اسلام به مراتب بيشتر از آموزههای فردی است، بخش اعظمی از سخنان و تعاليم پيامبر اكرم(ص) نيز مربوط به قوم و قبيله در مكه و كل جهانيان در مدينه است.
با نگاهی به قرآن در میيابيم كه خداوند در قرآن سه دسته مخاطب را مدنظر دارد؛ ابتدا كل مردم و همه انسانها، اين گروه شامل واژگانی چون «بنی آدم، بشر، انسان، ناس» میشود. گروه دوم جمعيتهايی از انسانها هستند همچون؛ مؤمنان، منافقان و غيره و در نهايت دسته سوم يك فرد انسانی خاص، مانند آيه «الم نشرح لك صدرك» اگر اين سه دسته در كنار يكديگر قرار گيرد مشخص میشود كه روی سخن در بيشترين آيات قرآن با همگان و كل بشر است و بعد از آن نوبت به گروههای انسانی میرسد.
محور آئين عقاب(يا عرفان سرخپوستی) سحر و جادو است، اگر از كاستاندا سؤال شود كه عرفان ساحری به چه معنا است، در پاسخ خواهد گفت يعنی عرفانی كه تعالی بشر را نيل به عنصر ساحری می داند. كاستاندا خود ساحری را تبيين كرده است. وی میگويد ساحری مقامی است كه شخص می تواند به صورت هر حيوانی كه بخواهد تبديل شود. دونخوآن هرلحظه كه اراده میكرد میتوانست به شكل هر حيوانی مبدل شود.
شبكه بی بی سی در دهههای مختلف راجع به شخصيتهای معروف تحقيقاتی را انجام می دهد و حاصل آن گزارشات را منتشر میكند. يكی از افرادی كه در يك مناظره علمی شبكه بی بی سی دعوت شد شخصی بود با نام «ريچارد ميل»، پژوهشگر برجسته انگليسی.
ريچارد ميل ساليانی در رابطه با دونخوآن و كاستاندا با همكاری تيمی به پژوهش پرداخته و حاصل پژوهشهای خود را چاپ و منتشر كرده است، نكته جالب توجه اينكه كتاب وی به 52 زبان زنده دنيا برگردان شده، در حالیكه به فارسی ترجمه نشده است. وی در كتاب خود 200 اشكال به كارهای دونخوآن و كاستاندا را طرح كرده است.
اولين اشكال ميل در مورد كاستاندا و آئينش اين است كه هرچه بيشتر تحقيقات بهعمل آمد كمتر به شخصيت دونخوآن رسيديم، به طوریكه نتيجه تحقيقات بدينجا رسيد كه اصلاً كسی با نام دونخوآن وجود خارجی ندارد و هر آنچه در رابطه با وی مطرح شده، به تمامه ساخته و پرداخته ذهن كارلوس كاستاندا است. بر اين اساس كاستاندا نويسنده قهاری همچون پائلو كوئليو خواهد بود.
دومين مطلبی كه ريچارد ميل در رابطه با كاستاندا مطرح می كند اين است كه وی پنج معشوقه داشته كه چهار تن از ايشان مفقود الاثر هستند و جسد برهنه پنجمين آنها در بيابانهای مكزيك پيدا شده است. در نهايت ميل در انتقادات خود به كاستاندا عنوان میكند كه وی جوانان امريكا را با مواد مخدر گمراه كرد، بهطوریكه بعد از انتشار كتابهای وی سيل جمعيت از امريكا برای دستيابی به گياهان اقتدار روانه كشور مكزيك شد.
توسط حجت الاسلام فعالی
تهیه وتنظیم : رسول ملکیان اصفهانی